-
سرنا)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سرنا ساز ديگـري از خانواده آلات موسيقي بادي است که در تـمان نقاط ايران معـمول است و شامل سرناي بـخـتـيـاري و آذربايـجاني است. در ايران اين ساز به هـمراه دهـل و يا نقاره نواخـته مي شود. لازم به ذکر است که نواخـتن اين ساز در نقاط مخـتـلف کشور در مواقع خاصي و به منظورهاي مخـتـلف انجام مي شود. در کردستان با نواخـتن دهـل و سرنا مرگ کسي را خبر مي دهـند و در شمال ب هـمراهي طناب بازهـا سرنا نواخـته مي شود و در آذربايجان غـربي، روستائيان در عـروسي ها حين رقص چوبي، سرنا مي نوازند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
کـرنا)
کرنا: سازي قديمي و تاريخي است که در استان هاي مخـتـلف ايران به شکـل هاي متـفاوت ساخـته و اجرا مي شود. مهـمترين کرناهـا، کرناي شمال، گـيلان و کرناي مشهـد است. اين ساز بـيـشتر در کردستان و آذربايجان مورد استـعـمال قرار مي گـيرد.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
ني انبان)
ني انبان بـيـشتر در جنوب ايران مورد استـفاده قـرار مي گيرد و در بعـضي نقاط ايران آن را " خـيک ناي " نـيز مي نامند و در نقاطي از آذربايجان نيز نواخته مي شود.
-
نقاره:
این ساز به انواع و اندازه های مختلف در نقاط کشور وجود دارد.
نقاره شمال: از دو کاسه سفالین( یکی کمی کوچکتر از دیگری) تشکیل شده است.
این ساز را معمولا با دو چوب و گاه با دست می نوازند و قطر دهانه کوچک 16 و بزرگ 22 سانتی متر است.
نقاره کردستان: تغریبا به شکل بالا ولی بزرگتر است که آن را گاه به اسب می بندند و نوازنده سوار اسب آن را با دست مي نوازد.
نقاره فارس: مانند دو تای قبلی جفت است ولی بزرگ تر از آنها و اختلاف زیادتری در اندازه های هر یک نسبت به دیگری( قطر دهانه شان 23، 37 سانتی متر است).
شکل آنها نیز خمره ای فشرده است. نقاره فارس برای ساختن نقاره های جدید، زمینه و مدل قرار گرفته است.
منبع: سازشناسی پرویز منصوری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
سلام
من از صدای سه تار خیلی خوشم میاد
به همون هم رآی دادم ;)
-
گورگه)
شکل خارجی ساز شبیه به سطل یا گلدان و از جنس فلز است. روی آن را پوست کشیده اند و در نوع شهری شده ساز، آن را بر روی سه پایه های محکم کرده اند. ته گلدان بسته است.
گورگه را با دو چوب می نوازند.
این ساز اگر چه سازی محلی است، اما اساسا فاقد شهرتی مانند دهل است.
منبع: سازشناسی پرویز منصوری
-
سلانه)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلانه داراي شش سيم اصلي با قابليت انگشت گذاري و شش سيم طنيني است كه بسيار شبيه به رباب امروزي است. با اين تفاوت كه بر روي كاسه رباب پوست مي كشند، ولي سلانه از صفحه اي چوبي همانند سه تار بهره مي برد. وجود شش سيم اصلي، خود گوياي افزايش گستره صوتي ساز نسبت به هم خانواده هاي خود يعني تار و سه تار است و بويژه صداهاي بم كه در حال حاضر فقط از كاسه هاي بربط و تارباس بيرون مي آيد. گفتني است شكل و شمايل سلانه چندان هم جديد نيست و شباهت ظاهري و باطني آن به ساز موجود در غرب ايران يعني ديوان غيرقابل انكار است. ديوان سيم هاي فرعي يا طنيني ندارد، اما گستره صدايي آن و همين طور اندازه كاسه و دسته اش بسيار نزديك به سلانه است. تمام كوشش مبتكر اين ساز در راستاي نيل به اهداف زير بوده است: يك. استفاده از واخوان ها جهت تقويت هارمونيك ها و حجم و تنوع بخشيدن به رنگ آميزي صداي ساز. دو. امكان دستيابي به صداهاي بم تر (از طريق اضافه كردن سيم هاي اصلي) به صورتي كه جنس و رنگ و حالت صدا ايراني بماند. سازنده همچنين متذكر شده كه كوشش در جهت نيل به اين اهداف و جست وجوي صداهاي گمشده سلانه را به بار آورده است. تا اينجاي كار وظيفه يك صنعتگر هنرمند به پايان مي رسد و حال نوبت موسيقيدان است تا نقشي براي خود و همين طور نقشي براي سلانه تعريف كند و براي نخستين بار اين مسئوليت بر دوش هنرمند نام آشنا، حسين عليزاده نشسته است. تكنوازي وي در دستگاه سه گاه و آوازهاي بيات اصفهان، بيات كرد و افشاري، نغمه هايي هم آشنا و هم غريب به گوش مي رساند. آشنا از اين جهت كه فواصل نواخته شده چيزي متفاوت از موسيقي دستگاهي نيست و غريب از جهت صدادهي ساز چنان كه سازنده ساز و همين طور نوازنده آن بر اين ويژگي اشاره داشته اند. شكي نيست سونوريته سلانه در شكل گيري شخصيت آن نقش اصلي را بازي مي كند، اما بخشي از هويت اين ساز نوپا در نحوه استفاده از آن پنهان است. عليزاده در توضيحات نوار با اشاره به كمي وسعت صدايي سازهاي ايراني بويژه در نمونه ضبط هاي اواخر قاجاريه، قابليت سلانه را در توليد صداهاي بم مورد اشاره قرار مي دهد. وي همچنين مي گويد: استفاده از سازهاي سنتي در موسيقي دستگاهي، در سالهاي متمادي چه در تكنوازي و چه در همنوازي، رنگ و صداهاي يكنواختي ايجاد كرده كه حتي اگر آثاري جديد به وسيله اين سازها اجرا شود، به علت رنگ صداها و وسعت محدود آنها تكراري جلوه مي كند. موسيقي ايران طي سده اخير همواره پذيراي سازهاي جديد از نقاط مختلف جهان بوده است. آن دسته از سازهاي ميهمان كه با جنس موسيقي ايراني و شيوه بيانش، سنخيت بيشتري داشتند، جايگاهي ثابت و قابل اعتنايي در پهنه موسيقي ايران براي خود كسب كرده اند، اما برخي ديگر به دليل ناسازگاري يا كم سازگاري پس از مدتي به حاشيه رفتند. علاوه بر اين خاستگاه سازهاي مذكور نيز نقشي مهم در ميزان پذيرش آنها داشته است. براي مثال پيانو و بربت(عود)، كمتر از يكصد سال است كه وارد اركسترهاي ايراني شده اند، اما ملاحظه مي كنيم بربت به خاطر ريشه دار بودنش در ايران باستان، هم اكنون حضوري به مراتب قوي تر از پيانو دارد. اين كه سازهاي تازه وارد در حال حاضر چه جايگاهي پيدا كرده اند، مسأله اي چندان قابل توجه نيست، در واقع پرسش اصلي اينجاست كه حضور ميهمانان دور و نزديك چه تأثيري بر پيشرفت موسيقي ايراني داشته و يا خواهند داشت؟ به عبارتي، موسيقي ما از بابت اين ميزباني، چه خيري ديده است تا بتواند متقابلا جايگاهي شايسته براي ميهمانانش تدارك ببيند؟ نيم نگاهي گذرا به يكصد سال فعاليت اركستري با شركت سازهاي ايراني، نيمه ايراني و غير ايراني به روشني گوياي حركت لاك پشتي موسيقي ايران به سوي تعالي است. نگاه توده وار موسيقيدان ايراني به سازهاي جديد، امكان رشد و باروري آنها را سلب كرده و متقابلا آنها نيز نتوانسته اند تحولي عميق در موسيقي ايراني ايجاد كنند. اغلب موسيقيدانان سده اخير، توجهشان بيشتر معطوف به سونوريته يا رنگ صدايي سازهاي مذكور بوده و از ديگر امكانات فني آنها غفلت كرده اند. به همين دليل، ملاحظه مي كنيم هر ساز تازه واردي، پس از اندك زماني تبديل به يك فضاپركن مي شود. همان ملودي هايي را كه ني مي نوازد، بربت (عود) و تارباس نيز نعل به نعل تقليد مي كنند و اين قصه در مورد خانواده ويلن، پيانو، قره ني، فلوت، رباب، ديوان، قانون، سنتور، كمانچه و تار هم تكرار مي شود. حاصل اين نوع نگاه، گروه نوازي است. همه با هم مي نوازند، كوچك و بزرگ ندارد، زيرا نوع مشاركت، توده وار است. سازها سهمي كم و بيش برابر دارند و فقط صداي گروه اهميت مي يابد. با اين اوصاف، ظهور سلانه، خود به خود نمي تواند تغييري ولو اندك در مسير پيشرفت موسيقي ايراني ايجاد كند. با همان نگاه سنتي، تازه مي شود يكي از اعضاي گروه همنواز كه صدايش به اجبار در صداي كل گروه خلاصه مي گردد. بنابراين سلانه، هيچگاه شخصيت نمي يابد و به همين سياق نمي تواند در ارتقاي شخصيت موسيقي ايراني نقشي بپذيرد. اگر اتفاقي كه براي ني در نينوا افتاد، براي سلانه هم بيفتد، مي توان اميدوار بود كه موسيقي ما زاينده و پرورنده است و شايسته است در چنين فضايي، حضور سلانه و سلانه ها را جشن گرفت.
-