گیسو شاکری، خواننده و فعال جنبش زنان
گیسو شاکری، خواننده، مشاور امور خانواده و فعال جنبش زنان، ششمین آلبوم موسیقی خود را اخیرا منتشر کرده است.گیسو شاکری نزدیک به بیست سال است که از ایران خارج شده و سالهاست که ساکن سوئد است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تمام آهنگ های آلبوم "سبزتر از پیش" به جز آخرین آهنگ آن، ساخته محمد شمس و اشعار آن از محمد رضا شفیعی کدکنی است. آهنگ درخت بی یرگ نیز ساخته خود خانم شاکری است.
گیسو شاکری می گوید که تفاوت این آلبوم با آلبوم های پیشینش این است که در "سبزتر از پیش" سعی کرده است بی توجه به مرزها و محدوده های فرهنگی و به منظور ارایه پیام و حرف هایش از فرم های جدید موسیقیایی استفاده کرده است.
خانم شاکری نوآوری هایی نیز در این آلبوم کرده است. به عنوان مثال در شروع آهنگ "باطل السحر" او فقط با آوا یعنی صدای بدون کلام احساس درد ورنجی را که در شعر وجود دارد به شنونده منتقل می کند. خودش می گوید این تکنیک را با تمرین کردن با یک گروه موسیقی فلسطینی که به سوئد آمده بودند، یادگرفته است.
او درباره شعرهایی که برای این آلبوم انتخاب کرده است می گوید که در تمام دوران کارش سعی کرده است شعرهایی را بخواند که حرف دل او را میزند و گویا که خودش آنها را سروده است.
گیسو شاکری می گوید که همکاری او و محمد شمس، آهنگساز آهنگ های این آلبوم در مورد ترکیب آهنگ ها و اشعار بسیار نزدیک بوده و تلاش آنها همواره این بوده که معنای هر واژه با استفاده از آهنگ به بهترین نحوی ارایه داده بشود.
خانم شاکری در مقابل این سئوال که کدامیک از اشعار این آلبوم بیشتر روی او تاثیر گذاشته و یا برای او مفهوم بیشتری دارد، می گوید که این سئوال مشکلی است، و سپس تک تک اشعار را بر میشمرد و با احساس درباره آن حرف میزند و از مفهوم و معنای عمیق آ ن صحبت می کند. و در پایان قسمتی از شعر "حلاج" را می خواند و می گوید که سالهاست که دلش می خواسته این شعر را با آهنگ بخواند.
ملودی "درخت بی برگ"، آخرین آهنگ این آلبوم، ساخته خود خانم شاکری و به سبک "جاز بلوز" است. گیسو شاکری مدتی با یک گروه سوئدی کار می کرده و به سبک "جازبلوز" با آنها آواز می خوانده است. او می گوید که یکی از روزهایی که این شعر را پیش خود می خوانده این ملودی به ذهنش رسیده واو هم پس از ترکیب آهنگ و شعر و گوش کردن به آن، تصمیم می گیرد که آنرا به همین شکل نگه دارد
منبع : بي بي سي فارسي
مخاطبان موسيقي بانوان چه كساني هستند؟
در كشورهاي ديگر ـ به اخص در اروپا ـ كه شبانهروز گروههاي گوناگون به اجراي موسيقي ميپردازند، «آداب»ها نسبت به نوع موسيقي متفاوت است. براي شنيدن موسيقي كلاسيك حتي پوشش شنوندگان مهم است. شنوندگان با لباس رسمي، سنگين و رنگين و موقرانه به سالن كنسرت می آيند. جالب است كه به هنگام اجراي گروه، نفسي از كسي درنميآيد و در فاصله دو موومان بسياري سرفه ميكنند، بسياري دستمال را از كيف يا جيبشان بيرون ميآورند و با صداي محكم بينيهاشان را تميز ميكنند ـ آنچه در نزد ما ايرانيان قبيح است ـ اما با شروع موومان بعدي باز نفسي از كسي در نميآيد و سر آخر با دست زدن حسابي رهبر اكستر و گروه را تشويق ميكنند و دستههاي گل است كه به رهبر اركستر و گروه داده ميشود، رسمي كه ما ايرانيان هم آموختهايم ( بگذريم كه بارها ديدهايم گلي را كه تو به رهبر اركستر يا سرپرست گروه دادهاي و نشانهاي است از عشق و علاقه تو به او، حضرتشان شاخه شاخه ميكند و به ميان تماشاچيان پرتاب ميكند!).
در اجراي موسيقي پاپ، وضع البته متفاوت است كه اين نوع موسيقي ايجاب ميكند كه تماشاچي شلوغ كند و جيغ بزند و پاي كوبد. از دو نوع كنسرت موسيقي كلاسيك و پاپ كه بيشترين مخاطبان را دارد، بگذريم، در همه جاي دنيا، شايد شنيدن موسيقي «آداب و ترتيبي» نداشته باشد. ميتوان به هنگام رانندگي يا مطالعه يا در اتاق انتظار پزشك به موسيقي گوش داد، آن هم البته به موسيقي متناسب با آن فضا. نگارنده اين سطور، در خانوادهاي تربيت شده است كه با موسيقي برخورد خاصي داشته است. هنگام تلفن زدن، جارو كردن، چرخ كردن گوشت، استفاده از تلويزيون، راديو و پخش صوت ممنوع بوده است. از آنروكه شنيدن صداي شجريان به همراهي تار محمدرضا لطفي و قارقار چرخگوشت، توهيني به موسيقي محسوب ميشده است. از سالهاي كودكي تا به امروز به خاطر دارم كه سخن از «موسيقي مبتذل» و «موسيقي جدي» حرف و حديث بحثهاي خانواده بوده است. هنگام پخش برنامههايي با عنوان «رنگارنگ» از تلويزيون، تلويزيون خاموش ميشد. از مطلب دور نيفتيم. موضوع اين نوشته، رفتار مخاطبان موسيقي است كه متأسفانه از آن جهت كه در دوران كودكي و نوجواني، فرهنگ شنيداريمان نادرست بوده است، اين نادرستي را همچنان ادامه دادهايم. براي من اين پرسش، هميشه مطرح بوده است: چرا رفتن به مجامع هنري، اعم از سينما، تئاتر يا كنسرت بهصورت خانوادگي انجام ميشود؟ همچون گردش كنار رودخانه جاجرود، يا قدمزني در سر پل تجريش و يا مهماني منزل خاله و عمه و دايي. در بسياري از كنسرتها ديدهام كه خانوادهها بچههاي خود را به همراه ميآورند، حتي بچة شيرخواره را! چرا بسياري ندانسته از موضوع و محتواي برنامهاي كه قرار است اجرا شود، به سالن كنسرت ميآيند؟ در كنسرتهاي موسيقي كلاسيك، بارها شاهد بودهايم كه در پايان يك موومان، مردم دست زدهاند ـ البته تشويق هنرمند دلگرمكننده است ـ اما اگر حمل بر جسارت نباشد، به اطمينان ميگويم يا مخاطب اول بار است كه آمده، يا به بروشور نگاه نكرده و يا اصلاًً نميداند آنچه اجرا ميشود از چند قسمت ساخته شده است. چرا در اجراي كنسرت ـ به خصوص از نوع سنتي آن ـ وقتي تكنوازي، در سكوت ديگر سازها به شيرينكاري ميپردازد مخاطبان برايش دست ميزنند؟ و يا چرا وقتي خوانندهاي در تحريرها از زمان مشخص تحرير ميگذرد صداي كف زدن مخاطبان بلند ميشود؟ من باور دارم كه يكي از علل اين رفتار از تعريف ايرانيان از «هنر» ميآيد. براي ايراني هنري ارزشمند محسوب ميشود كه از پي دشواري و مرارت در ساخت، از ريزهكاريهاي فراوان آمده باشد. شنيدهايد كه ارزش قالي را به تعداد گرههاي آن ميسنجند و ارزش مينياتور را از مقدار عمري كه نقاش صرف كشيدنش كرده است.
در موسيقي نيز تحرير و تكنوازي جزو مهارتهاي فني هنرمند محسوب ميشود و پس هر كه اين توانايي را دارد با تحسينهايي چون «ناز نفست» و «دست مريزاد» روبهرو ميشود. چرا در كنسرتهايي كه بهصورت همخواني اجرا ميشود و مردان و زنان با هم به سالن ميآيند، هيچيك از اتفاقات ناگوار كنسرتهاي ويژه بانوان رخ نميدهد؟ چرا در كنسرتهاي ويژه بانوان مخاطبان بهجا و نابهجا دست ميزنند و اين دست زدن نه از نوع تشويق، كه همراهي با آهنگ است و گاه با خواننده. بگذريم كه بايد گوينده سالن صدبار تقاضا كند كه تلفنهاي همراه خود را خاموش كنيد و از آوردن تنقلات و نوشابه به سالن خودداري كنيد. يكي از نوازندگان تعريف ميكرد كه به هنگام اجراي برنامه با گروه بانوان، در يكي از شهرستانها در حين اجراي برنامه، يكي از اقوام دورشان با يكي از همسايههايشان بيهيچ ملاحظهاي از پلههاي صحنه بالا آمدند و دسته گلي را هديه كردند و آن قوم، نوازنده و خواننده را به همسايهاش معرفي كرد، در حاليكه ديگر افراد گروه در حال نواختن و خواندن بودند! همچنين خواننده يكي از گروهها تعريف ميكرد كه در يكي از كنسرتهايش تعداد زيادي از بچههاي قد و نيمقد به همراه مادرانشان به سالن آمده بودند و چون سروصداي بچهها نظم برنامه را به هم ريخته بود، او مجبور شده است براي بچهها ترانه كودكانه «آهاي... آهاي... اي گرگه» را اجرا كند تا بچهها ساكت شوند! صد البته مخاطبان كنسرتها حق دارند در ازاي پولي كه براي بليت دادهاند و وقتي كه صرف كردهاند، چون بدون مطالعه قبلي از نوع كنسرت ، به سالن آمدهاند و توقعشان برآورده نميشود، آرام سالن را ترك كنند. اما پايكوبي و ابراز شادي و مسرت در هنگام اجراي قطعهاي شاد نه برازنده مخاطب است و نه تشويق افراد گروه. چه بسيار ديدهايم كه تمركز افراد گروه از دست رفته است.
نگاه به موضوع مخاطبان موسيقي ـ چون اين نوشته ـ ميتواند از باب تذكر به مخاطب و راهنمايي او باشد و هر نوع نگاه انتقادي به وضعيت اجراي كنسرت بانوان، با قصد و غرض زير سؤال بردن مسئولان موسيقي، غيرمنصفانه و مخرب باشد. سالها پيش (به نظرم سال ۷۷) در يكي از روزنامههاي آن روزگار، مطلبي خواندم با عنوان «جوانان زير آفتاب»، كه نويسندة آن، چون دستي از دور بر آتش داشت نوشته بود: «چندي است به زنان فرصت داده شده زير نظر نهادهاي مربوطه، با حفظ تمام قيودي كه زير كلمه شئونات رديف ميشود، كنسرت برگزار كنند. در اين اماكن همه زن هستند. خواننده، نوازنده و تماشاگر زن هستند، نظم را نيز زنان برقرار ميكنند. موسيقي اصيل ايراني آميزهاي از اندوه و شادي است. همين كه موسيقي به جزئي از اجزاي خود كه طنين ضربي است نزديك ميشود و دختران و زنان جوان برانگيخته ميشوند تا با زمزمه و نجوا با خواننده همخواني كنند يا دستكي بزنند، ناظمان فرمان توقف صادر ميكنند و...». اين نگاه به به قصد آموزش مخاطبان، كه به قصد انتقاد از مسئولان است كه در صحت و سقم آن ميتوان ترديد داشت و نه تنها دردي را دوا نميكند، بلكه به اعتقاد نگارنده اين سطور نوعي بد تربيت كردن مخاطبان هم خواهد بود، چراكه هر چيزی جايي دارد و هر نوع موسيقي جايگاه خود را. در جشنها و عروسيها موسيقي شاد از آن رو نواخته ميشود كه ميهمانان به وجد آيند و مجلس جشن و عروسي در فضايي شاد و خوش برگزار شود. سفرهخانههاي سنتي نيز ظاهراً به همين منظور ساخته شدهاند گرچه به نظر ميرسد از نمونههايي در گذشتههاي دور الگوبرداري شدهاند. ذكر اين نكته لازم است كه اين نه فقط مخاطبان موسيقي بانوانند كه «آداب» رفتن به كنسرت را نميدانند، كه گاه خواننده خود حرمت كار خويش را حفظ نميكند. شاهد بودهايم كه خواننده از روي صحنه از مخاطبان خواسته است كه با دست زدن او را همراهي كنند! مشكل و معضل ما در بسياري از مقولههاي هنري خلاصه ميشود در:
۱. مقيد كردن كودكان و نوجوانان و جوانان به آنچه مورد پسند بزرگسالان است. (به راستي چرا مردان ايراني حاضر نيستند تنها به مدت دو ساعت فرزندان خردسالشان را نگهداري كنند تا همسرشان به يك كنسرت بانوان برود؟). ۲. عدم رعايت «آداب» براي بهره بردن از هنرها. ۳. نشناختن زمان و مكان براي ابراز احساسها، به علت نشناختن موضوع و محتواي آثار هنري. ۴. تفاوت ارتباط «مردمي» با ارائة «عامهپسندي» در كارهاي هنري. آيا فكر نميكنيد اگر شرايط در خانوادهها و مدارس و دانشگاهها و اجتماع بهگونهاي باشد كه افراد در مقولههاي هنري از سنين كودكي تربيت شوند و اگر در رسانهها مرز «اصالت» و «ابتذال» مشخص شود، ميتوان اميدوار بود كه به ساليان ديگر نسلي تربيت شود كه معضلات اين نسل را در برخورد با مقولههاي هنري نداشته باشند و بالاخره اين «همه كاره بودن» مردم بايد به داشتن «تخصص» و «آگاهي» و «اطلاع» در يك موضوع بسنده شود؟ هيچ دليل ندارد كه همه به هر نوع موسيقي گوش كنند. آيا ميتوان به تربيت نسل تازهاي از شنوندگان اميدوار بود؟
منبع : وبلاگ منصور ملكي
آواز در سیما بینا هوایی است که خود بخود دم و باز دم می شود
قبل از اینکه این مطلب رو بخونین درگذشت رسول ملاقلی پور را به تمام جامعه هنری تسلیت عرض می کنم. نقاشی رشته ی دانشگاهی منه. از هنرهای زیبای تهران در رشته ی نقاشی و طراحی لیسانس گرفتم. در همین رشته در آموزش و پرورش تدریس می کردم. و ادبیات رو. بعد از انقلاب کار موسیقی که در قبل از انقلاب در واقع کنار زندگیم بود، تبدیل شد به کار حرفه ای. مرا به خاطر فعالیت های موسیقی ام از آموزش و پرورش پاک سازی کردند. آواز و موسیقی، رساترین و زیباترین وسیله ی بیان احساسات است و نیرومندترین، آنگاه که هنرمند آوازخوان خود فشرده و عصاره ی آمال و دردهایِی درِ نیم قرن از تاریخ ملتی باشد، آنگاه که این هنرمند، نفس زندگی ها، عشق ها و آرزوهای مردمی از دورترین گوشه های کشور باشد، کشوری که با شعر، آواز و عشق زیسته است، کشوری که اگرچه همواره برآن تاخته اند، صدایی، صداهایی دارد به عمق نفس سیما بینا، آنگاه که او عشقش جان مایه ی نفس های روح افزاست و از اعماق جان سر می دهد.
دردیده به جای خواب آبست مرا
زیرا که به دیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا بخوابش بینی
ای بی خبران چه جای خوابست مرا
آواز در سیما بینا هوایی است که خود بخود دم و باز دم می شود. او آواز را از کودکی خوانده است و آواز چون راه رفتن از طبیعت اوست. پدر سروده و او خوانده است و زیرا که او از سرزمین عاشق پرور و ادب پرور خراسان است و آوازش پشتوانه ای دارد به وسعت سال ها تجربه و مطالعه و همزیستی با مردم روستاهای خراسان و شهرهای مختلف ایران و جمع آوری و گل چین کردن نغمه ها و ترانه های زیبا.
به قرآن مجید آیه آیه
دلم هرلحظه دیدار تومایه
اگه از طعنه های مردم نترسم
به دنبالت می آیم مثل سایه
این همه احساس از کجا برمی آید؟ در سنین پائین تر صدا این همه که حالا، جذبه نداشت.
وقتی که آدم جوانست، آنقدر تجربه ندارد و فقط با ذوق و صدای خود قطعات موسیقی را می خواند و اجرا می کند. ولی کم کم مجموع تجربیات تلخ و شیرین زندگی طی سال ها طبعا پختگی و بافت حسی و قشنگی به صدا می دهد. اکنون پیام ها ی من حقیقتا از دل برمی خیزه و طبعا خیلی گویا تر و موثر تر می تونه به شنونده ی من منتقل بشه و بر دلهایشان بنشینه.
از این افت و خیزهایی که گفتید در شما و آوازتان موثر واقع شده اند تا پخته تر شوید، کدامیک بیشتر از هر چیز بر روی شما تاثیر گذاشته اند؟
بیشتر از هر چیز شناخت موسیقی و مردم در من تاثیر گذاشته، نه فقط تجربیات خودم شخصا. خوب همه ی این ها همه با هم دیگه. یعنی می دونید آدم دیگه خودش رو نمی بینه. یعنی یک تاریخ تجربه رو می بینه. یک تاریخ فرهنگ رو می بینه که مربوط به قوم و ملتی می شه که من موسیقی اون ها رو بیان می کنم.
چقدر عاشق بوده اید؟
من همیشه عاشق بودم. من یک دل عاشق دارم.
چه چیزهایی شما را کدر می کند؟
از فجایع دنیا، زلزله، جنگ، سیل، بدبختی های مردم، رنج و درد مادری که برای فرزندان گرسنه یا بیمار یا معلولشان... اسارت ها، اختناق ها و حق کشی ها و نامردی ها دلم رو به درد میاره و خیلی وقت ها از نادانی ها بی فکری های مردم دلتنگ می شم.
فولکلور چیست؟
موسیقی فولکلور موسیقی ایست که در میان توده ی مردم هر منطقه ای که دارای فرهنگ و تاریخ خاص خود باشند، خلق می شود و این موسیقی سینه به سینه با خود مردم به نسل های بعد منتقل می شود وحفظ می شود. مردمی که همیشه با این موسیقی زندگی می کنند و موسیقی با زندگی روزمره ی اونها توام است. کشاورزی، ریسندگی و قالی و گلیم بافی، کاشت و زراعت، حتی برای مداوای بیماری، رهایی از ترس، گفتن عشق و عاشقیه. همه ی چیزهایی که در زندگی انسان هاست با موسیقی مردم روستا عجین بوده است و بنابراین شاعر معین نداره. آهنگساز یعنی نداره. یعنی مالکیت نداره. کسی نمی تونه بگه این موسیقی مال منه، آهنگ منه، شعر منه. همه با اون آشنا هستند. همه موسیقی و مقام هاشونو می شناسن و با این موسیقی مسائل زندگی و روابط خودشونو با یکدیگر بیان می کنند.
می دانیم که زمان تغییر می کند. شیوه ی زندگی تغییر می کند و تفکر آدم ها هم تغییر می کنند. با توجه به این مسئله شعر و ترانه ای که سال ها پیش وجود داشته، حالا هم می تواند زنده باشد؟ به عبارتی دیگر ما آینده ی فولکلور در ایران را چگونه می بینیم؟
هنرمندان قدیمی محلی، وقتی می روند، فرهنگ زمان خودشون رو هم می برن. همون طور که شما گفتید. در شهرها و روستاها نیز مثل شهرهای بزرگ، تکنولوژی جدید، نوع زندگی دیگری را ایجاد می کند. دنیا درارتباط با هم دیگه است. خوب چیزهای قدیمی الان دیگه نیست طبعا و اصلا از خاصیت موسیقی محلی هست که با نوع زندگیشون، موسیقی شون و کلامشون عوض می شه. ولی این اهمیت داره که موسیقی قدیم که مطابق با شرایط آن زمان بوده، حفظ بشه. به دلیل اینکه ریشه های فرهنگی ما در آن جاست، در سرزمینی که این موسیقی محلی نهفته است.
الان براتون بگم که توی خود شهرها و روستاها که بخشی ها با دوتار می نواختند و قصه پردازی می کردند و مجلس را اداره می کردند، می شناسم کسانی روکه همون مقام های خراسان رو، همون آهنگ های خراسان رو با کی بورد اجرا می کنند و مجلس های عروسی رو گرم می کنند. خوب پر سرو صداتره. کلی هم مشتری داره.
این موسیقی با کی بورد می تواند همان کار موسیقی محلی با دوتار را بکند؟
آن زمان فرهنگ دیگری جاری بود. همه می نشستند. چند نفری. جمعیت زیاد نبوده. سرو صدای زیادی هم احتیاج نداشتند. الان دوتار دیگر گویا نیست مگر در مجالس با تعداد کمتری. ولی این ها اهمیت و اصالت بیشتری از نظر حفظ ریشه های فرهنگی داره. بهتون بگم که موسیقی اش می مونه ولی نوع زندگیشون عوض می شه. مثلا کسی که با من دوتار می زنه در این سفر، پسر جوانی هست که 24 سالشه. یعنی بعد از انقلاب به دنیا می آد ولی چون پدرش، عموش، برادرش، اینها همه بخشی بودند، دوتار می زدند. او هم به خوبی تمام مقام های خراسان رو بلده، ساز دوتار می زنه و با همه ی ظرایف اصیل و سنتی آن ها آشناست.
اسمشون چیه؟
علی رضا شیروانی. همین آقای شیروانی با همه ی اینکه موسیقی محلی رو کاملا مثل پدرش، مثل اجدادش با دوتار می نوازه و می خونه ولی کت و شلوار می پوشه، با من سفر اروپا می آد، با چنگال غذا می خوره، تمام فرهنگ و اخلاق متمدن رو می دونه، می شناسه. زبان و گویش محلی خودش رو در محل با هم شهری هاش حرف می زنه. ولی اینجا فارسی رو خیلی خوب صحبت می کنه. الان دیگه همین جوان ها و بچه ها هستند که هنوز موسیقی اجداد و پدرانشان را به خوبی حفظ می کنند. اما دیگه نوع زندگیشون عوض می شه.
مطالعاتی که شما در باره ی موسیقی شهرها و روستاها انجام دادید درشما و کارتان چه تاثیری داشته است؟
زندگیم شده این موسیقی دیگه. همه چیز رو همین طور طبیعی دوست دارم. تشریفات رو دوست ندارم. خیلی گرایش به طبیعت و صفای طبیعت دارم. مردم رو دوست دارم، مردم روستا، مردم صمیمی.
از گروه هایی که با آنها کار می کنید بگویید. شما با گروه دستان کار کرده اید و یک تور با آنها داشته اید که حاصلش یک Cd است به نام حنایی. با گروهی از خانم ها کار می کنید. یک Cd دارید به نام پریشان که موسیقی آن را آقای حسین حمیدی تنظیم کرده اند و این بار در ونکوور با افراد جدیدی همکاری می کنید. به جز آقای حسین بهروزنیا که قبلا هم با شما همکاری کرده اند.
دو نفر از نوازنده ی سازهای من که موسیقی مازندران و موسیقی خراسان رو اجرا می کنند، از نوازنده های محلی هستند که یکی از شمال خراسان می آید و دوتار شمال و جنوب خراسان را می زند و در قوجان و شیروان زندگی می کند. علی رضا شیروانی که صحبتش شد و یکی دیگر از بچه ها ی هنرمند و نوازنده ی کمانچه و له له وا، له له وا از سازهای محلی مازندران است. این نوازنده، آقای جمال محمدی از مازندران، از قائم شهر می آید. من با گروه های خودم در واقع زندگی می کنم. با خانواده شون. یعنی من با گروه های محلی خیلی راحت تر کار می کنم. این بارهنرمند گرامی، آقای بهروزی نیا با ما همکاری می کنند. ایشان استاد نوازنده ی بربط هستند. از آقای هومان پورمهدی دعوت کردیم که در این مجموعه ما را همراهی کنند. ایشان ساز نقاره ی مازندران را تمرین و به خوبی در نواختن این ساز مهارت پیدا کردند و موسیقی مازندران را با نقاره همراهی می کنند. خودشون هنرمند سازهای کوبه ای مختلف بین المللی هستند. تنبک ساز اصلیشون هست. یک بار هم با گروه دستان کارکردم و یک تور با هم داشتیم.
شما بر روی آوازهای سنتی هم کارکرده اید. آیا هنوز هم کار می کنید؟
همیشه صدام رو با آوازهای سنتی تمرین می دم. چون این موسیقی رکن اصلی موسیقی ماست. ولی تخصص من و هویت کار من موسیقی محلی است. ویژگی و تخصص من در زمنیه های کار محلی خراسان بخصوص و محلی های شهرستان هاست.
شما در چه سالی از ایران بیرون آمدید؟
سال 1993
تا آن زمان که در ایران اجازه ی خواندن آواز نداشتید چه می کردید؟
کار کردم. کنسرت برای کلاسم می گذاشتم. دنبال کار پژوهشی در شهرها و روستا ها می رفتم. کلاس های آواز و نقاشی داشتم. کارهای محلی و لالایی های رو شروع کردم به جمع کردن و هم چنین کنسرت های خصوصی خیلی داشتم. با نوازنده های محلی و بعد با گروه های خانم ها. با تک نوازی خانم ها. با قشنگ کامکار، یک دوره با سیمین آقارزی هنرمند قدیمی و نوازنده ی قانون و ویلون. کنسرت هایی برای خانم ها ترتیب دادم که همه بسیار بسیار خصوصی و دوستانه بود.
در مورد نقاشی بگویید.
نقاشی رشته ی دانشگاهی منه. از هنرهای زیبای تهران در رشته ی نقاشی و طراحی لیسانس گرفتم. در همین رشته در آموزش و پرورش تدریس می کردم. و ادبیات رو. بعد از انقلاب کار موسیقی که در قبل از انقلاب در واقع کنار زندگیم بود، تبدیل شد به کار حرفه ای. مرا به خاطر فعالیت های موسیقی ام از آموزش و پرورش پاک سازی کردند
منبع : سايت قديمي ها
زيبا شيرازی، زن ايرانی و ترانه سرايی زنانه
زيبا شيرازی آهنگ ساز، ترانه سرا و خواننده ی ساکن لس آنجلس، يکی از پيش تازان ترانه سرايی فمينيستی و «زنانه» در موسيقی پاپ ايرانی در اين شهر است.
زيبا شيرازی در ترانه هايش با سادگی و صميميتی «فروغ گونه» به تصوير خود و موقعيت خود می پردازد و شعرهايش بازتاب حس ها، عاطفه ها و انديشه های او به زبان طبيعی و زنانه مخصوص خود اوست.
اما برخلاف «فروغ فرخزاد» که اشعارش نموداری از تموج و تلاطم احساسات زنانه زنی يگانه اما منفرد و معترض است، در ترانه های زيبا شيرازی او اين بيان تفکر، تلاطم و شور و احساس زنانه را حق بلاعوض خود می داند و اغلب حتی شنوندگان زن خود را در پذيرفتن اين تفکر و تموج آزاد به چالش می طلبد.
تا جايی که به نظر می رسد زيبا شيرازی در ترانه سرايی فمينيستی و زنانه در صدر فهرست ترانه سرايان زنی قرار دارد که هنوز شهامت گذشتن از مرزهای تابوهای«ناگفتنی» را نداشته اند.
همين مساله به گفته خانم شيرازی، يکی از عوامل کم کاری ها در زمينه ترانه سرايی زنانه و فمينيستی ايرانی بوده است.
زيبا شيرازی می گويد «شايد به خاطر جرات نکردن در ارايه دادن چنين کارهايی اين کم کاری بوجود آمده است. من خودم کار تهيه آلبوم هايم را به عهده دارم و روی آنها سرمايه گزاری می کنم. کارآسانی نيست و من وقتی تازه شروع به اين کار کرده بودم با مشکلات بسياری روبرو بودم.»
زيبا شيرازی می گويد سر پا ماندن در اين بازار، کار آسانی نيست و می افزايد خيلی ها سبک کار او را به اين دليل که گمان می کنند زيادی «باز» است، نمی پسندند.
او می گويد: «مثلا شعر «اوج» من درواقع تقاضای يک هم آغوشی عاشقانه است و من در آن به راحتی از آنچه که يک زن از يک هماغوشی می خواهد صحبت می کنم. ولی حتی خود زنها هم با آن مشکل دارند . آنها فکر می کنند خوب نيست به اين راحتی درباره اين مسائل صحبت کنيم يا چرا از چنين لغاتی در بيان اين اشعار استفاده شده است.»
زيبا شيرازی می گويد علت اينکه در اين ترانه به عنوان يک زن خواستار هماغوشی شده اين است که به طور معمول در فرهنگ متداول، از زنان هماغوشی خواسته شده و زن هميشه بايد هماغوشی را به مرد عرضه می کرده است.
او می گويد: ما هنوز از نظر فرهنگی آمادگی پذيرفتن اين مسايل را (که زن خواهان هماغوشی باشد) نداريم. شايد من اگر در ايران بودم هرگز به خودم جرات چنين کاری را نمی دادم که در اينجا اجازه می دهم.»
بسياری از شعرای زن حتی در ميان زن های جوان تر ايرانی هنوز تفکر آزاد خود را محدود به يک مجموعه شعر در چهارچوب يک کتاب می کنند.
در پاسخ به اين پرسش که چرا تا امروز هنوز هم از آن چه انتظار می رود يک زن ايرانی در محيطی آزاد برای ترانه سرايی عرضه کند خبری نيست، زيبا شيرازی می گويد متاسفانه ترانه سرای زن که خواننده ترانه های خود هم باشد، به اندازه کافی وجود ندارد.
او می افزايد: «دختران جوانی که در اين شهر وارد کار خوانندگی می شوند اغلب در پی خواندن ترانه هايی هستند که مورد توجه عموم قرار بگيرد و سر زبان ها بيفتد. اين اشعار را اغلب مردها می سرايند و اغلب از محتوی فمينيستی لازم برخوردار نيستند. بيشتر خوانندگان ما را هم مردهايی تشکيل می دهند که وقتی می خواهند خيلی «قوی» بخوانند از تم های سياسی استفاده می کنند. حتی زنان خواننده ما نيز همين کار را می کنند.»
اين زنان به گفته خانم شيرازی به کارهای خود بيشتر تم سياسی می دهند و نه تم «جنسيتی» که می تواند بهتر قدرت نمايی زن را در يک ترانه به نمايش بدهد.
زيبا شيرازی می گويد: «من در کارهايم از «مرد ستيزی» هم به همين اندازه پرهيز کرده ام و می کنم. من با مردها هيچ گونه ضديتی ندارم. بلکه به سادگی همان هستم که می خوانم .»
به گفته زيبا شيرازی، زندگی خارج از کشور در يک محيط بازتر به او اين فرصت را داده است که بتواند وارد يک استوديو بشود و «حرف هايم را بزنم و مورد قبول هم قرار بگيرم.»
منبع : راديو فردا
هنگامه اخوان :در سال 86 خود هنرمندان نیز به فکر هم باشند
دوست دارم در بهار تازه از راه رسیده یاد گذشتگانی چون پرویز یاحقی، منصور سینکی، بابک بیات و سایر هنرمندان در عرصه موسیقی را با برگزاری نکوداشتها زنده نگه داریم.
هنگامه اخوان موسیقیدان و مدرس ضمن بیان این مطلب در دیدار نوروزی گفت : سال گذشته هنرمندان و موسیقیدانان بسیاری را از دست دادیم که دراین میان مرگ یاحقی در نهایت تنهایی، بیش ازهر مسئله دیگری مرا آزرد و این در حالی است که نه تنها مسئولان بلکه خود هنرمندان نیز از حال هم جویا نمی شوند و زمانی که کار از کار گذشت و عزیزانی را از دست دادیم، تازه یادمان می آید که چه کسی رااز دست داده ایم . من از این مسئله گله مند هستم و دوست دارم در سال 86 علاوه بر حمایت مسئولان، خود هنرمندان نیز به فکر هم باشند.
قانون کپی رایت اجرایی شود
این مدرس در ادامه به چشم انداز موسیقی در سال 86 اشاره کرد و گفت : عدم رعایت حقوق معنوی هنرمند در عرصه های مختلف یکی از دردناک ترین مسایلی است که فرهنگ و هنر همواره با آن مواجه بوده است و متاسفانه شاهد هستیم افرادی به نام هنرمند بدون این که کوچکترین اجازه ای از صاحب اثر بگیرند، به خود اجازه می دهند که قطعات آهنگسازان و خوانندگان را به بدترین شکل ممکن اجرا کنند. من امیدوارم مسئولان در سیاستگذاریهای کلان خود، رعایت حق کپی رایت را به شکل قانونمند به تصویب برسانند تا هر تازه واردی به خودش اجازه ندهد دست روی آثار هنرمندان صاحب نام بگذارد و ساخته های آنان را در سطحی بسیار نازل به بازار عرضه کند.
این کارشناس موسیقی در وزارت ارشاد خاطرنشان کرد : کافی است سری به میدان انقلاب بزنید تا آلبومهای بی نام و نشان که اغلب آنها بازخوانی آثار هنرمندان است را ببینید تا به عمق فاجعه و میزان ابتذال در بازار موسیقی پی ببرید و حالا سوال من این است که چه کسانی مجوز انتشار این آلبومها را صادر می کنند؟
خانه موسیقی تنها سرپناه هنرمندان است
اخوان درباره فعالیت خانه موسیقی در سال جدید گفت : طی سالهای گذشته از زمان تاسیس تا کنون، خانه موسیقی به عنوان تنها سرپناه موسیقیدانان ایرانی عملکرد خوبی داشته و تا آنجا که توان اجرایی اجازه داده، اقدامات ارزشمندی در زمینه تامین مسکن و بیمه هنرمندان انجام داده است و خوشبختانه وزارت ارشاد هم این خانه را از حمایتهای خود بی نصیب نگذاشته است.
وی افزود : خانه موسیقی با داشتن نیروهای جوان، متخصص و با انگیزه ای چون حمید نوربخش - مدیرعامل- و داود گنجه ای - کارشناس- و سایر دلسوزان، سال پرباری را پیش رو خواهد داشت.
مسئولان به موسیقی بانوان میدان دهند
این مدرس به وضعیت موسیقی بانوان در سال 86 اشاره کرد و گفت : با وجود تمام موانع و مشکلات، خانمها توانسته اند در عرصه موسیقی به خوبی بدرخشند. ولی با این اوصاف به عنوان یک زن فعال در این حوزه از مسئولان می خواهم فضای بیشتری برای فعالیت در عرصه موسیقی به خانمها اختصاص دهند.
هنگامه اخوان در پایان با اظهار امیدواری برای بهبود وضعیت آموزش موسیقی گفت : آموزش هنر موسیقی در بدترین شرایط ممکن به سر می برد. متاسفانه کسانی که کمترین سواد موسیقی را دارند، اقدام به تاسیس موسسات و آموزشگاههایی در حوزه آواز و آموزش ساز می کنند که این مسئله بزرگترین آفت موسیقی است . چه خوب است مسئولان با داشتن یک تیم کارشناس قوی، سوابق افرادی را که برای تاسیس آموزشگاه موسیقی درخواست مجوز می کنند بررسی کرده و با شناخت کامل نسبت به صدور مجوز اقدام کنند
منبع : مه
ادرس چند سایت مربوط به بانوان
سيما بينا
وب سايت شخصي بانوي خواننده توانمند ايران زمين خاتم سيما بينا به همراه بيوگرافي تصاوير اخرين اثار و اجراها به همراه گزارشها و قطعات ايشان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------------------------------------------------------------------------
روح انگیز
سایت رسمی خانم روح انگیز ؛ خواننده پر توان ترانه های فولکلور گیلکی که اکنون ساکن شهر گوتنبرگ در سوئد هستند .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------------------------------------------------------------------------
خنيا
گروه موسيقي «خنيا» بهعنوان يكي از پيشگامان گروههاي موسيقي بانوان، با انگيزه ايجاد زمينه براي بروز استعدادهاي بانوان در حوزه هنر موسيقي تشكيل شده است. اين گروه در كنسرتهايي نيز از همكاري نوازندگان و خوانندگان مرد بهره جسته است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خاطره پروانه" خواستار حمايت از موسيقي بانوان شد
"اقدس خاوري" (خاطره پروانه) هنرمند پيشكسوت عرصه موسيقي خواستار حمايت جدي از موسيقي ويژه بانوان شد.
وي روز سهشنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگي ايرنا افزود: با توجه به توانمنديهاي بانوان در اين عرصه، حمايت از آنان ميتواند در شكوفايي فرهنگ ما تاثير گذار باشد.
اين خواننده ۷۷ساله با اشاره به استقبال از موسيقي بانوان گفت:
موسيقي اين حوزه بايد به نحوي مقتضي از سوي صدا و سيما و مطبوعات به نسل جوان معرفي شود.
وي با اشاره به هنرمنداني همچون "آذر هاشمي"، "پري ملكي"، " افليا پرتو"، "پري زنگنه" گفت: حمايت مادي و معنوي از اين هنرمندان در پيشبرد از اين بخش از موسيقي بسيار چشمگير خواهد بود.
خاطره پروانه گفت: فعاليت موسيقايي بانوان بسيار اندك است و همين موضوع موجب شده كه در طول سال بيش از دو يا سه بار نتوانيم كنسرت اجرا كنيم در حالي كه اين تعداد نسبت به مشتاقان و علاقهمندان كم است.
وي همچنين به ايرنا گفت : تعداد گروههاي موسيقي بانوان از شش گروه تجاوز نميكند كه اين تعداد با حمايت جدي مسئولان ميتواند افزايش يابد.
وي ضمن پيشنهاد تشكيل اركستر بزرگ بانوان گفت: برقراري اين اركستر در اشتغال زايي و توانمنديهاي زنان هنرمند تاثير فوقالعادهاي دارد.
خاطره پروانه افزود: به رغم فعاليت و تاثيرگذاري موسيقي بانوان در جشنواره موسيقي فجر، در اختتاميه اين جشنواره هيچ تقدير و قدردانياي از اين هنرمندان نشد.
خاطره پروانه هماكنون با گروه ياران به سرپرستي " افليا پرتو" همكاري مي كند.