-
شومو !
شومو ٬ یی هو از اینا کردی که چه ؟
ترک دوس و آشنا کردی که چه ؟
شومو ٬ انگار منو یادت نمیاد
پیش من پشتتو را کردی که چه ؟
شومو ٬ شیرازو چشات الو زده
ایکارارو - ایورا - کردی که چه ؟
شومو ٬ من تو شاچراغ بس میشینم
کار بی رضوی خدا کردی که چه ؟
شومو ٬ مشتلق چی مشتلق میخواد
آیه وایه ام تو کوچا کردی که چه ؟
شومو ٬ یی بارگی منو بکش برو
روزمو ایطو سیا کردی که چه ؟
شومو ٬ غم داشت تو دلم گوروک میشد
تی شو ور دوشتی و وا کردی که چه ؟
شومو ٬ ای ما رو میخوی ول بکنی
نذر سید ابوالوفا کردی که چه ؟
شومو ٬ اشک چش ما -وواری - بود
تو به مردم ترشا کردی که چه ؟
شومو ٬ تله بختونی گردنته
ایهمه ستم به ما کردی که چه ؟
شومو ٬ نازتو سمندر میخرید
دوسی بو -جلنبرا - كردي که چه ؟
-
خاکو با مژگون بوروفم، اشک پاشم با پشنگه
تا غبار راه تو بر ماه رخسارت نه تنگه
غم تو قلبم کلمه کلمه، ميزنه رودار سقلمه
شيشهی دل نازکه، در انتظار يی پلنگه
باز سر شو شد، دلم او شد، نمیدونم چطو شد
باز همه مووی تنام بونهی تو دارن لنگه لنگه
سی خوشهی زلفت چه باناز اوزيده کنج قپ تو
آرمه داره مرغ دل از باغ زلفت يی تلنگه
درمدم گفتم يخ ما نمسوه بو قلب سنگات
گفت هاآ، گفتم هابله، دل که نيسئی، سنگ دنگه
من صبو يو پس صبو لملوش میشم از غصه اما
تا آمختهی آتيشام امشب نخواهم داد منگه
گوش شيطون کر، ماشّالو، نومخدا، الله و اکبر
آفتاب عشق سمندر تا قيومت جنگ جنگه
———–
بروفم: بروفم. بروبم، جارو کنم
پشنگه: قطرات پراکندهی آب که بر روی کسی يا چيزی پاشيده شود.
نه تنگه: نتنگد، نجهد
کلمه: جمع (کلمه شدن، جمع شدن، انباشته شدن)
رودار: دايم، مرتبن
سقلمه: با مشت گره کرده به پهلوی کسی زدن (معمولن برای توجه دادن او به مطلبی اين عمل صورت میگيرد)
پلنگ: ضربه با سر انگشت
او: آب
مووی: موهای
سی: نگاه، تماشا (از “سير” است)
اوزيده: آويزان شده (شکسته و عاميانهی “آويزيده” است)
قپ: گونه
آرمه: ويار
تلنگه: خوشه کوچک (برای انگور) -تلنگهی انگور
درمدم گفتم: اصطلاحی است که شيرازیها هنگام تعريف ماجرايی برای آغاز گفتههای خود به شخص غايب استفاده میکنند. يعنی شروع کردم و گفتم…
يخ ما نمسوه: يا ما با تو نمیسوه، يخ ما با ت نمیسايد؛ يعنی چاره تو را نمیکنيم، قادر نيستيم تو را مجاب کنيم، با تو يارای برابری نداريم
هاآ؟: راستی (و جواب آن، والله است. در لهجهی تهرانی برای افاده اين منظور –وا- میگويند که جواب آن “ولله ديگه” است)
دنگ: سفت
صبو: فردا
لملوش: لاغر و ضعيف
آمخته: آموخته، عادت داده شده
منگه: صدای ضعيف، غرغر و و ناله ضعيف
جنگ: داغ (آفتاب جنگ: آفتاب داغ و درخشان) جنگ به معنتی صميمی هم هست (رفيق جنگ)
-
باو چشای سیات مارو سیا کِردی و رفتی
عاشق که شدم، پُشتتو را کِردی رفتی
زخم دل من وَجَه می زد، گفتی باکِش نیس
به یی مَلَمی مارو سیا کِردی رفتی
از را رسیدی رامو زدی با گَردِ رارات
را به را بازَم روتو اَزو راکردی و رفتی
وقت رفتنِت اشک تو چشُم پِلکیدو پر خورد
آبِ ملولی بود، چِشمَشو واکِردی و رفتی
از پشت شیشی پاک دِلُم نقش تو پیدان
آینی دلُمه، روش چرا ها کِردی و رفتی
از بسکه رقیب از تو وفا دید تخمه کرد
همی نوبی ما که شُد جَفا کِردی و رفتی
توپی ذلمو زمین زَدی جَلدی هوا رفت
آخر دلمو سر به هوا کِردی و رفتی
بوسهی تو شیرین بود، کاکو رف پشت ملازم
سی! سی! به سمندر چه کارا کِردی و رفتی
-
دلِ ما رو تو برشُندی الهی که بِبِرشی
آیه وایه شی، شِرنده شی، شِرِ شری شر شی
مث کنگِهیمه، هِکی دیگی بِیُفته کَنگِت
همچی خوب ببرشی که تو چشمای همه بِر شی
صحرای دلم از لَمر و جای پای تو، تو لمرا
یی روز میدونم روش میجیقی، میخوای آجر شی
جای قهرو وفای تو باز با من عوض، دَگَز شد
گِر گرفتی به جون من می خوای سِوِر شی
ای سی بختُم، غمت به بَختار من افتاد
هی سینهی منو جِر میدی و میخوای توجر شی
ای غم مث بوچ بُت خر من هی نرو کِز کن
بوچ کِش ندارم، حیفه می ترسم شر و ور شیب
قلب نو و آک بند سمندر تو شِکُندی
پیشتو تو چشات دوشتی،الاهی که بِبِرشی