سریال حرص در بیار مسخره ...
موافقم ... پول بعضی هنر پیشه های سریال های tv کاملا حرومه ...نقل قول:
واقعا ببینید صدا و سیما پول مردم رو کجاها خرج میکنه و تاسف بخورید بر این پولی که از مردم میگیرین
Printable View
سریال حرص در بیار مسخره ...
موافقم ... پول بعضی هنر پیشه های سریال های tv کاملا حرومه ...نقل قول:
واقعا ببینید صدا و سیما پول مردم رو کجاها خرج میکنه و تاسف بخورید بر این پولی که از مردم میگیرین
چه سریال خوبی:2: واقعاً کاش به جای این پیام بازرگانی می گذاشتن
چه چیـــزی ساخته بودن...!! نمیدونم این بازیگرا چطور حاضر شدن تو این به اصطلاح فیلم بازی کنن...واقعا جای سواله!
حاضرم بمیرم ولی این آهنگ تیتراژش رو نشنوم:O
بازی بارسا رو نشون نمیدن میان اینو نشون میدن....یا خدا
سال به سال یدتر از پارسال.بزرگترین سوتی این به اصطلاح سریال این بود که قبل از سال تحویل ساعتها تغییر کرد
واقعا متاسفم برای اینهمه هزینه ای که می کنن
بله بله
امسال سریال ها واقعا افتضاح بودن...:41:
وای،سخت ترین سریالی که تونستم به زور یک فصلشو تموم کنم و دیدن هر 60 دقیقه از قسمتش مثل عذاب می مونست همین سریال the wire بودنقل قول:
من نمیدونم چطوری این سریال رتبه ی بهترین سریال تاریخ رو گرفت
اگه بهم بگن مجبوری که 13 قسمت دست بالای دست رو ببینی یا یک قسمت the wire ؟میگم همون دست بالای دست رو بیارین بهتره
ولی تو هر قسمت دست بالای دست به زور میتونم فقط دو سه جا لبخند بزنم ،واقعا چیز جدیدی برای خندوندن نداره،همش لوس بازیه
«دست بالاي دست» تلويزيون در كوچه پس كوچه‌هاي محله‌ي عودلاجان
ايسنا از پشت صحنه‌ي سريال نوروزي شبكه سه گزارش مي‌دهد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كوچه پس كوچه‌هاي محله‌ي قديمي عودلاجان را براي پيدا كردن لوكيشن سريال نوروزي «دست بالاي دست» طي مي‌كنيم. حالا حدود نيم ساعت است كه در هواي اول اسفند ماه كه اين روزها سرمايش را هرچه بيشتر به رخمان مي‌كشد، دور خودمان مي‌چرخيم؛ آنتن تلفن همراه هم اينجا خوب كار نمي‌كند و بايد بدون دسترسي به عوامل توليد، آدرس را پيدا كنيم. بعد از پرسيدن از چند رهگذر كه آيا گروه تصويربرداري را اين دور و بر ديده‌اند يا نه، بالاخره به يك كوچه‌ي باريك و بلند بعد از امامزاده يحيي راهنمايي مي‌شويم. از درب باز يكي از خانه‌ها و ريل‌هاي تراولينگ جلوي در مي‌فهميم كه آدرس را درست آمده‌ايم.
فرم خانه، شبيه به خانه قديمي «سمندون» است كه در همان حوالي واقع شده؛ اما بسيار كوچك‌تر از خانه‌اي است كه ديو كوچك خانه «عمه خانوم» و «آقاي احمدي» در آن ساكن بود. گروه «دست بالاي دست» چند روزي در اين لوكيشن، مشغول بوده‌اند و قرار است دو ـ سه روز ديگر هم در اينجا بمانند و بعد سراغ لوكيشن‌هاي ديگر بروند.
اينجا همان خانه‌ي معروف «اكبر آقا» است كه ابتدا اكبر آقا(رضا فيض نوروزي)، سيامك(يوسف تيموري) و سعيد(جواد عزتي) در آن زندگي مي‌كردند و پس از مدتي خانواده‌ي زندي هم به آنها اضافه شدند.
*** گزارش خبرنگار سرويس تلويزيون ايسنا از پشت صحنه سريال نوروزي شبكه سه حاكي از اين است:
از چند پله بالا مي‌رويم تا به محل استقرار گروه برسيم. تعداد زيادي كفش و دمپايي كه متعلق به اعضاي گروه است، دم درورودي اتاق است. اعضاي گروه براي ورود به اتاق‌ها، كفش‌هايشان را در مي‌آورند و برخي از آنها براي اين‌كه راحت‌تر باشند با دمپايي رفت و آمد مي‌كنند.
اتاق‌هاي خانه هم مانندِ خود ساختمان، كوچك هستند؛ به طوري كه وسايل نور و صدا و تصويربرداري به سختي در آن، جا شده‌اند.
يك تشك، وسط اتاق پهن شده و دو دوربين صحنه، دو طرف آن قرار گرفته‌اند. در اين صحنه، قرار است سيامك در وسط اتاق خواب باشد و اكبرآقا، تلفن همراه او را جواب دهد. يوسف تيموري از چند دقيقه مانده به ضبط اين سكانس و در حالي كه با موبايلش سرگرم است، روي تشك دراز كشيده است.
وسايل اتاق، شامل يك دست مبل زهوار در رفته، تلويزيون قديمي و وسايل تزييني كهنه است كه با بافت قديمي خانه و ديوارهاي ترك‌خورده آن هماهنگ است؛ هر چند اغلب داستان سريال در زمان حال و در فاصله‌ي تعطيلات نوروزي سپري شد اما فضا و وسايل قديمي، از خانه گرفته تا وسايل آن، اين شبهه را در شخص ايجاد مي‌كند كه زمان سريال، حداقل 10 سال عقب‌تر است.
*** رضا فيض نوروزي با همان لهجه‌ي خاص خود كه در سريال‌هاي طنز و اخيرا در «قهوه تلخ» از او ديديم، مشغول تمرين ديالوگ‌هايش است. او با يك شلوار راه‌راه كه جورابش را رويش كشيده است و يك كلاه بافتني به سر كه مشخصا لباس صحنه است، عرض كم حياط را مي‌رود و برمي‌گردد و ديالوگ‌هاي طولاني صحنه بعد را با صداي بلند، تمرين مي‌كند:
ـ ... خيلي فرصت هست ...
پس از چند دقيقه تمرين، رضا فيض‌نوروزي به اتاق گريم مي‌رود تا براي بازي در نقش اكبرآقا آماده شود.
***
اتاق گريم، اتاق كوچكي است كه در ضلع ديگر ساختمان واقع شده و درب كوچك مشتركي، آن را از اتاق كناري جدا مي‌كند. جواد عزتي كه از صبح مشغول به كار بوده، در اين اتاق خوابيده است.
در اتاق گريم با محترم ملكي، برنامه‌ريز كار صحبت مي‌كنيم. او توضيح مي‌دهد: 15 روز در خانه اكبرآقا كار داريم كه آن را به دو بخش تبديل كرده‌ايم.
او ادامه مي‌دهد: تا به حال حدود 40 روز از آغاز تصويربرداري مي‌گذرد و نيمي از كار باقي مانده است. كار ما تا پايان اسفند ماه طول مي‌كشد و شايد بخش هاي كوچكي از آن براي روزهاي اول فروردين‌ماه باقي بماند. تدوين همزمان را نيز سياوش كردجان انجام مي‌دهد.
***
بعد از انجام گريم روي رضا فيض‌نوروزي، تمرين سكانسي از قسمت پنجم سريال، آغاز مي‌شود. در اين سكانس قرار است يوسف تيموري كه مطابق كاراكترش در سريال، با چشمان باز مي‌خوابد، روي تشك بخوابد و اكبرآقا تلفن او را جواب بدهد.
اتاق كوچك ساختمان، از عوامل و وسايل صحنه پر مي‌شود. مبل‌هاي نامرتب اتاق، دور هم چيده مي‌شوند و يك ميز وسط آنها گذاشته مي‌شود.
رضا فيض نوروزي لباس گرم خودش را با يك ژاكت آبي‌رنگ عوض كرده است.
يوسف تيموري هم كه تا الان با موبايل خود مشغول بود، موباليش را با موبايل سيامك عوض مي‌كند.
زاويه آينه روبه‌رو كه در تاقچه است نيز تنظيم مي‌شود تا تصوير يوسف تيموري در آن باشد.
ـ سه، دو، يك ... حركت ...
ـ نوشين خانومه ... الو ... سلام نوشين خانوم ... مهندس خوابه ...
يوسف تيموري همان‌طور كه روي تشك خوابيده، به آرامي با عوامل و تصويربردار صحبت مي‌كند و مي‌خندد. ديالوگ‌هاي رضا فيض نوروزي با تلفن همراه ادامه دارد:
ـ ... اينجاست كه بزرگ‌ترها بايد ريش‌سفيدي كنند ...
***
تمرين تمام مي‌شود و براي ضبط با دوربين، همه به اتاق كوچك‌تر منتقل مي‌شوند. داخل اين اتاق كوچك‌تر هم يك اتاق كوچك‌تر شبيه انبار وجود دارد و كتاب و مقداري خرت و پرت و وسايل كهنه در آن ريخته شده است.
در اين فاصله، احمد حسيني ـ دستيار كارگردان ـ توضيح مي‌دهد كه مجموعه «دست بالاي دست» لوكيشن‌هاي زيادي دارد و لوكيشن اصلي آن در كامرانيه واقع شده است. او همچنين مي‌گويد كه گروه در اين ساختمان قديمي، 10 روز مي‌مانند و امروز روز سومي است كه در اينجا مشغول به كار هستند.
***
بعد از چند دقيقه تمرين و صحبت، همه ساكت مي‌شوند و همهمه‌اي كه به دليل تعداد زياد افراد در يك محيط كوچك، ايجاد شده بود، به ناگهان از بين مي‌رود. در سكوتي كه فقط صداي اكبرآقا شنيده مي‌شود، اين صحنه ضبط مي‌شود.
ـ كات ... عالي بود
ضبط اين صحنه، سه دقيقه و 40 ثانيه طول كشيده است.
كارگردان توضيح مي‌دهد كه اين صحنه، براي ثبت ري‌اكشن‌هاي يوسف تيموري يك بار ديگر برداشت مي‌شود.
دوباره همه‌ي وسايل جابه‌جا مي‌شوند و به سمتي مي‌روند كه رضا فيض‌نوروزي تا الان مشغول اداي ديالوگ‌هايش بود؛ يكي از دو دوربين هم دقيقا در همان جايي كه او ايستاده بود مستقر مي‌شود.
***
تا چيده شدن صحنه براي تكرار برداشت، با محسن يوسفي ـ كارگردان سريال ـ گپ كوتاهي مي‌زنيم.
او كه جايگزين فرزاد موتمن شد درباره‌ي تعويض تيم توليد و بازيگران، توضيح مي‌دهد: دوستاني كه پيش از ما كار كرده بودند، زحمت كشيده بودند ولي خروجي كار و مدلي كه براي كار انتخاب شده بود، با حال و هواي نوروز و فيلمنامه، همخواني نداشت. در بازنويسي جديد و با حضور بازيگران جديد، رويه اين شد كه كار كاملا در ژانر كمدي ساخته شود.
يوسفي درباره‌ي اين سريال، ادامه مي‌دهد: اين كار يك كار كمدي شاد است؛ اميدوارم بتوانيم فضاي شادي را در نوروز امسال براي مخاطبان رقم بزنيم.
***
صحنه بعدي چند بار تكرار مي‌شود تا كارگردان به برداشت دلخواهش دست پيدا كند.
حالا در اين صحنه، اكبرآقا بايد گوشي را در دست سيامك(يوسف تيموري) كه با چشم باز خوابيده بگذارد و از اتاق خارج شود. سيامك بيدار مي‌شود و داد مي‌زند:
ـ اِ ... نوشين!!! ... آقاجون كوشين... اين موبايل منه... چرا شما دم به ساعت توشين؟
اين ديالوگ‌هاي موزون در چند باري كه در برداشت‌هاي مجدد، تكرار مي‌شوند، عوامل پشت‌صحنه را به خنده مي‌اندازد.
سكانس چهارم از قسمت پنجم «دست بالاي دست» در چند تكرار بعدي به برداشت مورد نظر كارگردان مي‌رسد.
ـ كات... سكانس بسته است
***
با پايان اين صحنه، كارگردان و برنامه‌ريز و دستيارش درباره‌ي آبگوشت و كشك‌بادمجان صحبت مي‌كنند. قرار است اكبرآقا و پسرانش، براي شام، يكي از دو غذا را بخورند. بحث بر سر اين است كه كدام يك در فيلمنامه نوشته شده است. دست آخر، روي كشك‌بادمجان توافق مي‌شود.
يكي از عوامل صحنه، در داخل حياط، تلفني به يكي ديگر از عوامل مي‌گويد كه سر راهش از يك رستوران كه آدرسش در همان حوالي است، كشك‌بادمجان بخرد.
در اين فاصله، در اتاق، روزنامه‌هايي روي فرش انداخته شده تا سفره شام خانواده اكبرآقا باشد.
***
گروه «دست بالاي دست» قرار است تا ساعت يازده امشب كار كنند و همان طور كه منتظر رسيدن كشك‌بادمجان و ضبط سكانس شام هستند، خانه قديمي محله عودلاجان كه حالا با نزديك شدن به غروب آفتاب شلوغ‌تر از قبل شده و خانواده‌ي اكبر آقا را ترك مي‌كنيم.
گزارش از خبرنگار ايسنا: رضوان اناري