تنت به ناز طبیبت نیازمند بادا
منم طبیب دلت نازنینٍ سرتاپا
صحیح که سلامت تو آرزوی من است
و لیک دیدن تو اشتیاق من جانا
در این چمن چو درآید بهار به شیدایی
رهش به سوی تو سروسهیِ من بادا
در آن میان که جمال تو جلوه گر باشد
مرمتِ دستِ حاضران میکشد به فرداها
تمام ظاهر و باطن زحسن تو پیداست
که ظاهرت چو گل و باطنت همی تارا
هر آنکه روی چو ماهت بدید ثابت کرد
که مثل چهره ی جان را ندیده تا حالا
شفا ز گفته ی من نه، از خدای بجوی
برای من که ندا میدهم تو را تا "ما"
(برگرفته از غزل"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد" حافظ)