ازوضعيت تأسف بارحيات وحش ايران(جاذبه گمشده ايران)
آيندگان ، پاسخ اين پرسش را به درستى روشن خواهندكرد.
جاذبه گمشده ايران
• يوزپلنگ، گورخر، گوزن زرد، خرس سياه، تمساح پوزه كوتاه، ماهى آزاددرياى خزرو سياه خروس از حيوانات بومى ايرانى بر لبه انقراض هستند
رامتين سيار - هنگامى كه كارشناسان محيط زيست بر اهميت حفظ محيط زيست گياهى و جانورى در جلسه اى در اوايل انقلاب بحث مى كردند، يكى از رئيسان سازمان محيط زيست آن سالها با جمله اى بحث را خاتمه داد. آن جمله اين بود: «خداوند طبيعت و حيوانات را خلق كرده و خودش هم حفظ مى كند پس برادران جاى هيچ نگرانى وجود ندارد! » اين بود كه آب سردى بر سر همه آن كارشناسان و دلسوختگان حيات وحش ايران ريخته شد. در سالهاى بعد بسيارى از آن مديران آشنا به كار و علاقه مند، كارى جز تأليف و تدريس كتابهايى چون «پستانداران ايران» نداشتند. با آنكه اين كتابها به تناوب چاپ و انتشار مى يابد اما به موازات آن نيز تخريب محيط زيست هنوز ادامه دارد و آنچه در جنگلهاى شمال، غرب و نواحى شرقى و جنوبى كشور در حال نابودى است نسل رو به انقراض يوزپلنگ، مرال، خرس ايرانى، گوزن زرد و ... است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرز و بوم ايران از آنجا به عنوان كشور چهارفصل شهرت يافته است كه همچون مجموعه اى از متغيرهاى آب و هوايى گرد آمده است. طبيعتى اين چنين رنگارنگ تقريباً در تمام دنيا منحصر به فرد است. محمد على اينانلو سردبير مجله طبيعت در اين مورد مى گويد: «اختلاف دماى گرمترين و سردترين نقطه ايران در زمستان و تابستان عدد ۱۰۰ را به ما نشان مى دهد چنانكه سردترين نقطه به ۴۰درجه زير صفر و گرمترين به ۶۰درجه بالاى صفر مى رسد و اين در دنيا بى نظير است. قله دماوند با ۶۰۰۰متر ارتفاع و سواحل خيلج فارس با ۲۶متر زير ارتفاع درياهاى آزاد يكى از بالاترين اختلاف ارتفاع را مى سازند. در ايران تا به حال ۸۳۰۰ گونه گياهى شناخته شده. ۱۶۰ نوع پستاندار در ايران زندگى مى كنند. ۴۸۵ گونه پرنده اعم از مهاجر، نيمه مهاجر و بومى و حدود ۵۰۰نوع آبزى و خزنده تا به حال شناسايى شده كه در صورت مطالعه بيشتر تا ۲۰۰۰نوع هم خواهد رسيد. اين اعداد در يك مرز يك ميليون و ۶۰۰هزار كيلومترى در تمام دنيا بى نظير است. به همين دليل نام ايران را «ايران جهانى در يك مرز» گذاشتم. در ميان ۱۶۰گونه پستاندار در ايران كه شامل گونه هاى كوهستانى، دشتى، كويرى و جنگلى مى شود بعضى خاص ايران مانند يوزپلنگ وگوزن زرد ايرانى هستند. بعضى خاص آسيا مانند گورخر آسيايى و بعضى گونه اروپايى مانند لينكز. (گربه وحشى جنگلى) هستند. از اين گونه ها بعضى در حال انقراض بعضى جمعيتشان بد نيست و بعضى هم خوب است. محمدعلى اينانلو در مورد گذشته حيات وحش در ايران مى گويد: «اگر نگاهى به حجاريهاى طاق بستان، تخت جمشيد و جاهاى ديگر كه از شكار شاهان حجارى كردند يا به فاصله نزديكتر حجارى تنگه واشى در فيروزكوه (قاجاريه) بيندازيم به اين نتيجه مى رسيم كه اين حجاريها كار شكار شاهان را نشان مى دهد ولى معناى ديگرش نشان دادن وفور بيش از حد انواع گونه هاى حيات وحش در ايران بوده. اندكى نزديكتر در زمان قاجاريه و حتى اواخر آن در خاطرات كسانى كه از آن دوره شكار نامه يا سفرنامه نوشتند مانند خاطرات شازده ظل السطان پسر ناصرالدين شاه متوجه مى شويم در ايران تا چه حد حيات وحش ما غنى بوده. ظل السطان در خاطراتش مى گويد شكار براى سپاهيان من دو هدف داشته، تمرين رزم و آمادگى جنگى، دوم تغذيه سپاهيان و يا در سفرنامه مازندران علاوه بر شكار شدن صدها رأس گوزن و شوكاو پرنده هايى نظير قرقاول و دراج؛ چيزى كه خيلى جلب نظر مى كند شكار ۱۸قلاده ببر است. در خاطرات شكارچى ها و شكاربانهاى پير، پيرمردهايى كه از دشت قزوين مى گويند كه آنجا را مى توان در تاريخى نه چندان دور با صحراى سرنگتى آفريقا مقايسه كرد. در گزارشهاى رسمى سازمان محيط زيست قبل از انقلاب تعداد زيادى حيوانات وحشى در مناطقى نظير پارك ملى گلستان، خوش ييلاق، پارك ملى كوير، منطقه كالمند در يزد، مناطق خجير و سرخه حصار در نزديك تهران، موته در اصفهان، جزاير درياچه اروميه كلاه غازى در اصفهان، حاجى آباد نزديك بندرعباس، دشتها و كوههاى زنجان وجود داشته است. در چندساله اول انقلاب به خاطر اينكه اسلحه بى حساب دست بعضى افراد مسؤوليت ناشناس بود و فكر مى كردند مناطق حفاظت شده اين مملكت متعلق به خانواده سلطنتى است، همچنين در مناطق جنگى مثل كردستان و غرب كشور شكار و كشتار بسيار بى رويه اى در اين مناطق انجام شد و حيات وحش ايران لطمه زيادى ديد. اما پس از اينكه قوانين در اين زمينه شكل گرفت و حاكم شد سازمان محيط زيست به كمك مأموران قديمى و دلسوز توانست تا اندازه اى از اين ذخاير محافظت كند كه البته الآن هم محيط بانهاى جوان استخدام شدند و بسيار دلسوز وعلاقه مند هستند ولى بايد از تجربيات گذشته ها استفاده كرد. »
اين كارشناس حيات وحش سپس به گونه هاى منقرض شده حيات وحش اشاره مى كند: «نخستين حيواناتى كه كاملاً منقرض شدند شير ايرانى بود دوم ببر ايرانى كه معروف به ببر هيركانى بوده كه اسمش از جنگلهاى هيركانيا اسم قديم گرگان كنونى در زمان پارتها گرفته شده است و اما حيواناتى كه در لبه انقراض هستند: نخست يوزپلنگ ايرانى است كه آمارهاى جسته گريخته سازمان محيط زيست و مؤسسه (iucn) تعداد آنها را بين ۳۰ تا ۴۰ قلاده حدس مى زنند ولى شخصاً كه دايم در سفر هستم با خوش بينى زير ۲۰ تا حدس مى زنم در پارك ملى كوير، خار و توران شاهرود و همچنين در يزد كه چندسال پيش به خاطر تشنگى يك مادر با دوتوله خودش به نزديك آبادى آمده بود و مردم آنها را كشته بودند كه يكى از بچه ها زنده ماند و اينك تنها يوزپلنگ در اسارت موجود است كه در پارك پرديسان نگهدارى مى شود. دوم گورخر ايرانى است كه تصور مى كنم آمارهاى سازمان محيط زيست حدود ۴۰۰ تا تخمين مى زند ولى اگر خوش بينانه نگاه كنيم زير ۲۰۰ تا در ايران وجود دارد ۳- گوزن زرد ايرانى كه خوشبختانه با اقدامات حفاظتى كه از ۳۰سال پيش شروع شد از خطر انقراض نجات پيدا كرد. الآن تعدادى در دشت نازسارى نگهدارى مى شوند يك تعداد در جزيره اسپير و اشك در درياچه اروميه. تعدادى به صورت آزاد در منطقه حفاظت شده دزو كرخه نگهدارى مى شوند. ۴- خرس سياه ايرانى معروف به خرس سياه بلوچستان كه از خانواده خرس سياه آسياى جنوب شرقى است فرقش با خرس قهوه اى اين است كه رنگش كاملاً سياه و مثلث سفيدى روى سينه اش است. تعداد مشخصى نيست. اگر به ۱۰ تا برسد خوب است ۵- تمساح پوزه كوتاه ايرانى كه در رودخانه سرباز در بلوچستان اطراف سد پيشين و آبگيرهاى اطراف رودخانه سرباز زندگى مى كنند كه حدود ۱۰۰تا موجود مى باشد. ۶ - ماهى آزاددرياى خزر و بالاخره سياه خروس نوعى پرنده زيبا در منطقه كوچكى در شمال آذربايجان كه به ۱۰۰ تا نمى رسد. »
تلاش جهانى براى نجات يوزپلنگ آسيايى
پايان يوزپلنگ ايرانى!
بخش دوم
سام خسروى فرد
اين متخصص حيات وحش به نكته اى ظريف اشاره مى كند: «داشتن وسايل و استفاده از تكنولوژى روز، نظير سيستم موقعيت ياب جغرافيايى (GPS) و استفاده از اينترنت و كامپيوترهاى قابل حمل بسيار مفيد است اما هدف نيست. هدف،درست نگاه كردن و فكر كردن است كه چگونه مى توان زيستگاه يك جانور و در اصل خودجانور را حفظ كرد. بنابراين وسايل كسانى كه به اين كار علاقه مندند يك دفترچه يادداشت، يك قلم و يك دوربين دوچشمى است. بسيارى را ديده ام كه با يك كتاب راهنماى صحرايى براى شناسايى پرندگان راهى طبيعت شده اند و موفق بوده اند. تحقيقات يك گام ابتدايى و اوليه در امر حفاظت است. اگر هرچه را كه مى بينيد بنويسيد پس از مدتى مجموعه مفيدى از يادداشتها خواهيد داشت كه براساس آن مى توان درست تصميم گرفت. نقش محيط بانها در اين ارتباط بسيار پررنگ تر است. حفاظت به سياستهاى دولت و سازمانهاى مرتبط برمى گردد.»
او از تعداد پاركهاى ملى و مناطق حفاظت شده در ايران اظهار خرسندى مى كند: «اين مناطق تنها اميد بقاى طبيعت هستند. به علاوه از عرصه هاى حفاظت شده براى احياى نقاط تخريب شده مى توان الگو گرفت. همچنين حاشيه مناطق حفاظت شده نيز اهميت قابل ملاحظه اى دارند. چرا كه ممكن است تا ۹۵ درصد جمعيت حيات وحش از هسته مركزى اين مناطق به حواشى آن بروند.»
«شلر» اكوتوريسم را راهى براى حفاظت مى داند مشروط برآن كه عوايد آن نصيب جوامع محلى شود:« توريست مى آيد كه جانوران را تماشا كند، آهويى كه از فاصله يك كيلومترى فرار مى كند چگونه مى تواند سبب جذب توريستها شود. بايد تعقيب و شكار جانوران رامتوقف كرد.»
«شلر» در باره پروژه اى در مغولستان مى گويد كه از دهه ۸۰ ميلادى آغاز شده است: «وقتى از دولت مغولستان پرسيديم قصد داريد چه جانورانى را حفاظت كنيد گفتند پلنگ برفى، خرس، آهوى مغولى. بعدكار ما آغاز شد ابتدا تعدادى از جانوران را گرفتيم و دستگاههاى ردياب به آنهامتصل كرديم تامتوجه شويم كجا مى روند و چه كار مى كنند. به عنوان مثال متوجه شديم پلنگ برفى وقتى به اسب و گاو مغولى (ياك) حمله مى كند كه چوپانها در خواب هستند. بعد دريافتيم كه حدود ۳۰ خرس قهوه اى گبى درمغولستان وجود دارد ،چه بايد كرد؟ مسؤولان اين كشور مى خواستند جانوران را در اسارت حفظ كنند اما اين كار به هيچ وجه صحيح نيست. حدود ۶۰۰كيلومترمربع گستره خانگى اين جانور است و براى پيدا كردن غذا طى يك شب ۳۰كيلومتر راه مى رود.»
او در ادامه بررسى آنتى لوپ تبتى اشاره مى كند و مى گويد: «وقتى براى مطالعه آهوها رفتيم متوجه شديم تا ۲۰۰كيلومترى اين جانوران اثرى از دام اهلى نيست. براى مطلع شدن از وضعيت مهاجرت اين آهوها يكصد دستگاه ردياب روى آنها نصب كرديم. با زنده گيرى بچه ها و آزمايش خون آنها وضعيت بيمارى را در گله ها مشخص كرديم. سالانه حدود يكصد هزار رأس از اين جانوران توسط مردم شكار مى شوند، دولت هم در اين زمينه قادرنيست كارى انجام دهد چرا كه مردم به شدت فقيرند. حقوق يك محيط بان دراين كشور ماهانه دو دلار آمريكاست.» از پشم سه رأس از اين جانوران شالهايى مى بافند كه ۱۱هزار پوند در انگلستان به فروش مى رسد.»
او در ادامه به حيات وحش كوههاى پامير اشاره مى كند:«سمبل پامير، قوچ ماركوپولست، طول شاخص اين به ۱۹۰ سانتيمتر مى رسد و بزرگترين قوچ جهان است كه طولانى ترين شاخ را دارد. پروانه شكار آن ۲۵ هزار دلار است مبلغى كه بايد به جامعه محلى اختصاص يابد اما متأسفانه اين عمل تاكنون انجام نشده است. مطالعات ما نشان داد كه يك كشور به تنهايى نمى تواند اين جانور را حفظ كند چرا كه در افغانستان، تاجيكستان ، چين و پاكستان پراكندگى دارد. براى شناخت وضعيت زيستگاه اين جانور به دليل عدم وجود راههاى دسترسى دو ماه با اسب سفر كرديم و از مسيرهاى ديدنى و خطرناكى گذشتيم. پامير دشتى هموار است كه در ارتفاعى زياد قرار گرفته همواره پوشيده از علف است»
او به نقش مردم در حفاظت حيات وحش مى پردازد و ادامه مى دهد: «در تبت برخى گونه ها توسط مردم حفاظت مى شود نظير درناى گردن سياه به علاوه رهبران مذهبى تبت بيشترين نقش را در حفاظت جانوران دارند زيرا مردم به توصيه ها و دستورهاى آنان كاملاً عمل مى كنند.»
پس از او نوبت به تشكلها مى رسد تا گزارشى از وضعيت مناطق بيدويه چاه افتخارى در كرمان، بهرام گور در فارس ومياندشت خراسان ارائه كنند.
تقريباً در تمامى اين مناطق يوزپلنگ گزارش شده اما به سالهاى قبل باز مى گردد و اين روزها كمتر اثرى از آن مى توان يافت. ساعتى پس از ارائه گزارش تشكلها پاسگاه محيط بانى خلوت مى شود. دسته هاى دو، سه نفرى به نقاطى مى روند كه از پيش تعيين شده تا جمعيت طعمه هاى نور را شمارش كنند. دو كارشناس در گوشه اى با نماينده سازمان ملل در حال گفت وگو هستند و محيط بانها در فكر انجام وظيفه محوله ، احمد عجمى رئيس منطقه توران با شلر به گفت وگويى كوتاه مى نشيند. به او مى گويد كه تمام مشكلات را به تجربه دريافته است و تا حد توان با همكارى ساير محيط بانها سعى كرده منطقه را حفظ كند اما مگر اختيار و توان آنان چقدر است. پيرمرد در پايان از عجمى تشكر مى كند كه تجربه هايش را در اختيار او قرار داده است. اينجا بيابان توران است ، منطقه اى كه يونسكو آن را يكى از ذخيره گاه هاى زيست كره معرفى كرده و مشابهى در سراسر كره خاكى ندارد.
منطقه اى كه يكى از اميدهاى نجات يوز آسيايى است و با مداخلات انسانى پنجه در پنجه افكنده است. آيا مى توان به بهانه يوزپلنگ اين تكه از سرزمين بى نظير ايران را از چنگال تخريب نجات داد؟
آيندگان ، پاسخ اين پرسش را به درستى روشن خواهندكرد.
محیط زیست ایران در آستانه نابودی
خبرگزاری مهر - گروه اجتماعی : محیط زیست ایران با تمامی گونه های نادر و منحصر به فرد در دنیا ، در حالی امروز در آستانه نابودی قرار گرفته که هنوز هم مسئولان سازمان محیط زیست به عمق فاجعه ای که در انتظار محیط زیست کشور است پی نبرده اند.
به گزارش خبرنگار مهر ، محیط زیست با تمام تنوع آن و موجودات زنده به عنوان نعمت های خداوند ، امانت در نزد ما هستند که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند اما اینکه تا کنون مردم و در راس همه مسئولان مربوطه در حفظ و نگهداری این ارثیه با ارزش چگونه عمل کرده اند جای سئوال دارد.
اصل 50 قانون اساسی حفاظت از محیط زیست یک پدیده عمومی تلقی کرده و تمامی فعالیت های اقتصادی که منجر به آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران می شود را ممنوع کرده است اما آیا به واقع در جهت رعایت این اصل حرکتی انجام شده است.
در روزگار امروز در حالی با افزایش روز افزون آلودگی رودخانه ها ، کاهش مساحت جنگل ها ، نابودی تالاب ها ، تشدید آلودگی هوا و کاهش ذخایر دریایی و منابع آبی مواجه هستیم که سال ها پیش از این ، در ارتباط با نابودی آنان هشدار داده شده بود.
آمارها نشان می دهد مساحت کل جنگل های ایران (طبیعی و دست کاشت) در حدود 2/14 میلیون هکتاراست که البته در گذشته نه چندان دور ، این میزان به 18میلیون هکتار می رسید اما در اثر افزایش جمعیت ، توسعه شهرها و اراضی کشاورزی ، ایجاد تاسیسات و صنایع و همچنین تخریب و تجاوز و در نهایت بی توجهی مسئولان میزان آن کاهش قابل توجهی یافته است.
تخریب جنگل ها و شکار گونه های نادر وحشی در حالی ادامه دارد که سازمان حفاظت محیط زیست و دستگاه های مسئول به رغم اطلاع از چنین تخریب های وحشتناکی دست به اقدام جدی نزده اند.
از سوی دیگر معضل آلودگی هوا امروز به یک تهدید جدی در شهرهای بزرگ تبدیل شده و هر ساله جان بسیاری از انسانها را می گیرد ، به گونه ای که امروز آلودگی ناشی از گرد و غبار ، ترافیک سنگین ، وجود خودروهای قدیمی گازوئیل سوز (اتوبوس های دولتی) ، فقدان شبکه حمل و نقل عمومی مناسب و استفاده زیاد از خودروهای شخصی ، وجود پالایشگاه ها در داخل و حاشیه شهر ، استقرار کارخانهها و صنایع آلوده در حوالی شهرهای بزرگ از جمله علل اصلی افزایش آلاینده ها در هوای کلان شهرها به شمار می آید.
بررسی وضعیت محیط زیست کشور نشان می دهد که سیاست های حفاظتی از گونه های گیاهی و حیوانی به صورت منطقی تعیین و اعمال نمی شود و این امر به روند تخریب مناطق حفاظت شده سرعت بیشتری داده است.
ایران از نظر شاخصهای پایداری محیط زیست با کسب رتبه 132در بین 146کشور جهان ، در انتهای جدول جهانی قرار گرفته که در این جدول که 146 کشور جهان از نظر وضعیت زیست محیطی ، اجتماعی و اقتصادی مورد ارزیابی قرار گرفته اند فنلاند ، نروژ ، اروگوئه ، سوئد ، ایسلند و کانادا به ترتیب در جایگاه اول تا ششم جهان قرار گرفتند و کشور ایران با کسب ۸/۳۹ امتیاز بعد از کشورهایی همچون آنگولا ، بورکینافاسو ، ویتنام ، لیبی ، چاد و... در مقام یک صد و سی و دوم جهان قرار گرفته است.
هشدار متخصصان محیط زیست نسبت به نابودی تالاب های کشور در حالی شدت گرفته که تغذیه آب های زیر زمینی ، مهار سیلاب های ، پیشگیری از نفوذ آب های شور ، جلوگیری از فرسایش خاک و حفظ سواحل و رسوب گیری ، رونق توریسم و حفظ جمعیت های حیات وحش از جمله کارکردهای مهم تالاب ها به شمار می آید اما متاسفانه تصمیم های غلط و برخوردهای نا مناسب با مشکلات از سوی مسئولان ، به نابودی تالاب های کشور دامن زده است. تالاب هایی که به دلیل ورود پساب ها و فاضلاب ها و آلودگی های نفتی ، در معرض خشک شدن و یا نابودی قرار گرفته اند.
از سوی دیگر برخی کارشناسان محیط زیست معتقدند که طی سال های اخیر روند منقرض شدن برخی گونه ها همچون قوچ ایرانی در مناطق خوش ییلاق بسیار مشاهده شده و این امر از سوی سازمان حفاظت محیط زیست مورد توجه قرار نگرفته است.
کارشناسان کمبود امکانات و تجهیزات محیط بانان در مناطق حفاظت شده را یکی از علل ناتوانایی محیط بانان در مقابله با شکارچیان غیر مجاز می دانند و معتقدند در اغلب مناطق حفاظت شده محیط بانان تجهیزات لازم برخورد با شکارچیان غیر مجاز را ندارند ، لذا برای مقابله با آنان همواره با مشکلات عدیده ای مواجه هستند و این امر حتی انگیزه آنان را برای مقابله با شکارچیان از دست داده است .
روند تخریب مناطق حفاظت شده و انقراض گونه های نادر حیات وحش به سرعت در حال انجام است و این در حالی است که در ارتباط با این موضوع تا کنون برنامه جدی و سیاست خاصی در دستور کار سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان مسئول اصلی در این امر قرار نگرفته است.
با وجود اینکه رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از ابتدای تصدی مسئولیت در این سازمان بر رفع مشکلات محیط بانان تاکید کرده بود و وعده تامین تجهیزات و امکانات آنان را داده بود اما کماکان محیط بانان از وضعیت معیشتی و تجهیزات خود گله مند هستند و مرگ چند تن از آنان در مناطق حفاظت شده ، گواه این امر است.
تجهیزات در اختیار محیط بانان ، حتی جوابگوی حفاظت از خودشان هم نیست و این امر باعث شده تا هر از چند گاهی از کشته شدن آنان به دست قاچاقچیان باشیم. محیط بانانی که به رغم نداشتن تجهیزات دفاعی مجبورند حتی مدت زمان طولانی در مناطق حفاظت شده بسر برند و این در حالی است که هیچ گاه اعتراض آنان به جایی نرسیده است.
سازمان حفاظت محیط زیست در حالی نام حفاظت را به دنبال خود یدک می کشد که کمبود امکانات محیط بانان به جایی رسیده که نیروهای حفاظتی خود سازمان نیز در طی سال جاری مجبور شده اند چندین بار به کشتار گونه های وحشی مبادرت کنند.
کشته شدن خرس قهوه ای در دانشگاه و کشته شدن تعدادی گراز در مرکز رادیویی خلخلال به دست محیط بانان محیط زیست گواه این امر است که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در برابر علت وقوع چنین حوادثی فقط به این نکته اشاره کرده که کسانی که این حیوانات را کشته اند باید خودشان پاسخگو باشند.
مسئولانی که حفاظت از محیط زیست کشور وظیفه اصلی آنان است ، چرا در مقابل چنین حوادثی که خود مسبب اصلی آن هستند سکوت می کنند و به کاستی ها و بی توجهی های خود اعتراف نمی کنند.
فاطمه واعظ جوادی ، بارها به این نکته تاکید کرده است که عمده ترین منشاء آلودگی و تخریب محیط زیست صنایع به شمار می آیند اما اینکه چرا با وجود اینکه این خطر به خوبی احساس می شود از 400 شهرک صنعتی در کشور فقط 40 شهرک مجهز به سیستم تصفیه خانه فاضلاب است.
وی گفته ، صنایع آلاینده ای که داخل شهرها فعالیت می کنند ، موظف هستند بر اساس استانداردهای زیست محیطی به کار خود ادامه دهند و در صورتی که قادر به انتقال به خارج شهر نیستند برای ادامه فعالیت در محدوده شهرها باید نسبت به رعایت قوانین محیط زیست اهتمام بیشتری داشته باشند و هر گونه تخلف آنها غیر قابل اغماض است اما اینکه چرا هنوز درصد بالایی از آلودگی ها به این صنایع بر می گردد جای سئوال دارد.
از سوی دیگر رئیس سازمان حفاظت محیط زیست هشدار داده است ، لیست مربوط به صنایع آلوده را تا پایان امسال اعلام می کنیم اما آنچه مسلم است اعلام اسامی صنایع آلوده همچون اعلام اسامی مفسدان اقتصادی می ماند که در صورتی که حتی اعلام نیز شود هیچ تاثیری در روند کار ندارد چرا که جدیتی در سازمان محیط زیست برای ممانعت از فعالیت چنین صنایعی احساس نمی شود.
حفاظت از محیط زیست در حالی مورد بی توجهی مسئولان قرار گرفته که طی 9 ماه که از فعالیت دکتر فاطمه واعظ جوادی در سازمان حفاظت محیط زیست می گذرد تنها اتفاقاتی که در این سازمان رخ داده عزل و نصب های پی در پی مدیران بخش های مختلف بوده است. تغییرات مدیریتی که نه تنها تاثیری در روند عملکرد سازمان نداشته بلکه فقط باعث ترک مدیران لایق و دلسوز از این سازمان شده است .
یادمان باشد که موهبت الهی طبیعت به عنوان امانتی در نزد ما سپرده شده و در سایه حفاظت از آن است که می توان آن را به نسل آینده واگذار کرد و علاوه بر مردم که همواره باید نسبت به حفاظت از محیط زیست احساس مسئولیت کنند، سازمان حفاظت محیط زیست نیز موظف است بر اساس قانون به رسالت خود در حفظ و حراست از محیط زیست همت گمارد تا این نعمات اللهی را تقدیم نسل آینده کند.
چرا جنگل های ما از بین میروند؟
آقاى دكتر اسماعيل كهرم، استاد دانشگاه و كارشناس مسائل محيط زيست در تهران در گفت وگويى با صداى آلمان به اين پرسش ها پاسخ مى دهد. مصاحبه گر: داود خدابخش دويچه وله: آقاى كهرم، در گزارشى از خبرگزارى ايسنا آمده است، كه طى ۳۰ سال گذشته ۲۲ درصد از جنگلهاى شمال كشور نابود شده، كه ۱۷درصد آن فقط متعلق به بيست سال گذشته بوده است. به نظر شما چه عواملى باعث اين ضايعه ى محيط زيست شده؟ اسماعيل كهرم: بايستى به اطلاع شما برسانم كه اين رقمى كه شما فرموديد، بسيار خوشبينانه است. چون ما آمارى داريم كه نشان مى دهد در ظرف ۳۰سال گذشته حدود ۳۰ درصد از جنگلها كاهش پيدا كرده. يعنى اين ۲۲درصد كه شما مى گويد، حداقل است. مسايلى كه باعث از بين رفتن اين جنگلها شده اند در درجه اول، عدم وجود يك برنامه ى دقيق و كنترل شده و متقن است. از نظر تاريخى، قبل از انجام اصلاحات ارضى جنگلهاى شمال، جنگلهايى خصوصى بوده اند و متعلق به خوانين و خانواده هاى سلطنتى. از حدود ۴۱ يا ۴۲ سال قبل تا به حال، يعنى از سال ۱۳۴۱ اين جنگل ها ملى شده اند. منتها هيچ هنگام يك برنامه ى صحيح قابل اجرا براى حفاظت و بهره بردارى از اين جنگلها وجود نداشته است. عواملى كه باعث از بين رفتن جنگلها تا حدود ۳۰ درصد در ظرف ۳۰ سال گذشته شده، عواملى ست مانند چراى بيش از حد. يعنى حيوانات در داخل جنگل هستند و به محض اينكه نهالى سبز مى شود، آن را مى بلعند، چون خوش خوراك است. تبديل كاربرى زمين، يعنى افراد درختها را قطع مى كنند، تبديل به مرتع مى كنند و بعد تبديل به زمين كشاورزى مى كنند، و بعد از مدت كوتاهى از حيض انتفاع مى افتد. بايستى به آن كود داد، نمى توانند و از عهده ى آن برنمى آيند. در نتيجه جنگل واقعا تبديل به بيابان مى شود. و بعد استفاده از اين درختهاى باارزش و نازنين به عنوان سوخت است. اجازه بفرماييد خدمتتان عرض كنم كه ساليانه حدود ۶ ميليون و ۳۰۰ هزار مترمكعب از جنگلهاى ما، از چوبهاى ما در جنگلهاى شمال، فقط براى سوخت برداشت مى شود. در حاليكه ميزان ظرفيت پايدار، يعنى آن ظرفيتى كه به جنگل لطمه اى نخورد، حدود نصف اين است. يعنى ۳ ميليون و ۹۰۰هزار هكتار. وقتى برداشت به اينصورت باشد، يعنى دوبرابر ظرفيت، آنوقت مى بينيد كه اين جنگل فرصت رشد نمى يابد و در نتيجه در حال كاهش است. و ديگر اينكه در يك پنجم كل مساحت جنگلهاى ما درشمال، چرا براى مدت بيست سال است كه آزاد شده. يعنى اگر رمقى بماند، اگر نفسى براى جنگل بماند، به اين ترتيب از بين خواهد رفت. اين عوامل دست به دست هم مى دهند و موجب مى شوند، كه ما تخريب بسيار بسيار شديدى در جنگلهامان داشته باشيم. و تا آنجايى كه من به خاطر دارم، متخصصين جنگل شناسى و متخصصين محيط زيست، نسل قبل از من هم، از آن شكوه و شكايت مى كردند و الان هم همينطور است. يعنى ما برنامه اى متقنى براى حفظ و بهره بردارى از جنگلها نداريم. دويچه وله: آيا اين برداشتهايى كه از جنگلها مى شود، فقط برداشتى براى سوخت است يا براى بايركردن زمينها براى اهداف كشاورزى ؟ يا برداشتهايى هم براى اهداف صنعتى صورت مى گيرد؟ اسماعيل كهرم: اجازه بدهيد خدمت شما عرض بكنم، كه ما كارخانه هاى چوب داريم كه ۴۰ سال قدمت دارد. يعنى كارخانه هاى چوب و كاغذ، كه برخى از اين چوبها را برداشت مى كنند. اين چوبها تبديل به چوب كبريت مى شوند و يا براى صنعت تبديل به الوار مى شوند، و يا تبديل به كاغذ مى شوند. اين كارخانه ها هم برداشت غيرمتعارف و غيرمعمول را از جنگلها به عمل مى آورند. از ديد يك متخصص محيط زيست كه دردهاى محيط زيست ايران را مى شناسد، تمام اين عزيزان متخصص بر اين باورند كه اگر ما دانه دانه تخته ها و الوارها را از خارج از ايران بياوريم، به صرف ما است. به خاطر اينكه موجوديت جنگلهاى ما حفظ مى شود. ولى متاسفانه چون وجود جنگلها گره خورده با وضع معيشت مردم، ايجاد اشتغال و ايجاد سرمايه و به گردش درآوردن چرخهاى اقتصادى در اين مناطق، دولت نمى تواند اين كار را انجام بدهد و بهره بردارى از جنگل ها را به صفر برساند. اجازه مى خواهم يك عامل بسيار مهم ديگر به نام قاچاق را هم به اين عوامل اضافه بكنم. ملاحظه بفرماييد، ما آمار داريم كه چقدر برداشت براى سوخت مى شود، آمار داريم كه چقدر به خاطر صنعت برداشت مى شود، ولى ما چه طور مى توانيم از اين برداشتهاى پنهان شبانه آمار بدهيم، در حاليكه مى بينيم و مى دانيم كه كاميونهاى حامل چوبهاى قاچاق مرتب از شمال به طرف تهران و شهرهاى ديگر در حركت هستند. همين چندى پيش يكى از شكاربانان باوجدان و باغيرت ما به نام آقاى اسماعيل رمضانى در مواجه با اين شكارچيان چنان مضروب شد، كه از گردن به پايين فلج شده است و ديگر قدرت كار و كارايى ندارد. ببينيد با چه خصومتى و با چه خشونتى اينها مى روند كه به منافع غيرمشروع خود برسند و درختهاى اين جنگلها را دانه به دانه از بين ببرند. دويچه وله: آقاى كهرم غير از جنگلهاى كشور، آسيب ديدگى متوجه كداميك از عرصه هاى محيط زيست است؟ اسماعيل كهرم: ببينيد، وقتى خود اين جنگل از بين برود، آنچه كه حيات وحش و منابع در داخل اين جنگل است هم از بين مى رود. يعنى اينكه جنگل بطور مثال، علاوه بر آن چوبى كه، حالا صحيح و يا ناصحيح و يا قانونى و يا غيرقانونى، برداشت مى شود، ما مى دانيم كه زير آن دريايى از آب است. يعنى جنگل اين قدرت را دارد. جنگل از فرسايش خاك جلوگيرى مى كند. در حال حاضر ۴۳ درصد از فرسايش خاك در ايران مربوط به جنگل زدايى مى شود. مى تواند جنگل از سيل آبها جلوگيرى كند و از طرفى مأمن و منزل و مأواى جانورانى ست كه به اين جنگل بستگى دارند و وقتى جنگل از بين برود، آنها هم از بين خواهند رفت. در اين مورد كه در چه زمينه هايى ما گرفتارى و گره در محيط زيست داريم، سه مسئله را من مطرح مى كنم. يكى اينكه، كشور ايران در منطقه اى خشك و يا نيمه خشك جهانى واقع شده، كه ميزان دريافت بارندگى ما يك سوم معدل جهانى ست. يعنى اگر معدل ميزان بارندگى در سراسر جهان ۹۰ ميلى متر باران در سال باشد، ما فقط ۳۰ ميلى متر دريافت مى كنيم. يعنى يك سوم آن را. بنابراين اين منطقه خشك است. دوم اينكه، كشور ما يك كشور در حال توسعه و پيشرفت است. مرتب طرحهاى آبادانى و گسترش شبكه راهها، گسترش شهرها و شايد بايد بگويم مهمتر و ناراحت كننده تر از همه، افزايش جمعيت است، كه تمام اين عوامل بر روى محيط زيست فشار مى آورند. يعنى توسعه هاى نيم بند، گسترشهاى نيم بند، ايجاد شبكه هاى نيم بند كه مى خواهند يكشبه راه صد ساله را بپيمايند، باعث فشار بر روى محيط زيست مى شود. مسئله سوم، وسعت اين خاك پهناور است. البته ممكن است بگوييد، كه وسعت باعث رونق و آبادى و ايجاد شغل مى كند. بله تمام اينها وجود دارد، منتها اگر قرار بشود كه يك منطقه ى حفاظت شده اى به نام خارتوران با وسعت يك ميليون و ۳۲۵ هزار هكتار را شما حفاظت كنيد، ملاحظه مى فرماييد كه در واقع ماموريتى تقريبا غيرممكن است. اين وسعت يك منطقه حفاظت شده ى ما است در وسط ايران. كه ملاحظه بكنيد از چند كشور اروپايى وسيعتر است. بنابراين، موقعيت ايران و قرارگرفتن آن در رده ى كشورهاى در حال توسعه و نيز وسعت بسيار زياد اين مملكت به هفدهمين كشور از نظر وسعت در دنيا، دست به دست هم مى دهند و باعث مى شوند مسايل محيط زيست گرم و داغ بشود. در همين منطقه ى خارتوران كه وسعتش را قبلا ذكر كرده ام، با ارزش ترين حيات وحش ايران، مانند گورخر، يوزپلنگ، قوچ و ميش، كل و بز، پلنگ، گرگ، روباه تمامى در آنجا زندگى مى كنند. ملاحظه بفرماييد كه حفاظت چنين منطقه اى اگر غيرممكن باشد، به اين معناست كه ما دانه به دانه ى اين حيوانات را از دست خواهيم داد. كمااينكه متاسفانه دو حيوانى كه در ابتدا نام بردم، يعنى يوزپلنگ و گورخر ايرانى، در معرض خطر هستند. اين عوامل باعث مى شود، كه تالاب هايمان در معرض خطر قرار بگيرد، جنگلها را كه قبل گفتيم، رودخانه هايمان در معرض خطر خشك شدن و يا آلودگى بخاطر بهره بردارى زياد از آب و يا اينكه استفاده از سموم نباتى و يا كودهاى شيميايى كه اينها داخل رودخانه ريخته مى شود و باعث مى شود كه اين رودخانه ها مسموم بشوند، به حدى كه حتا ماهى در آنها يافت نشود. و بعد مى رسيم به مسئله ى حتا منابع بسيار بسيار باارزش مانند خاك. اگر شما از من بپرسيد، كه باارزش ترين منبع حياتى زيست محيطى در اين مملكت چيست؟ من به شما مى گويم، خاك. ولى همين خاك در اثر از بين رفتن جنگلها، خود در حال از بين رفتن است. يعنى جنگل بهترين پوشش براى خاك است و از هرچيز ديگر بهتر است.
چرا جنگل هاي ما از بين مي روند؟2
قسمت دوم
وقتى كه شما جنگل را تراشيديد، خاك در معرض عوامل فرسايش مانند باد و باران و برف قرار مى گيرد. و نتيجتا آن خاك باارزش كه تا بحال توسط پوشش گياهى حفظ مى شد، راه خود را پيدا مى كند، از تپه سرازير مى شود و مى رود. در جويهاى تبريز، چندى پيش من شاهد بودم كه در اين جويها طلا در جريان بود. خاك باارزشى كه جايش آنجا نيست، بلكه جايش بايد بالاى ارتفاعات باشد و براى من و شما غذا توليد بكند. ملاحظه مى فرماييد كه در اثر از بين رفتن مثلا جنگل، يك زنجيره اى از ارتفاعات رخ مى دهد كه نهايتا باعث از بين رفتن خاك خواهد شد. در اثر از بين رفتن يك تالاب، يا خشك شدن يك تالاب، كه در ظرف ۵ يا ۶ سال گذشته ۸ تالاب بين المللى ما خشك شده، انواع پرندگان دوزيستان و ماهى هاى كه وابسته به آن تالاب و يا به آن مرداب اند از بين مى روند. ما درمطالعات محيط زيست و يا اكولوژى، سلسله حوادثى را داريم كه مانند حلقه هاى زنجير به هم متصل هستند. يعنى يكى باعث پديدآمدن ديگرى مى شود، تا اينكه متاسفانه به جايى برسيم كه اين زنجيره و دور تسلسل باطل، باعث از بين رفتن يك گونه بشود. شما مى دانيد كه در اين مملكت ما متاسفانه شير ژيان ايرانى و ببر مازندران و ببر دمان را از دست داديم. دوتا از باشكوه ترين جانوران، گربه سانان، كه از حدود ۴۴ يا ۴۵ سال پيش كه ما ببر را از دست داديم، آنوقت تازه متوجه ى ارزشها شديم. الان نوبت يوزپلنگ است، فردا گورخر، پس فردا پلنگ. همان حلقه اى را تصور بفرماييد كه ما شروع كرديم، مثل دومينو، و اينها مرتب به هم تكيه مى دهند و باعث پديدآمدن وقايعى مى شوند، كه نهايتش متزلزل كردن زنجيره ى حيات در ايران خواهد بود. دويچه وله: آقاى كهرم، سازمانهاى غيردولتى NGO چه فعاليتى در جهت حفظ محيط زيست دارند؟ اسماعيل كهرم: چندى قبل من آمارى را دريافت كردم، از زبان رييس سازمان حافظت محيط زيست. ايشان مثل اينكه اعلام كرده اند كه حدود ۵۵۶ و خرده اى ماNGO داريم. اين سازمان هاى غيردولتى كه اغلبشان در زمينه ى حيات وحش كار مى كنند، مى روند سازمانشان را به ثبت مى رسانند و شروع به فعاليت مى كنند. اول اينكه، اينها هم مانند هر سازمان جوان ديگرى خالى از عيب نيستند، دوم اينكه، در اكثر موارد نمى دانند چه مى كنند و نمى دانند چه انتظارى از اينها مى رود. يعنى جامعه و يا دولت از اينها چه انتظارى دارد. من فكر مى كنم اين NGO ها كه پشتوانه ى فعلى شان فقط و فقط نيت خوب و دل پاك جوانان اين مملكت است و به همين خاطر آينده ى خوبى هم خواهند داشت، مشروط براينكه دولت بيايد و دست اينها را بگيرد. البته كمى عجيب به نظر مى رسد، كه چطور اين NGO، كه قرار است كارى به دولت نداشته باشد، از دولت كمك بگيرد. ولى اگر فضايى، جايى، بودجه اى بصورت بسيار خفيف و باصطلاح بصورت كمكهاى بلاعوض در اختيار اينها گذاشته بشود، كه خودشان را تربيت بكنند، خودشان را بااطلاع بكنند، همانطور كه قبلا گفتم، سرمايه ى اين عزيزان و اين جوانان ما فقط و فقط دل پاك و علاقه است. يعنى پشتوند آن، پشتوانه ى آن اطلاعات نيست. اگر مثلا سازمان Friends of the Earth در انگلستان جلوى دولت مى ايستد و مى گويد، شما در فلان مورد اشتباه كرده ايد، تعداد پرندگان ما، مثلا در مورد عروس غاز، اين تعداد نيست، بخاطر اينست كه سازمان Friends of the Earth رفته و مشق شبش را انجام داده و تعداد پرنده ها را شمارش كرده است و حالا مى آيد و جلوى دولت مى ايستد. NGO هاى ما از نظر معلومات در آن حدى نيستند كه بروند و جلوى دولت بايستند، يا انتقاد بكنند و راه كار نشان بدهند. اميد ما اين است، كه اگر حتا ۱۰ درصد از اينها يا ۵ درصد از اين تعداد بتوانند خودشان را، اطلاعاتشان را به روز بكنند و با اين پشتوانه ى قلبى و با اين پشتوانه ى علاقه و شور جوانى كه دارند، انشااله مى توانند نقش بسيار مهمى را در تنوير افكار عمومى ايفا بكنند. چون واقعيت دارد كه مردم ما نياز به اطلاعات دارند. البته اگر با ۳۰ سال قبل مقايسه بكنيم، وقتى كه ما اينكار را شروع كرديم، الان جامعه بسيار جلو رفته و پيشرفت كرده است. در حال حاضر تعداد كسانى كه در زمينه ى محيط زيست فارغ التحصيل از دانشگاهها شده اند، شايد سالى ۵۰۰، ۶۰۰ جوان باشد. در گذشته رشته اى به نام محيط زيست وجود نداشت. اين تكان را ما خورده ايم، ولى كافى نيست. ما بايستى بتوانيم جامعه ى خودمان را در سطح مردم، در سطح دانشجويان و در سطح تصميم گيران مطلع بكنيم. مثلا فلان شخص كه وزير راه شده است، ايشان ممكن است تحصيلاتى هم در زمينه ى راه داشته باشد ولى حتما دليل بر اين نيست كه اطلاعات زيست _ محيطى داشته باشد. آن اطلاعات زيست _ محيطى را NGO ها مى توانند بصورت ممتد در رسانه هاى عمومى، در روزنامه، در راديو، در تلويزيون و در تريبون نماز جامعه به اين تصميم گيران مملكت گوشزد بكنند تا شايد حركتى ايجاد بشود. دويچه وله: آقاى دكتر كهرم خيلى متشكرم از وقتى كه صميمانه در اختيار ما گذاشته ايد.
هركس دلش براي حيوانات كشورش كه دارن از بين مي رن مي سوزه اين نامه رو امضا كنه www.hefazat.pib.ir
هر كسي كه دلش براي حيوانات كشورش كه دارن از بين مي رن مي سوزه اين نامه رو امضا كنه
اينم لينك نامه
www.hefazat.pib.ir
آيندگان از ما اين سؤال را مي پرسند:
چرا از ميراث خودت حمايت نكردي؟
آيا نانوذرات به سلامتي انسان آسيب ميرسانند؟
خلاصه
فناوريهاي نانو در زمينههاي گوناگوني همچون توسعه داروها، آلودگيزدايي آبها، فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي توليد مواد مستحكمتر و سبكتر داراي مزاياي بالقوه ميباشند. در حال حاضر شركتهاي زيادي نانوذرات را به شكل پودر، اسپري و پوشش توليد ميكنند كه كاربردهاي زيادي در قسمتهاي مختلف اتومبيل، راكتهاي تنيس، عينكهاي آفتابي ضدخش، پارچههاي ضدلك، پنجرههاي خود تميزكن و صفحات خورشيدي دارند.
اما اثرات افزايش بيش از حد توليد و استفاده از نانومواد در سلامت كاركنان و مصرف كنندهها، سلامت عمومي و محيط زيست بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد. از آنجايي كه فرآيند رشد و واكنشهاي شيميايي كاتاليستي در سطح اتفاق ميافتند، يك مقدار مشخصي از ماده در مقياس نانومتري بسيار فعالتر از همان مقدار ماده با ابعاد بزرگتر ميباشد. اين ويژگيها ممكن است بر روي سلامتي و محيط زيست اثرات منفي داشته و منجر به سميت زياد نانوذرات شوند.
همزمان با توسعه دانش ما در مورد مواد در مقياسنانو و افزايش توانايي كار كردن با ساختارها در اين مقياس، فناورينانو رفته رفته گسترش يافته و سرمايهگذاري جهاني در اين زمينه نيز افزايش مييابد. فناوريهاي نانو در زمينههاي گوناگوني همچون توسعه داروها، آلودگيزدايي آبها، فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي توليد مواد مستحكمتر و سبكتر داراي مزاياي بالقوه ميباشند. در حال حاضر شركتهاي زيادي نانوذرات را به شكل پودر، اسپري و پوشش توليد ميكنند كه كاربردهاي زيادي در قسمتهاي مختلف اتومبيل، راكتهاي تنيس، عينكهاي آفتابي ضدخش، پارچههاي ضدلك، پنجرههاي خود تميزكن و صفحات خورشيدي دارند. تعداد اين شركتها روز به روز در حال افزايش است.
محدوده اندازه ذراتي كه چنين علاقهمندي را به خود جلب كرده است، عموما كمتر از 100 نانومتر است. براي داشتن تصوري از اين مقياس لازم به ذكر است كه موي انسان داراي قطر 10000 تا 50000 نانومتر، يك سلول قرمز خوني داراي قطر حدود 5000 نانومتر و ابعاد يك ويروس بين 10 تا 100 نانومتر است. با كاهش اندازه ذرات، نسبت تعداد اتمهاي سطحي به اتمهاي داخلي افزايش مييابد. به عنوان مثال درصد اتمهاي سطحي يك ذره با اندازه 30 نانومتر، 5 درصد است، در حالي كه اين نسبت براي يك ذره با اندازه 3 نانومتر، 50 درصد ميباشد.
بنابراين نانوذرات در مقايسه با ذرات بزرگتر نسبت سطح به وزن بسيار بزرگتري دارند. با كاهش اندازه ذرات به يك دهم نانومتر يا كمتر، اثرات كوانتومي پديدار ميشوند و اين اثرات، ميتـوانـند به مقـدار زيــادي ويـژگيهـاي نــوري، مغـناطيسي و الكتـريكي مواد را تغيير دهند. از طريق پيگيري ساختار مواد در مقياس نانو، امكان طراحي و ساخت مواد جديد با ويژگيهاي كاملا نو به وجود ميآيد. تنها با كاهش اندازه و ثابت نگهداشتن نوع ماده، ويژگيهاي اساسي از قبيل هدايت الكتريكي، رنگ، استحكام و نقطه ذوب ماده (كه معمولا براي هر ماده مقدار ثابتي از آنها را در نظر ميگيريم) ميتواند تغيير كند.
در حال حاضر نانوذراتي كه به طور ناخواسته، از طريق فرآيندهاي احتراق انجام شده جهت توليد انرژي يا در اتومبيلها، فرآيندهاي خوردگي مكانيكي و يا فرآيندهاي صنعتي معمول به وجود ميآيند، بيش از توليد صنعتي نانوذرات بر محيط زيست و زندگي انسان تاثير ميگذارند. اما اثرات افزايش بيش از حد توليد و استفاده از نانومواد در سلامت كاركنان و مصرف كنندهها، سلامت عمومي و محيط زيست بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد. از آنجايي كه فرآيند رشد و واكنشهاي شيميايي كاتاليستي در سطح اتفاق ميافتند، يك مقدار مشخصي از ماده در مقياس نانومتري بسيار فعالتر از همان مقدار ماده با ابعاد بزرگتر ميباشد. اين ويژگيها ممكن است بر روي سلامتي و محيط زيست اثرات منفي داشته و منجر به سميت زياد نانوذرات شوند.
تنفس نانوذرات
خطرات احتمالي نانوذراتي كه در هوا پخش شدهاند، يعني آئروسلها از اهميت بيشتري برخوردارند. اين قضيه به دليل تحرك بالاي آنها و امكان جذب آنها از طريق ريه، كه راحتترين مسير ورود به بدن ميباشد، اهميت پيدا ميكند. اندازه ذرات تا حدزيادي تعيينكننده محل نشست اين ذرات در دستگاه تنفسي ميباشد. به خاطر راحتتر شدن كار، دستگاه تنفسي را به سه قسمت ناحيهاي و كاركردي تقسيم ميكنيم:
1- مسيرهاي هوايي بالايي،
2- ناحيه نايژهها، كه هر دوي آنها به وسيله لايه موكوس حفاظت ميشوند. در اينجا ذرات بزرگتر، از طريق نشستن بر روي ديواره مسير هوايي، از هواي ورودي به ريه جدا ميشوند. حركات مژههاي اين قسمت، خلط را به سوي گلو بالا برده و از آنجا يا در اثر سرفه خارج و يا بلعيده ميشوند. ذرات كوچكتر (كوچكتر از 2.5 ميكرومتر) و نانوذرات ممكن است وارد كيسههاي هوايي شوند، كه ناحيه مبادله گاز در ريه ميباشند. جهت تسهيل جذب اكسيژن و دفع دياكسيد كربن، تمام غشاها و سلولها در اين قسمت از ريه، نازك و آسيبپذير بوده و هيچگونه لايه حفاظتي ندارند. تنها مكانيسم حفاظتي در اين قسمت از طريق ماكروفاژها ميباشد.
3- ماكروفاژها سلولهاي بزرگي هستند كه اشياي خارجي را بلعيده و از طريق جابهجا كردن آنها، به عنوان مثال به سوي گرههاي لنفاوي، آنها را از كيسههاي هوايي خارج ميكنند. نانوذرات تا حد زيادي از اين سيستم حفاظتي رها شده و ميتوانند وارد بافتهاي تنفسي گردند. ذرات و الياف باقيمانـده ميتواننـد با بافتهاي مخاطي ريوي بر هم كنش داده و منجر به ايجاد التهاب شديد، زخم و از بين رفتن بافتهاي ريوي گردند. اين وضعيت ريهها شبيه حالت به وجود آمده در بيماريهايي همچون بيماري باكتريايي ذاتالريه، يا بيماريهاي ريوي صنعتي مهلك همانند سيليكوسيس يا آزبستوسيس ميباشد.
سيليكوسيس و آزبستوسيس
با وجودي كه بيماريهاي سيليكوسيس و آزبستوسيس از طريق نانوموادي كه به روش تكنيكي توليد شدهاند به وجود نميآيند، اما منشا ايجاد اين بيماريها، تنفس موادي شبيه نانوذرات است كه اطلاعات قديمي در مورد اثرات زيانبخش آنها بر روي سلامتي وجود دارد. سيليكوسيس زماني ايجاد ميشود كه گرد و غبار حاوي سيليس به مدت طولاتي به درون ريه تنفس شود. سيليس بلوري براي سطح بيروني ريه سمي ميباشد. زماني كه سيليس بلوري در تماس با ريه قرار ميگيرد اثرات التهابي شديدي به وجود ميآيد. در مدت زمان طولاني اين التهاب باعث ميشود تا بافت ريه به طور برگشتناپذيري آسيبديده و ضخيم شود كه اين پديده به نام فيبروسيس ناميده ميشود.
سيليس بلوري عموما در ماسهسنگ، گرانيت، سنگ لوح، زغال سنگ و ماسه سيليسي خالص وجود دارد. بنابراين افرادي همچون كارگران كارخانههاي ذوب فلزات، سفالگران و كارگراني كه با ماسه كار ميكنند، در معرض خطر قرار دارند. سيليس بلوري از سوي سازمان بهداشت جهاني به عنوان يك ماده سرطانزا معرفي شده است.
الياف پنبه نسوز داراي طول چند ميكرومتر ميباشند و در نتيجه جزء نانومواد قرار نميگيرند. با اين حال جزء ذرات و الياف مجموعه امراض شغلي قرار ميگيرند. پنبه نسوز يك فيبر معدني طبيعي است كه در بيش از 3000 ماده ساختماني و محصول توليد شده به كار گرفته شده است. تمام انواع پنبه نسوز تمايل به خرد شدن به الياف بسيار ريز دارند.
به دليل كوچك بودن، اين الياف پس از پخش شدن در هوا ممكن است به مدت چند ساعت يا حتي چند روز معلق بمانند. الياف پنبه نسوز تخريبپذير نبوده و در طبيعت پايدار ميباشند. اين الياف در مقابل مواد شيميايي پايدار هستند، تبخير نميشوند، در آب حل نميشوند و در طول زمان تجزيه نميگردند. پنبه نسوز موجب ايجاد سرطان ريه و مزوتليوما ميشود كه نوعي تومور خطرناك غشايي است كه ريه را ميپوشاند .
آلودگي ذرهاي هوا در مشاغل ديگري همچون توليد و فرآوري كربن سياه و الياف مصنوعي نيز موجب ايجاد نگراني ميشود.
آلودگي ذرهاي هوا
آلودگي هوا مخلوط كمپلكسي از تركيبات مختلف در فاز گاز، مايع و جامد است. خود مواد ذرهاي مخلوطي ناهمگن از ذرات معلق هستند كه تركيب شيميايي و اندازه آنها متفاوت است. در مطالعات اپيدميشناسي، انواع مختلفي از آلودگيهاي ذرهاي هواي معـرفي شـدهاند كـه از آن جمـله ميـتـوان بـه TPS (مجموع مواد معلق) و PM 10 (مواد ذرهاي با قطر موثر آئروديناميك كمتر از 10 ميكرومتر) اشاره كرد. در سالهاي اخير مطالعات زيادي در زمينه مواد ذرهاي ريز PM 2.5 (ذراتي با قطر آئروديناميك كمتر از 2.5 ميكرومتر) و فوق ريز (ذرات با قطر كمتر از 100 نانومتر) انجام گرفته است.
با وجودي كه ميزان خالص آلودگي ذرهاي هواي شهري (يعني مقدار PM 2.5)، با كم شدن نشر ذرات از صنايع و مراكز توليد انرژي كاهش يافته است، غلظت ذرات فوقريز ناشي از ترافيك افزايش يافته است. هر چند غلظت اين ذرات كوچك معمولاً مهمتر است اما سهم آنها معمولاً پايينتر از غلظت كل است. بنابراين اندازهگيري توزيع اندازه ذرات تا چند نانومتر ، براي توصيف ذرات پخششده از ترافيك ضروري است.
با توسعه روشهاي اندازهگيري آثار روشنتري از ذرات با اندازه كوچكتر مشاهده گرديد. با اينحال، بسياري از مطالعات هنوز ادامه دارند و تعداد بسيار كمي از آنها تاكنون به نتيجه رسيدهاند. پيشنهاد شده است كه اثرات زيانآور آلودگي ذرهاي هوا به طور عمده به غلظت ذرات كوچكتر از 100 نانومتر ارتباط دارد و به غلظت جرمي ذرات بزرگتر بستگي چنداني ندارد. بنابراين معقول به نظر ميرسد كه اطلاعات به دست آمده از اپيدميشناسي محيطي را با دادههاي حاصل از مطالعات سمشناسي انجام گرفته بر روي حيوانات و يا ساير دادههاي تجربي تركيب نماييم.
مطالعات اپيدميشناسي زيادي ثابت كردهاند كه ارتباط مستقيمي بين افزايش مقطعي مواد ذرهاي و افزايش بيماري و مرگ و مير ناشي از نارساييهاي قلبي و عروقي وجود دارد. بيماران مسنتري كه سابقه بيماريهاي قلبي و يا تنفسي دارند و همچنين بيماران ديابتي، در معرض خطر بيشتري قرار دارند.
مدارك تجربي، مكانيسمهاي بيولوژيكي محتملي همچون تحريك دستگاه تنفسي و فشار اكسيدي جهازي را نشان ميدهند. در نتيجه اين تحريكها، مجموعهاي از پاسخهاي زيستي همانند موارد زير ممكن است ايجاد شوند:
تغيير جريان خون به نحوي كه موجب ايجاد انعقاد در قسمتي از رگهاي خوني گردد، به هم خوردن آهنگ ضربان قلب، عملكرد نادرست و بحراني رگها، ناپايداري پلاكتهاي خوني، و در طولاني مدت توسعه تصلب شرايين، التهاب مزاجي و ريوي ناشي از ذرات، تصلب شرايين تسريع شده و عملكرد تغيير يافته ارادي قلب.
اين موارد ممكن است بخشي از عوامل زيستي باشند كه آلودگي ذرهاي هوا را به مرگ و مير ناشي از بيماريهاي قلبي ارتباط ميدهند. همچنين نشان داده شده است كه نشست ذرات در كيسههاي هوايي ششها منجر به فعال شدن توليد سيتوكين به وسيله ماكروفاژها و سلولهاي اپيتليال كيسههاي هوايي گشته و موجب التهاب سلولها ميشود. در نمونههايي كه به طور تصادفي از ميان بزرگسالان سالم در معرض آلودگي ذرهاي هوا انتخاب شده بودند، افزايش ويسكوزيته پلاسما، فيبرينوژن و پروتئين فعال C مشاهده گرديد.
خلاصه و چشمانداز بحث
در مجموع مدارك بسيار زيادي حاصل از مطالعات اپيدميشناسي وجود دارد كه اثرات زيانآور ذرات فوقريز را بر روي سلامتي نشان ميدهند. همچنين از مدتها پيش مدارك زيادي مبني بر زيانآور بودن تنفس ذرات قابل تنفس در محيطهاي كاري وجود دارد. به طور كامل مشخص نيست كه اين مسائل به نانومواد ساخت بشر مربوط است يا نه. با اين حال منطقي آن است تا زماني كه بر اساس مطالعات بيشتر اپيدميشناسي، همچنين مطالعات انجام شده بر روي حيوانات، اثرات زيانآور اين نانومواد كاملا مشخص نشده است، از اين دادهها چشمپوشي نكنيم.
در حال حاضر هيچ قانوني در مورد توليد و كاربرد نانومواد براي سلامتي كاركنان و مصرفكنندگان و همچنين براي مسائل زيستمحيطي وجود ندارد. همچنين در زمينه قانونگذاري براي مواد شيميايي، هيچ گزينهاي براي اندازه ذرات در هنگام ثبت يك ماده مدنظر قرار نميگيرد.
پيش از انجام هرگونه قانونگذاري در زمينه نانومواد، بايد اطلاعات بسيار زيادي راجع به اثرات فرآيندها و محصولات نانو، بر روي سلامتي انسان و همچنين محيط زيست به دست آيد. اما حتي با در نظر گرفتن عدم قطعيت علمي موجود، شواهد كافي براي انجام اقدامات پيشگيرانه در محيطهاي كاري و بسته وجود دارد.
منبع: سايت
استفاده از اوزون براي تصفيه پساب
روش جديد تصفيه پساب با جذب اوزون
از اوزون اغلب براي تصفيه آبهاي آلوده استفاده مي شود.زيرا اوزون عامل اکسنده قوي اي است که توانائي نابود سازي گسترده وسيعي از ترکيبات آلي را دارد روش متداول تصفيه عبور گاز اوزون از ميان آب توسط حباب هايي از اکسيژن يا هواست.
ولي از آنجا که اوزون تنها اندکي در آب حل مي شود اين واکنش مي تواند آهسته باشد.اخير. گروهي از مهندسان شيمي دانشگاه برادفورد روشي ابداع کردند که کارائي بالاتري نسبت به روشها ي متداول دارد.در اين روش غلظتهاي بالاي اوزون روي حبه هائي از سيليکازل جذب سطحي مي شوند و به تله مي افتند .
زماني که پساب از ميان بستري از اين حبه ها مي گذرد اوزون ترکيبات آلي را در مقايسه با روش رايج با ده برابر کارائي بالاتر اکسيد مي کند.
زماني که تمام اوزون جذب شده مصرف شد حبه ها با خشک کردن بستر و عبور اوزون بيشتر بازيابي مي شود.گروه پژوهشي برادفورد يک واحد نيمه صنعتي براي آزمايش اين فرآيند ساخته و به آن اميد زيادي بسته است.
در يک واحد صنعتي سه ستون از حبه ها را مي توان بطور موازي استفاده کرد بطوريکه يکي آب را تصفيه مي کند و دو ستون ديگر در حال خشک شدن يا باز يابي هستند.از اين روش مي توان براي تصفيه سيالات خروجي از منابع گوناگون مانند کارخانه هاي داروسازي پالايشگاهها کارخانه توليد کاغذ و رنگرزيها استفاده کرد.