دقيقا موافقمنقل قول:
من كه اصلا فكر نميكردم گلي بميره
در واقع آرزوي حسن برآورده شد چون حسن كه برگشتنش ممكن نبود ولي به جاش گلبهار رفت پيشش:40:
Printable View
دقيقا موافقمنقل قول:
من كه اصلا فكر نميكردم گلي بميره
در واقع آرزوي حسن برآورده شد چون حسن كه برگشتنش ممكن نبود ولي به جاش گلبهار رفت پيشش:40:
آره اما این یکی استثنائا فرق داشت و کسی فکر نمی کرد اینجوری تموم بشهنقل قول:
همین طوری که دوستان گفتن:
نقل قول:نقل قول:
آخی
حسن گلاب هم تموم شد
تنها سریالی که دنبال می کردم، اونم به خاطر حاتمی کیا و فرخ نژاد که عالی بازی کرد
گریم حسن وقتی پیر شده بود خیلی زشت و غیر طبیعی بود، به نظر من
آخر ما نفهمیدیم این گذشته ی گلبهار چی شد!
البته من دو سه قسمت رو اون وسطا از دست دادم ولی اون چیزی که دستگیرم شد این بود که با یه نفر هم سن مادرش ازدواج می کنه، و بعد فکر فرار به سرش می زنه و فرار می کنه، اما اون صحنه هایی که حسن می رفت تو گذشته ی گلی چی بود؟
بعدش هم یه چیز دیگه، قلب گلی رو دادن به اون زنه؟ همون خانوم معلمه؟
ولی پایان فیلم بسیار جذاب بود، خوشمان آمد:20::31:
سلام
در واقع سريال happy end تموم شد! منتها از نوع خودش! وقتي تو يه سريال يه روح عاشق يه آدم ميشه، خب آخرش هم بايد اينطوري تموم شه ديگه :46:!
من كه وقتي ديدم قسمت آخرشه خيلي غصه خوردم. اينقدر اين حسن گلاب بامزه بود كه واقعا حيفم مياومد ديگه نبينمش. :41:
نكته جالبش اين بود كه شايد كسي ميتونست پيش بيني كنه كه حسن گلاب زنده ميشه، اما اين پايان رو نميشد تصور كرد.
اميدوارم بازم شاهد سريالهاي متفاوت باشيم.
والسلام
تائيد ميشهنقل قول:
اقا اخرشو واقعا گند زدن به نظر من! اولاش خیلی خوب بود
به نظر من کلا همش مزخرف بود!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
به نظر من سریال خیلی عالی بود . وقتی تموم شد خیلی ناراحت شدم .ولی بعضی جاهاش رو نفهمیدم .مثلا همون گذشته گلبهار رو .
من فکر میکردم آخرش اینطوری تموم میشه که گلبهار یه طوریش میشه بعد قلب حسن رو میدن به اون .اینطوری هم خوب میشدا.
ولي اگه اين اتفاق ميفتاد آرزوي حسن برآورده نميشد:20:نقل قول:
نقل قول:به نظر من آخرش خیلی هم خوب تموم شدنقل قول:
فقط باید درکش کنی!
مجموعه شش از دهی بود
آخرشو خوب جمع کردن ولی کشش دادن!
قسمت آخر نیم ساعت قاصدکه یه ساعت تو اتوبان در کلنجار بود !
یاد کارای سیروس مقدم مینداخت منو!
ولی نسبت به خیلی از سریالای ایرونی بهتر کار شد
توضیحات ابراهیم حاتمی کیا درباره سریال حلقه سبز: «این سریال درباره
خضر نبی بود»
ابراهیم حاتمی کیا، کارگردان سریال حلقه سبز درباره این سریال و نحوه پایان آن توضیح داد.
به گزارش سایت خبری managara.com، حاتمی کیا این سریال را یکی از بهترین کارهای حرفه ای خود در سی سال گذشته خواند و گفت: «حلقه سبز عصاره تمام افکار و هنر من در زمینه سینما، دین، اخلاق، ازدواج، پزشکی و پیوند است و کسانی که به آن اعتراض می کنند هیچ آشنایی با این مفاهیم ندارند.»
حاتمی کیا آثار قبلی خود نظیر از کرخه تا راین و بوی پیراهن یوسف را در برابر این سریال کم ارزش خواند و گفت: « اگر جهان بینی ای را که الان داشتم آن زمان می داشتم، به جای هریک از آن آثار یک حلقه سبز می ساختم.»
وی که در تالار اجتماعات بهشت زهرای وزارت کشور و در حضور جمعی از متخصصان پیوند مو واعضای ایران سخن می گفت، این سریال را از حیث حرفه پزشکی هم بی نظیر خواند واز سازمان نظام پزشکی قانونی کشور خواست تا از این فیلم برای آموزش دانشجویان پزشکی قانونی استفاده شود.
حاتمی کیا در پاسخ به سوالی درباره علت انتخاب نام «حلقه سبز» برای این سریال گفت: «عرفانی ترین بخش این فیلم، نام آن است که از "حلقه" به معنای گردی و "سبز" به معنای اخضر آمده است و همانطوری که می دانیم این اخضر با "خضر" هم خانواده است که این خضر نبی یکی از انبیایی بوده است که با نوشیدن آب حیات و بدون هیچ گونه پیوند اعضایی و علی رغم تلاش پزشکان تا الان زنده مانده است. در حقیقت این سریال درباره خضر نبی بود»
حاتمی کیا این سریال را از حیث فنی نیز با تایتانیک مقایسه کرد و فاش ساخت که فقط برای فیلم برداری صحنه هایی که گاز سبز صحنه را می پوشاند، بیش از دو تن لوبیا مصرف شده است !!
وی «حلقه سبز» را به خاطر استفاده از قلب و روح و گاز سبز و گریه های فراوان، معناگراترین سریال تلویزیونی جهان خواند و اظهار امیدواری کرد که در سری دوم این مجموعه با عنوان «حلقه سبز پررنگ» رکورد معنویت قبلی خود را جابجا کند.
در پایان این مراسم لوح تقدیر انجمن موی ایران، مشترکاً به حاتمی کیا و حسن گلابش اهدا و سپس عملیات رد شدن حسن گلاب و گلبهار از دیوار سالن در میان گاز سبز غلیظ اجرا شد.
سلامنقل قول:
ضمن تشکر با تاپیک اصلی این سریال ادغام شد.
سلام
ديروز پشت صحنه سريال رو گذاشت. يه چيزي توش تاكيد شده بود كه به نظرم اونجور كه بايد در موردش صحبت نشده، اونهم فيلمبرداريش بود.
واقعا فيلمبرداري حرفهاي و جالبي داشت. مثلا نصب دوربين روي ماشين از كارايي كه من تقريبا تو سريالهاي ديگه نديده بودم، يا صحنه هايي كه از بالاي sun roof گرفته شده بود.
فكر مي كنم سوا از مفاهيم، از نظر تكنينكي خيلي كار قابل توجهي بود.
ضمنا ديروز يه اشارهاي هم به اون مادري كرد كه تو سريال قلبشو دادن به كوروش، كه اون حرفها هم فوقالعاده بود. قسمتهاي مربوط به اون مادره به نظر من خيلي عالي و طبيعي از كار در اومده بود. واقعا عالي بود.
اميدوارم كاراي بهتري رو از حاتمي كيا شاهد باشيم.
والسلام
من فقط تونستم چند قسمت آخر را ببینم ولی خوشم اومد
اون دو تا قاصدک نماد خوبی بودن
و بازی حسن هم خیلی با حال بود
آرهنقل قول:
با قاصدکا خیلی حال کردم
قشنگ بود
بر خلاف حلقه که زیاد به دلم ننشست!
سکانس پایانی فیلم که 2 تا قاصدکا داشتن با حرکات موزون میرفتن هم خیلی دراماتیک بود!
از حاتمی کیابر میومداینچنین کاری روبه نمایش بزاره واقعا عالی بود
به نظر منم خیلی خوب تمومش کردند
لااقل زیاد قابل پیش بینی نبود برخلاف اکثر فیلمها
من خودم شخصا حس بهتری نسبت به اهدای عضو و عالم ارواح پیدا کردم .
باز هم ترویج خرافات.
یعنی روح هم خرافاته؟؟!!نقل قول:
حاتمي كيا سرانجام ناگفتههايش درباره "حلقه سبز" را بازگو كرد.
او در مستند "مسير سبز" از ايده اوليه سريالش گفت: زماني كه ساخت مجموعهاي با محوريت پيوند اعضا و مرگ مغزي به من پيشنهاد شد گروه گروهي را براي كارهاي تحقياتي دور هم جمع كردم تا تحقيقات ميداني را شروع كنند؛ اما در اين ميا ن آنچه كه بيش از هر چيز فكر مر ا به خودش مشغول كرده بود وضعيت روح كسي بود كه دچار مرگ مغزي مي شود . بر اساس باورهاي مذهبي تا زماني كه جسم به خاك سپرده نشده روح به شكل كامل از دنيا نرفته و به نو عي سرگردان است، همين روح سرگردان و بلا تكليف خط محور قصه مرا روشن كرد.
اما اين تمام ماجرا نيست حاتمي كيا روح سرگردانش را با تعلقات خاطرش درباره جنگ با هم در مي اميزد و فيلمنامه اي مي نويسد ، كه پس از هفت قسمت از ادامه نگارش آن صرف نظر مي كند : در فيلمنامه اوليه كسي كه دچار مرگ مغزي مي شود فرزند يك شهيد مفقود الاثر است، دغدغه او در زمان حيات اين بود كه بداند پدرش كجا شهيد شده و جسدش كجاست. زمانيكه دچار مرگ مغزي مي شود روحش به دنبال جسد پدر مي رود وشروع به جست وجو ميكند، كه با اين محور حدود 7 قسمت از سزيال را نوشتم ، اما حس كردم با اين داستان باز هم به سراغ همان مولفه هاي آشناي خودم ميروم و اين نمي توانست براي من تجربه اي تازه باشد. از ايجا به بعد اين قصه را كنار گذاشتم و به داستان حسن گلاب رسيدم.
و اما در قصه جديد آگاهانه در پي آن بودم كه ابتداي قصه سريال جنايي به نظر برسد و مخاطب نوعي فكر كند كه گويي تصوير ما از روح، ضمير شخصي فرد است. در اين قسمتها ميبينيم كه يك روح كه خودش نميداند روح شده، بابت اين ندانستن، نوعي احساس گناه يا عذاب وجدان -از اين بابت كه به نظرش ميآيد كسي را كشته- همراه خود دارد؛ در اصل خودش را به اين وضع دچار كرده اما تصور ميكند كه اتفاقي خارج از خودش دارد اتفاق ميافتد. اين تفكيك صورت گرفته و روح نسبت به جسم تصوري پيدا مي كند كه من زماني را در حدود يك قسمت و نيم براي درآوردن اين قضيه گذاشته بودم و آنگاه، شخصيت ما تازه ميفهميد كه روح است و جسم نيست.
حاتمي كيا سپس درباره استفاده از قاصدك در روايت بصري اين مجموعه گفت: قاصدك در فرهنگ ما خبرآور است. گويي از جايي ديگر ميآيد. از عالم معنا... انگار رمز و راز دارد. قاصدك با آن نرمش، كرشمه و نوع آمدنش، بيصدا آمدنش، بيوزن بودنش و... هميشه براي ما خبررسان بوده و من لازم داشتم با اين احساس بازي كنم. اين كه آيا وقتي روحي با يك قاصدك بازي ميكند، ميتواند وزنش را بازي دهد؟ در واقع يكي از چيزهايي كه در «حلقه سبز» خوب جلوه كرد، همين قاصدكها بود كه بهظرافت، طراحي شد و دقيق هم كار شد. البته من نميدانم اهل فن نظرشان روي قاصدكهاي «حلقه سبز» چه خواهد بود، ولي من با عامه مردم نگاه ميكنم واز آنها لذت ميبرم. اين احساس را دارم و فكر ميكنم اين قاصدكها هم واقعي است هم غير واقعي.
او در ادامه به فصل حساس حضور مادري كه قرار است عضو فرزندش را اهدا كند در بيمارستان اشاره كرد و گفت: اين موضوع در زمان نگارش وساخت سريال به قدري پرقدرت بود كه ابتدا من را ميترساند. من ميخواستم جست و خيز تخيلي خودم را داشته باشم و ناگهان به اين مادر برخورد كردم كه او را به بيمارستان آوردند و من بايد از او بهره ميبردم و به اين ميرسيدم كه آيا براي آنها اين امكان وجود دارد و قبول ميكنند كه بچهاي را كه اين وضع برايش ايجاد شده و دچار مرگ مغزي شده، اين اهداي عضو در موردش صورت بگيرد؟
راستش من ابتدا ديدم اين صحنه خيلي سنگين است و همانجا وحشت كردم. حتي پيشبيني كردم سر ميز مونتاژ شايد آن را حذف كنم و به تهيه كننده هم اين را گفتم كه ميترسم مردم از اين حجم فشار سنگين رواني اذيت شوند. در ادامه موقعيت شكل گرفت و آن خانم كه آمد اين نقش را بازي كند، به قدري در اين نقش خوب فرو رفت كه من ديدم هر رفتاري كه بروز ميدهد، قشنگ است.
ديدم وقتي قرآن را تفأل ميزد، درست انجام ميداد، راه ميرفت درست راه ميرفت، غم را خوب بروز ميداد. به همين علت ديدم جريان غم و عظمت اين لحظه آنقدر پرقدرت است كه من هيچ كاري نميتوانم بكنم جز اين كه با اين سير جاري حركت كنم.
جلوه های ویژه «حلقه سبز» و مراحل ساخت صحنه هایی مانند حضور نور سبز، قاصدک ها و به تصویر کشیدن صحنه های عاطفی مجموعه هم از مسائلی بود که حاتمی کیا درباره آن صحبت کرد.
منبع:همشهری
مرسی مژگان جون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اون تیکه که در مورد قاصدکا توضیح داده بود جالب بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]