-
دلم برای خودم تنگ شده ..
برای این دل بهانه گیر تنگ شده ...
برای منی که کسی دلتنگم نیست تنگ شده ...
برای دل تنگی هایم ...
خسته شدم از این همه تنهایی...
چقدر تکرار است این زندگی ...
فقط من ...فقط من ...باید دلتنگت باشم ...
احساس فقط برای من است ...
اما تو حتی نگاهت هم به من هدیه نمیدهی ...
سخت است تمام مدت به یادت بودن ...
اما ، حتی لحظه ای از مقابل چشمانت رد نشدن ...
تو ولی یک لحظه هم از جلوی چشمانم کنار نرفتی ...
خوش باش ...
من عادت دارم ...
من با این دل سنگی هایت بزرگ شده ام ...
-
همیشه باید اغازی باشد ؟؟!!!
نه...
وقی قرار نیست پایانی باشد ...
آغاز نمیخواهم ...
من مدت هاست که میان آغاز و پایان گیر افتاده ام ....
تو را دیدن آغاز من است ...
کاش بودی می دیدی ،
که چشمانم تو را میخواهد ...
کاش میدانستی که نبودت پایان من است ....
-
دل گریه میخواهد ...
نه از دوری تو ... نه از نداشتن تو ....
نه از تنهایی ...
که دلم برای خودم تنگ است ...
برای این غرور از دست رفته ام ...
کاش میتوانستم خط بزنم ..
هر آنچه را که تا به امروز بوده ...
این همه بی وفایی...
این همه دل تنگی ...
خسته شدم ...
-
سوت میکنم ...باز هم سکوت ..
فریادم که خاموش بود ...
امید دارم که سکوتم سرشار از فریاد باشد ...
چشمانم را میبندم ، این همه نگاه ...
فقط چشمانم را کم سو کرده ...
صدایی نمی آید ...
که من جز صدای فریاد های خاموشم چیزی را نمیشنوم ....
خودم را به دست باد میسپارم...
اما دریغ ....
چرا باد نمی وزد ...
-
درآینه به دنبال خودم میگردم ...
این کیست ....
چقدر غریبه شدم با خودم ...
این روزها با سایه ام آشناترم تا با خودم ...
تصویرم را در آینه میبینم ...
تیک تاک......تیک تاک...
خیره شدم در خودم .....
زمان میگذرد ...
تصویرم را میبینم ..
اما من به دنبال خودم میگردم ...
-
چشمانم را میبندم ...
رویم را برمیگردانم ....
نمی خواهم اشکم را ببینی ..
این روز ها آنقدر دل تنگم که این اشک رهایم نمیکند ..
باران که نمی بارد ..
آسمان با من قهر است ..
من می بارم ...
اسمانم دلم تنگ است ..
نگاهم کن ..
باران میخواهم ...
-
من که از زندگی چیزی نفهمیدم
فقط به دنبالت گشتم هر جا...
...
اما.....تو را نیافتم...
تو نخواستی تو را پیدا کنم ..
و من همیشه به دنبال تو ..
....
کاش که نمی دانستی ... و تمام زندگی مرا با خودمی بردی...
اما تو که میدانستی تمام زندگی منی ...
چرا زندگی را از من گرفتی...
-
به خودم که نگاه میکنم تو را می بیبنم ...
به هر طرف که نگاه میکنم ... تو را می بینم ...
اما تو نیستی...
چه بازی عجیبی میکند این روزگار ....
من به دنبال چه میگردم ..
-
به خاطر تو از خورشید روی برگرداندم ...
روشنایی ام تو شدی ...
تو را که دیدم ماه را به خاطره هایم سپردم ....
مهتابم تو شدی ...
تو را که دیدم از خودم دور شدم ...
دیگر من نبودم تو شدم ...
حالا با رفتنت چه کنم
بدون خورشید ، ماه ، خودم
اگه دلت خواست خورشیدم شو...
اگه دلت خواست مهتابم شو ....
-
دلم گرفته از این همه غریبی ...
دل آشنا میخواهد ...
حالا که دنیا رو رها کردی ....
خدا به همرات ...
این دنیا ارزش موندن نداشت ...
نه نداشت ...
هوا سرد است...
همه جا سرد شده ...
خورشید دیگر فقط چشمانم را میزند...
گرمایش را حس نمیکنم ....