-
11.به تكرار غم نيما
چه آغازي
چه انجامي
چه بايد بود و بايد شد
در اين گرداب وحشت زا
چه اميدي
چه پيغامي
كدامين قصه شيرين براي كودك فردا
زمين از غصه ميميرد پر از باد زمستاني
شعور شعر نا پيدا در اين مرداب انساني
همه جا سايه وحشت همه جا چكمه قدرت
گلوي هر فناري را بريدند از سر نفرت
بجاي شستن گلها به باغ سبز انساني
شكفته بوته آتش نشسته جغد ويراني
چه آغازي
چه انجامي
چه بايد بود و بايد شد
در اين گرداب وحشت زا
كه ميگويد كه ميگويد
جهاني اينچنين زيبا جهاني اينچنين رسوا
كجا شايسته روياست
چه آغازي
چه انجامي
چه اميدي
چه پيغامي
سوالي مانده بر رگها
كه مي پرسم من از دنيا
به تكرار غم نيما
كجاي اين شب تيره
بياويزم بياويزم
قباي ژنده خودرا
قباي ژنده خودرا
-
11.شب هجران
كجايي در شب هجران كه زاريهاي من بيني؟
چو شمع از چشم گريان اشك باريهاي من بيني
كجايي اي كه خندانم ز وصلت دوش ميديدي؟
كه امشب گريه هاي زار و زاريهاي من بيني
كجايي اي قدحها از كف اغيار نوشيده؟
كه از جام غمت خونابه خواريهاي من بيني
شبي چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشيني با من و شب زنده داريهاي من بيني
شدم يار تو و از تو نديدم ياري و خواهم
كه يار من شوي اي يار و ياريهاي من بيني
-
13.پسرم
خونه خالي خونه سرده
خونه سرد و سوت و كوره
با اميد آينه دق واسه من سنگ صبوره
با اميد آينه دق واسه من سنگ صبوره
پسرم وقتي كه تو دنيا بياي
چراغ خونمو روشن مي كني
پسرم وقتي بياي با خندههات
به دلم رنگ جووني مي زني
پسر پسر زندگيمو پر مي كنه
پسر پسر قند عسل ميشي برام
عصاي دستم ميشي تا بزرگ شدي
من از خدا غير تو چيزي نميخوام
خونه خالي خونه سرده
خونه سرد و سوت و كوره
با اميد آينه دق واسه من سنگ صبوره
با اميد آينه دق واسه من سنگ صبوره
پسرم وقتي كه تو دنيا بياي
چراغ خونمو روشن ميكني
پسرم وقتي بياي با خندههات
به دلم رنگ جووني ميزني
پسر پسر زندگيمو پر ميكنه
پسر پسر قند عسل ميشي برام
عصاي دستم ميشي تا بزرگ شدي
من از خدا غير تو چيزي نميخوام
-
14.مسبب
الهی به مستان...الهی به مستان جام شهود
به عقل آفرینان...به عقل آفرینان بزم وجود
به آنان که...به آنان که بی باده . مست آمدند
ننوشیده می . می پرست آمدند
دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن
به ساقرکشان شراب ازل . به میخوارگان می لمیزل
به عشقی که شد از ازل آشکار . به حسنی که شد عشق را پرده دار
دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن
در این حال مستی صفا کردم
تو را ای خدا من صدا کردم
از این روزگاری که من دیده ام
چه شبها خدایا خدا کردم
نهادم سر سجده بر خاکت
به درگاهت امشب دعا کردم
شرار عمر فانی من . طلوع جاودان تویی تو
نشان ناتوانی من . توان بی نشان تویی تو
تو شور عشقم داده ای . مرا تو رسوا کرده ای
به کوی اهل دل مرا . تو مست و شیدا کرده ای
کجا روم که چاره ساز . ای خدا تویی
نیاز هر چه بی نیار . ای خدا تویی
-
15.در اين عشق بميريد
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید . همه روح پذیرید
بمیرید . بمیرید . وز این مرگ مترسید
کر این خاک برآیید . سماوات بگیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید . همه روح پذیرید
بمیرید...
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیکتر داری بگو
بمیرید...
بمیرید . بمیرید . وز این ابر برآیید
چو زین ابر برآیید . همه بدر منیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید . همه روح پذیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
بمیرید . بمیرید . در این عشق بمیرید
بمیرید...
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما از اینجا و آنجا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا میرویم
کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بی دست و بی پا میرویم
همچو موج از خود برآوردیم سر
باز هم در خود تماشا میرویم
اختر ما نیست در دور قمر
لاجرم فوق ثریا میرویم
ما ز بالاییم و بالامیرویم...
-
آهنگهايي كه گداشته نشده اسماشون اشتباه بوده
-
21.كاروان
اي مقصد آزادگي پر باز كن پر باز كن
كارون صدايت مي زند پرواز كن پرواز كن
همراه با كارون ما فرياد كن فرياد كن
با دشمن بيداد گر بيداد كن بيداد كن
تا وارهند از قيد و بند اين مردم محنت زده
تا پايه ظلم و ستم ويران شود در شهر و ده
كارون ما كارون ما بشنو حديث سوز ما
از قطره هاي خون ما قلبت به رنگ لاله شد
تا ريشه آزادگي در قلب ميهن پاره شد
كارون ما كارون ما بشنو حديث سوز ما
از حسرت ديروز ما از ماتم امروز ما
تا كي تند بر پود ما تار سياد بندگي
تا كي خلد خار ستم بر پاي لخت زندگي
زحمت ار آن ما همه . رحمت از آن ديگران
ذلت به كوي ما همه ، عزت به كوي ديگران
كارون ما كارون ما بشنو حديث سوز ما
از حسرت ديروز ما از ماتم امروز ما
اي شاهد درد و بلاي روز و شب افزون ما
كارون درد آلوده و دل خسته و محزون ما
كارون ما كارون ما بشنو حديث سوز ما
از حسرت ديروز ما از ماتم امروز ما
-
25.گذري بر شبانه
نه دود از كومه اي برخاست در ده
نه چوپاني به صحرا دم به ني داد
نه گل روئيد نه زنبور پر زد
نه مرغ كدخدا برداشت فرياد
كوچه ها باريكن دكونا بسته س
خونه ها تاريكن طاقا شكسته س
از صدا افتاده تار و كمونچه
مرده مي برن كوچه به كوچه
نگاه كن! مرده ها به مرده نميرن
حتي به شمع جون سپرده نميرن
شكل فانوسين كه اگه خاموشه
واسه نفت نيست هنوز يه عالم نفت توشه
از صدا افتاده تار و كمونچه
مرده مي برن كوچه به كوچه
جماعت من ديگه حوصله ندارم
به خوب اميد و از بد گله ندارم
گر چه با ديگرون فاصله ندارم
كاري با كار اين قافله ندارم
از صدا افتاده تار و كمونچه
مرده مي برن كوچه به كوچه
-
26.كهن ديارا
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
...
نه پای رفتن نه تاب ماندن چگونه گویم درخت خشكم
عـجـب نـباشـد اگر تبرزن طـمـع بـبـندد در اسـتـخـوانم
در این جـهـنم گل بـهـشـتی چگونـه روید چگـونـه بـوید
من ای بهاران ز ابر نیسان چه بهره گیرم كه خود خزانم
...
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
...
صدای حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فرو كشت
كه تا قیامت در این مصیبت گلو فشاند غم نهانم
كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست
كه تا پیامی به خط جانان ز پای آنان فرو ستانم
...ز بال آنان فرو ستانم
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
....
آه ای دیار دور ای سرزمین كودكی من
خورشید سرد مغرب بر من حرام باد تا آفتاب توست بر آفاق باورم
من نقش خوش را همه جا در تو دیده ام
تا چشم بر تو دارم در خویش ننگرم
ای ملك بی غروب ای مرز و بوم پیر جوانبختی
ای آشیان کهنه سیمرغ یک روز ناگهان
چون چشم من از پنجره افتد به آسمان
مبینم آفتاب تو در برابرم
...
سفینه دل نشسته در گل
چراغ ساحل نمی درخشد
در این سیاهی سپیده ای کو
که چشم حسرت در او نشانم
الا خدایا گره گشایا به چاره جویی مرا مدد کن
بود که بر خود دری گشایم غم درون را برون کشانم
کبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست
که تا پیامی ز خط جانان ز پای آنان فرو ستانم
ز پــای آنان فرو ستانم
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم
کهن دیارا دیار یارا
کهن دیارا دیار یارا
کهن دیارا دیار یارا
به عزم رفتن دل از تو کندم
ولی جز این راه وطن گزیدن
نمی توانم نمی توانم
-
27.شام مهتاب
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری