داستان های مینی مال، ساده اما پیچیده
جنبش مینی مالیسم كه در دهه پنجاه قرن بیستم در غرب به وجود آمد ولی ادبیات ما تا كنون تعریف استانداردی برای مینی مال ارائه نداده است. استادان دانشگاه ها، هنرمندان، داستان نویسان، منتقدان و محققان این سرزمین تاكنون مینی مال را تعریف نكرده اند و به همین دلیل، برخی ها آثاری تولید كرده و با عنوان مینی مال به خورد مخاطب داده اند. مینی مال از نظر لغوی، به معنای به كار بردن ساده ترین طرح یا شكل است و به اصطلاح، دستكم گیری فردیت هنرمند را می رساند و اصطلاحی است برای توصیف نقاشی ها و مجسمه هایی كه از نظر شكل و محتوا، عاری از تجمل هستند و در عین حال رشد قابل توجهی كرده اند. این كلمه نخستین بار در سال ۱۹۲۹ توسط فردی به نام «دیوید برلیوك» در حین بازدید از نمایشگاهی به كار رفت و به عنوان یك جنبش در دهه ۵۰ پدیدار شد و تا دهه های ۶۰ و ۷۰ نیز ادامه پیدا كرد. در واقع جنبش مینی مالیسم در مقابل اكسپرسیونیسم تجریدی به وجود آمد. در هنرهایی چون نقاشی و معماری، سادگی موضوعات و بیان آنها با فرمی خاص ـ مثلاً با شكل های هندسی ـ ویژگی این سبك است. مشخصه مینی مال در هنرهای تجسمی، استفاده اندك از رنگ هاست؛ تا حدی كه بیشتر سایه رنگ ها به كار برده می شود تا خودشان.
زیر سؤال بردن طبیعت، جایگاه هنر و هنرمند، كار مینی مالیسم است و مینی مالیست ها معتقدند یك كار هنری حتما نباید بازتابی از احساسات و اظهارات خالق خود باشد. مینی مال كه در حدود دو دهه از تریبون هنرهای تجسمی پایین نمی آمد، كم كم از پایه های نردبان ادبیات هم بالا رفت و آن بالا ایستاد. مینی مال در ادبیات به معنای جمله ای كوتاه است. این جمله باید هم خلاصه باشد؛ هم پیچیده؛ هم تأویل پذیر؛ هم زیبا باشد و هم نقطه نداشته باشد. نقطه نداشته باشد تا نشان دهد این جمله به پایان نرسیده است و ذهن خواننده شروع كند به ساختن ادامه جمله. در واقع مخاطب باید قسمت خلاصه شده را كشف و به پیام اصلی دست پیدا كند.
حالا یك داستان نویس كه می خواهد اثرش با ویژگی های مینی مال خلق شود باید با پرهیز از اطلاعات غیرضروری، داستانی ساده خلق كند و به خواننده اجازه دهد تا قسمت هایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درك كند. در واقع باید به مخاطب خود فرصت دهد تا قسمت هایی از داستان را به زعم خود رقم بزند. شخصیت های داستان ها یا رمان های مینی مال افراد عادی هستند و زبانشان، زبان كوچه و بازار است و برای گفتگو با هم، از كلمات ساده و جملات كوتاه استفاده می كنند و همین سادگی، داستان مینی مال را به هم می پیچد و تأویل پذیر می كند. مینی مال نویسی با جمله های كوتاه ارتباط تنگاتنگ دارد اما این به معنی آن نیست كه یك داستان مینی مال حتما باید چندخط یا چندكلمه ـ مثلاً ۵۵ كلمه ـ باشد. با تمام این تفاسیر، یك رمان یا داستان بلند هم می تواند مینی مال باشد.
به عنوان مثال سیامك گلشیری داستان های كوتاه یا بلند سالینجر را مینی مال می داند. حال آنكه در سرزمین ما مینی مال با داستان های ۵۵ كلمه ای، چندخطی یا فلش فیكشن اشتباه گرفته می شود و بسیاری از وبلاگ ها و برخی از جشنواره های ادبی به این اشتباه دامن می زنند. حتی برخی از داستان نویسانی كه چندین اثر داستانی دارند به نوشتن داستان های كوتاه كوتاه یا داستانك اقدام و این داستان ها را با نام مینی مال، چاپ و منتشر می كنند. در خبرگزاری كتاب آمده است، ادبیات فارسی، هنوز رمان و داستان بلند یا كوتاه را به ثمر نرسانده با جنبش هایی نظیر مینی مال مواجه شده و شاهد است كه بسیاری از داستان نویسان جوان به دلایل معلوم و نامعلوم به این سبك علاقه نشان می دهند. البته اگر این علاقه با آگاهی همراه باشد شاید به ادبیات آسیبی نرسد اما در این میان چیزی كه مغفول مانده، آشنایی با سبك های ادبی غربی از جمله مینی مال است.
منبع : aftab.ir
مقدمه ای بر ادبیات و داستان مینی مالیستی
در ديدگاه يك نويسنده، جهان سطوحي از پتانسيل است؛ طبيعت، عالم رويا، زندگي شهري و رخدادها، همه و همه داراي انرژي به شدت گذرا و لحظهاي هستند كه نويسنده، آنها را به درون متن خود ميكشاند تا به ثبت و ثبات برسند؛ درست همانند نقاشان امپرسيون، درست همانند عكاسان. اما در داستان مينيمال…، در داستان مينيمال اتفاق عجيبي ميافتد. انرژي پتانسيلي كه در يك گسترهي چندين صفحهاي ـ مثلاً يك رمان ـ پخش شده، به ناگهان در چند كلمه، چند جمله و يا چند خط متراكم ميشود. داستان مينيمال به بيان قابليتهاي جديد متن ميپردازد و نشان ميدهد كه با انتخاب درست كلمات و رعايت زيركانهي آيين نگارش و شناخت عناصر داستاني، ميتوان سوژهاي ـ هر چند تكراري، هر چند پيش پا افتاده ـ را به طرز مرموز و معجزهآسايي بيان كرد، به طوري كه مخاطب با واقعيت باز آفريده شدهاي در متن/ داستان مواجه شود.اگر ديدگاه مذكور را به عنوان سنگ محكي در نظر بگيريم، درمييابيم كه فرهنگ زبان فارسي نيز مشابههايي براي آن داشته و ميتوان با كمي چشمپوشي، به حكايتها و متلهاي زبان فارسي و يا حتي همين لطيفههاي پيش پا افتادهي امروزي، بر چسب داستان مينيمال زد: به عنوان مثال حكايتهاي ابوسعيد ابوالخير يا بعضي حكايتهاي گلستان يا حكايتهاي موش و گربه و… كه به ارايه محكهاي دقيقتري براي شناخت، نياز دارند.نكتهي بعدي كه بايد مشخص شود، سرانجام حركت داستان مينيمال است؛ آيا در اين طي طريق به فضاي خالي و خاكستري ضد ادبيات خواهيم رسيد؟ آيا به جايي ميرسيم كه در متون ادبي، جاي خالي ادبيات را احساس ميكنيم؟ پاسخ به اين پرسشها سخت است.
اما معتقدم اگر به دليل وجودي داستان مينيمال و عناصر الزامي آن، نگاهي دقيق و موشكافانه بياندازيم، درمييابيم كه داستان مينيمال نه براي از بين بردن ادبيت متن و نه براي رنگ و لعاب دادن به آن است بلكه تنها در پي مطرح كردن فضاها و قابليتهاي جديد ادبيات است. داستان مينيمال در طي طريق خود، قصد دارد با توجه به مرام پُست مدرنش، از قصهها و داستانهاي قديمي، براي بيان دوبارهي خود، بهره جويد و ميخواهد آن داستانهايي را كه گاهي اوقات، طولاني بودنشان، باعث جلوگيري از جذب پيامشان ميشود دوباره برايمان بازخواني كند منتها با ديدي زيركانه، موشكافانه و غافلگير كننده.
برگرفته از : mokhtasatehonar.blogfa