-
این تاپیک رو به کل فراموش کرده بودم، معراج الان یادم انداخت! کلاً این طوری شدم! چند وقت پیشم یکی از بچه ها تاپیک COH2 رو بهم یاد آوری کرد D:
--------------
بازی رو تقریباً 1 ماه پیش 2 بار تموم کردم، الان هم یه سر رفتم داخلش که یه یاد آوری برام بشه بیام اینجا بنویسم نظرمو.
نظرات بچه هارو خوندم، تو اینترنت هم یه سری جستجو کردم. نظرات و دیدگاه های تقریباً متفاوتی از بازی هست.
Dear Esther جرو بازی هایی هست که از اتمسفر خاصی برخورداره! داشتم یه مقاله همین الان ازش میخوندم که طرف نوشته بود این بازی رو شب، با هدفون، در بسته و خاموش کردن گوشی و ... انجام دادم و تازه متوجه شدم که بازی چقدر مجلل و تاثیرگذار هست!
بگذریم!
به نظر من جزیره، یه وهم و خیال هست و اصلاً واقعی نیست! میتونه استعاره از دنیایی بین مرگ و زندگی (کما) باشه، که شخصیت بازی اونجا گیر افتاده و سخت در تلاشه که یا بفهمه چه اتفاقی براش افتاده یا اینکه یه طوری از اونجا بیاد بیرون...
یا میتونه، به قول معروف طرف تاریک ذهن شخصیت اول باشه که از اول بازی تا آخر بازی داره با خودش کلنجار میره و دنبال یه راه حل ـه، که چی کار کنه! و در آخر به یه راه حلی دست پیدا کنه.
بازی به نظرم به طور عمدی طوری ساخته شده که یک پایان خاص نداشته باشه! و با توجه به شخص بازیباز، دیدگاه ها در مورد داستان بازی متفاوت باشه! من دو تا دیدگاه رو براتون میزارم، در آخر هم میگم که نظر خودم چیه.
دیدگاه اول:
با توجه به روند بازی، به نظر میرسه، راوی بازی که همون شخصیت اول هست، آخرین لحظه های عمرشو داره سپری میکنه و یه جورایی میخواد دست به خودکشی بزنه، تو طول بازی در جزیره (که استعاره از ذهن و یک فضای تجسمی در ذهن شخصیت اصلی هست)، سعی میکنه که با بازبینی وقایعی که قبلاً پشت سر گذاشته به یه نتیجه ای برسه و راه حل رو پیدا کنه، در آخر بازی هم همون طور که دیدیم، شخصیت اصلی خودش رو از برج پرت میکنه و تبدیل به یه پرنده آراد در هوا میشه، این حرکت میتونه استعاره از تصمیم نهایی راوی باشه که سرانجامش به آزادی جاوید منتهی میشه(میتونه همون مرگ باشه! خودکشی!)
دیدگاه دوم:
شخصیت اول یعنی اسثر، زن راوی بازی هست که در سانحه ی رانندگی مجروح میشه و حالا هم تو کما هستش، قائدتاً استثر با توجه به تصادف سریعی که داشته وقت کافی برای درک کردن وقایع رو نداشته و یه جورایی میشه گفت داخل یه جزیره سردرگم ـه و سعی میکنه با کنار هم گذاشتن یه سری قطعه ها کنار هم
وضعیت کنونی خودشو پیدا کنه و اتفاقاتی که براش افتاده رو به درستی درک کنه! دقیقاً برای بازیباز هم همین اتفاق در روند بازی میفته، طوری که ابتدای بازی هیچ نظری ندارید که داستان چیه! اما رفته رفته متوجه اتفاقات و داستان بازی مشید. در این حین هم میشه این نتیجه رو گرفت که راوی بازی که همسر شخصیت اول بازی هست، در بیمارستان، کنار اسثر در حال خوندن متون هست و یه جورایی از اسثر میخواد که برای زنده موندن تلاش کنه و نا امید نشه...
دیدگاه سوم:
داستان به این صورت هست که شما(همون راوی) در ماشین کنار همسرتون(اسثر) بودید که دچار یک سانحه رانندگی مشید و شخصی به اسم Paul با شما تصادف میکنه که موجب کشته شدن همسر شما و مجروح شدن شدید شخصیت اول میشه(به کما رفتن). روایت کلی بازی شامل خاطره ها و یک سری از چیراست که شما آرزو داشتید با اسثر در میون بزارید اما حالا دیگه خیلی دیر شده و اسثر رفته! نامه های داخل بازی هم نشون دهنده یاس و نا امیدیه و اینکه شما چقدر دوست دارید که گذشته برگرده. درست مثل 2 دیدگاه قبلی اینجا هم شخصیت اول رفته رفته در طول بازی با جمع کردن قطعه هایی از گذشته متوجه میشه که چه اتفاقاتی براش افتاده، در آخر هم پریدن شخصیت اصلی از بالای برج خودکشی محسوب نمیشه! شخصیت اصلی در آخر بازی، مرگ همسر خودش یعنی اسثر و همچنین خودش که تا الآن تو کما بوده رو میپذیره و میره که در کنار همسرش به آرامش برسه...
خب این 3 تا دیدگاه در مورد داستان بازی بود!(مورد 1 و 3 هم تا حدودی به هم شبیه ـن) قرار بود در آخر نظر خودم رو بگم، ولی واقعاً هر مورد ممکنه درست باشه!
منتظر نظرات شما هم هستم...
-
مرسی آرین، با بیشتر توضیحاتت موافقم، خصوصا اینکه یه برداشت واحد نمیشه داشت و این تصمیم کاملا عمدی بوده.
نظرم راجع به طرح کلی داستان:
با دیدگاه اول زیاد موافق نیستم و کمترین احتمال رو میدم بین سه تا دیدگاه.
دیدگاه های دوم و سوم نزدیک به هم هستن، نظر من روی ترکیبی از این دو تاست البته بیشتر متمایل به دیدگاه دوم، یعنی توی کما بودن Esther کاراکترمون و شوهر راوی در اثر حادثه رانندگی و حضور شوهر Esther در بالای تختش در بیمارستان و صحبت از موارد مختلف(مثل درد و دل ها) محتمل ترین حالته به نظرم، شواهد زیادی هم ازش هست مثل اون تخت بیمارستان و چهار راه(یا خیابان) که به تصادف با Paul اشاره داره یا همون جمله Come Back که بعد از هربار "مردن درون بازی" می شنویم که نشون دهنده مبارزه برای نمردن هست و اون پایان هم اشاره به مرگ خود Esther داره.