رها کردی غم بی رنگی ام را
دل ساحل نشين سنگی ام را
دوبيتی هم اگر باشی از امشب
نمی بخشم به تو دلتنگی ام را
Printable View
رها کردی غم بی رنگی ام را
دل ساحل نشين سنگی ام را
دوبيتی هم اگر باشی از امشب
نمی بخشم به تو دلتنگی ام را
گويند که هم صحبتی حور خوش است
هجران و وصال و عشق پر شور خوش است
اما من از عشق و وصل تو فهميدم
((آواز دهل شنيدن از دور خوش است))
به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدارا ساربان آهسته میران
که مو وامانده این قافلستم
من را تو به راه عشق خواندی ممنون
از بابت عشق دل ستاندی ممنون
حتی به رقيب اگر مرا بفروشی
با من دوسه روز از اينکه ماندی ممنون
از طعنه جاهلان نخواهم ترسيد
بر خنده اين زمانه خواهم خنديد
من بر سر عشق پاک خود ميمانم
((تا کور شود هر آنکه نتواند ديد))
تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاکترين زلال جوشان دلم
ای آينه در مقابلم خواهی ماند
اگر آتش به زیر پوست داری
نسوزی، گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری
با اینکه زبد عهدی تو آزرده است
این دل همه حرف دلش را خورده است
ای دوست اگر تو هم مرا پس بزنی
پس چاه مگر نعوذ بالله مرده است؟
تا ژندهء عشق حق بر افراخته ايم
از مخمل خون به تن کفن ساخته ايم
ما مفت نه سهم می بريم از خورشيد
دامن دامن ستاره پرداخته ايم
ای چرخ فلك فغان ز بیداری تو
شادان اَحَدی نگشته در وادی تو
در دور جهان به هر طرف میگشتم
خوشحال كسی نبود ز آبادی تو