-
هواي رفتن
مي خوام يه قصري بسازم
پنجره هاش آبي باشه
من باشم و تو باشي و
يه شب مهتابي باشه
امشب مي خوام از آسمون
ياسهاي خوشبو بچينم
امشب مي خوام عكس تو رو
تو خواب گل ها ببينم
كاشكي بدوني چشمات رو
به صد تا دنيا نمي دم
يه موج گيسوي تو رو
به صد تا دريا نمي دم
كاش تو هواي عاشقي
هميشه پيشم بموني
از تو كتاب زندگي
حرفاي رنگي بخوني
حتي اگه دلت نخواد
اسم تو ، تو قلب منه
چهره تو يادم مياد
وقتي كه بارون مي زنه
امشب مي خوام براي تو
يه فال حافظ بگيرم اگر كه خوب در نيومد
به احترامت بميرم
امشب مي خوام رو آسمون
عكس چشات رو بكشم
اگر نگاهم نكني
ناز نگات رو بكشم
مي خوام تو رو قسم بدم
به جون هر چي عاشقه
به جون هر چي قلب صاف
رنگ گل شقايقه
يه وقتي كه من نبودم
بي خبر از اينجا نري
بدون يه خداحافظي
پر نزني تنها نري
وقتي كه اينجا بموني
بارون قشنگ و نم نمه
هواي رفتن كه كني
مرگ گلهاي مريمه
-
خيال
ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود
تو در كنار من بشيني محال بود
هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود
چشمان مهربان تو پاك و زلال بود
پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري
با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود
نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم هاي تو محتاج بال بود
سيب درخت بي ثمر آرزوي من
يك عمر مانده بود ولي كال كال بود
گفتم كمي بمان به خدا دوست دارمت
گفتي مجال نيست و ليكن مجال بود
يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چيزي شبيه جام بلور دلي غريب
حالا شكست واي صداي وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خيال تو بودم حلال بود
-
محبت
نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم
دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من
اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم
گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم
شايد تو با خودئ گفته اي دارم اطاعت ميكنم
رفتم كنار پنجره ديدم تو را با بگذريم
چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري
دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم
تو التماسيم مي كني جوري فراموشت كتم
با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم
گفتي محبت كن برو باشد خداحافظ ولي
رفتم كه تو باور كني دارم محبت ميكنم
-
فاصله
گفتي كه مرا دوست نداري گله اي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست
گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من كن
گفتي كه نه بايد بروم حوصله اي نيست
پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف
تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست
گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست
فتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزند دل من مساله اي نيست
-
اگه تو از پيشم بري
اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم
هر چي گل شقايقه رو خاك مجنون مي ذارم
اگه تو از پيشم بري من خودم و گم مي كنم
به عمر تو رو شرمنده حرفاي مردم مي كنم
اگه تو از پيشم بري دل رو به دريا مي زنم
غرور خورشيد و با برف آرزوها مي شكنم
اگه تو از پيشم بري كار من آوارگيه
خلاصه شو واست بگم كه آخر زندگيه
اگه بري شكايت تو رو به دريا ميكنم
شقايقاي عالم و من بي تو رسوا ميكنم
اگه تو از پيشم بري زندگي خاكستريه
فرداش يكي خبر مي ده دلت پيش ديگريه
اگه تو از پيشم بري شمعدونيا دق ميكنن
شكايت چشم تو رو به مررغ عاشق ميكنن
اگه بري پرستوها از زندگيشون سير ميشن
آهوا توي دام صياداي پير اسير مي شن
اگه بري دريا پر از اشك و نياز ماهياس
شباي شهرمون مثه چشماي عاشقت سياس
اگه بري يه شب تو خواب دريا رو آتيش مي زنم
نردبون آسمون و با هر چي نوره مي شكنم
اگه بري پروانه ها شمعا رو خاموشن ميكنن
قنرياي قفسي دل و فراموش ميكنن
اگه بري پلك گلا از غم عشق تو تره
يكي مثه من دلش از چشماي تو بي خبره
اگه تو از پيشم بري پنجرمون بسته ميشه
يه دل با صد تا آرزو از زندگي خسته ميشه
اگه بري مجنون ديگه از من و تو نميگذره
نرو بذار ببينمت باز از كنار پنجره
اگه بري من مي مونم با بازي هاي سرنوشت
كه من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد به بهشت
اگه بري به آسمون شب شكايت ميكنم
يه شب مي شينم با خدا تا صبح خلوت ميكنم
اگه بري پرنده ها بر نمي گردن به لونه
بي تو كدوم پرنده اي راه خودش رو مي دونه
اگه تو از پشم بري تو ابرا غوغا ميكنم
براي مردن گلا بهونه پيدا ميكنم
اگه تو از پيشم بري ياسا ترك بر ميدارن
شبنما رو گل رز مگه حتي طاقت ميارن
اگه بري مردم منو به هم ديگه نشون مي دن
مي پرسن از همديگه كه چي راجع من شنيدن
اگه بري همه ميگن عشق من و تو هوسه
بمون با هم نشون بديم كه عشق ما مقدسه
اگه بري مي لرزه فرهاد و ستون بيستون
به خاطر اونم شده تو تا ابد پيشم بمون
اگه بري مي گن ديدي اين آخر و عاقبتش
ما هيچ كدوم و نمي خوايم نه رنج و ئنه محبتش
اگه بري نمي دونن شايد واست خوشبختيه
نمي دونن لذتت بعضي خوشيا تو سختيه
اگر چه وقتي تو بري ديگه من و نمي بيني
اگه بخواي هم مي بايد تا فصل محشر بشيني
اما تورو جوون خودت كه از همه عزيزتري
با يك نگاهت منو تا اوون ور دنيا مي بري
اگه ميشه بري يه جا به آرزوهات برسي
يا كه دور از چشماي من قلب تو دادي به كسي
برو منم با يد تو زندگي رو سر ميكنم
گاهي به اشتياق تو قلبم و پر پر ميكنم
عيدا كه شد عشق تو رو تو قلب هفت سين مي چينم
با اينكه رفتي باز تو رو كنار هفت سين مي بينم
غصه نخور دنياي ما سمبل بي وفاييه
هر چي من و تو مي كشيم تقصير آشناييه
راستي اگه بخواي بري اين جوري طاقت مي يارم
خودم بايد دست تو رو دست غربت بذارم
اگه بري دنبال تو ميام تا اوج آسمون
اون وقت مي بينم همه رو پس تو نرو پيشم بمون
دلت مي خواد اگه يه روز بدون من مي رفتي يه جا
دنبال مهربونيات آواره شم تو كوچه ها
اگه بري يه وقت مي آي مي بيني مريم نداري
اون وقت بايد دسته گل و رو خاك مريم بذاري
اگه بري بيداي مجنون و پريشون مي كنم
سقف دل و بر سر آرزوها ويرون ميكنم
اگه بري اينجا يه دل بمون كه صاحب اون مريمه
اگه بري دعاي من بازم مي ياد پشت سرت
من به فداي تو و عشق تو و فكر سفرت
-
مي دونم
زندگي پر از سواله مي دونم
رسيدن به تو خياله مي دونم
تو ميگي يه روزي مال من ميشي
اما موندت محاله مي دونم
تو ميگي شبا دعامون مي كني
چشمه چات زلاله مي دونم
توي آسمون سرنوشت ما
ماه كاملمهلاله مي دونم
تو ميگي پرنده شيم بريم هوا
غصه ما دو تا باله مي دونم
چشم من پر از غم نبودنت
دل تو پر از ملاله مي دونم
طاقتم ديگه داره تموم ميشه
صبر تو رو به زواله مي دونم
آره مي ري و نمي پرسي كه اين
دل عاشق در چه حاله مي دونم
-
حدس
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني
من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم
و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني
و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت
كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني
-
يك فكر ديگر
امشب تمام خويش را از غصه پرپر ميكنم
گلدان زرد ياد را با تو معطر ميكنم
تو رفته اي و رفتنت يك اتفاق ساده نيست
ناچار اين پرواز را اين بار باور ميكنم
يك عهد بستم با خودم وقتي بيايي پيش من
يه احترام رجعتت من ناز كمتر مي كنم
يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام
آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم
صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز كن
من هم ضريح عشق را غرق كبوتر ميكنم
شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو
يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم
گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان ديوانه ام كه با غمت سر ميكنم
زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت
با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم
-
رفع زحمت
حافظ كنار عكس تو من باز نيت ميكنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا
دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم
چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست
تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي كنم
در اشتباهي نازنين تو فكر كردي اين چنين
من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي كنم
نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت
هر جاي دنيا كه روم احساس غربت مي كنم
بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شركت ميكنم
يك شادي كوچك اگر از روي بام دل گذشت
هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم
خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم
-
ماجراي يك عشق
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي
كنار اتظارت تا سحر گاه
شبي همپاي پيچك ها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت تمناي مرا ديدي و رفتي
شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي
چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست
ولي دل رابه چشمت هديه كردم
سر راهت كه مي رفتي تو آن را به يك پروانه بخشيدي و رفتي
صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نمي دانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي
نسيم از جاده هاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
توو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي
عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي
تمام غصه هايم مقل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفت ي
دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي در عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي
دلم گلدان شب بو هاي رويا ست
پر است از اطلسي هاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي
تمام بغض هايم مثل يك رنج
شكست و قصه ام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي
غروب كوچه هاي بي قراري
حضور روشني را از تو مي خواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي
كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من مي دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي
نمي دانم چه مي گويند گل ها
خدا مي داند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي
جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بن بست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي
شبي گفتي نداري دوست من را
نمي داني كه من ن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي
هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهه هاي بي قراري
دل من را كشانيدي و رفتي
پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي