دست نوشته های unknown47

توکه از منو زندگیِ من حرف میزنی
یه دقیقه هم جای من بودی ؟
میدونی زندگیم چطوریه؟
میدونی چطوری شبامو صبح میکنم؟
دیدی؟
نه ندیدی!
تنها چیزی که شاید تو دیدی انتظار من واسه شب شدنو تموم شدن اون روزه...
هه...

همین جا چند مورد متذکر بشم :

بنده مرد نیستمو از مرام و مردونگی هم بویی نبردم!
کلا از بچگی تو خونه بودم الانم که به این سن رسیدم همون جام ===> بچه خونگی حساب میشم!!
نه خاصم نه فرد خاصی مد نظر بنده هست!!!
از لحاظ مالی و پارتی و هیکل و قیافه هم به زیرِ خطم نمیرسم چه برسه به خودش یا بالاش!!!!
در کل از معمولیِ معمولیام پایین تر هستم!!!!!

خلاصه

درکل اگه ابهامی اشتباهی واسه کسی احیانا پیش اومد عذر میخوام :)

ما بدی میدیدیمو دم نزدیم
خوبیارو ولی همه جا فریاد میزدیم
چشمای بازمونو گاهی میبستیم
حالا که میخوان باز کنیم باشه نیس تقصیر ...


پ.ن:

ههه
دیدم همه جدیدا تکست میگن گفتم منم بگم چه اشکالی داره!:n02:

به این نتیجه رسیدم تنهایی اصن چیزِ بدی نیست
نه خداییش یه جورایی خوبه
آخه خیلی سخته!:n02:
چیزی هم که به سختی بدست بیاد حتما با ارزشه!
آره فک کنم
واقعا با ارزشه!
چون برعکسشو دیدم
هرچی ساده تر بی ارزش تر...

این روزا از بس میخندم
همه فکر میکنن دیوونم!
خودمم دیگه قانع شدم
ههه
فقط یه دیوونه میتونه به این زندگی لبخند بزنه. . .

دیشب آرزوم بودی
تنها آرزویی بودی که از خدا طلبت نکردم!
فقط خواستم ازش که آرزوم بمونی...
آره
تو اگه آرزوم بمونی قشنگ تری انگاری . . .

درد
رنج
تنهایی
واسه فروش دارم...

عشق
لذت
خوشبختی
کسی نمیفروشه؟

لعنت بهت که تو نزدیکی ازم دوری

لعنت...

- شب
یه جاده

- من
یه فکر

- تو
یه یاد


سهم من بیشتر از اینهاست ...

اغلب
عصبانی میشوم
اغلب
ناراحت میشوم
اغلب
دلگیر میشوم
اغلب
اخم میکنم

حتی بعضی وقتها گریه هم میکنم...

ولی میخندم.
باور کن.
هنوزهم تو برایم بزرگترین شوخی خواهی بود
من همیشه به تو میخندم...
باور کن.

میبینی؟
نمیتوانی این را ازمن بگیری...


پ.ن: شخص خاصی نبود منظورم زندگی بود:n01: