بین ساعتهای اضطرابم دست و پا میزدم
استخاره کردم که با من
خواهی ماند یا عابر گذرایی
جواب آمد می مانی تا آخرش
تسبیح از دستم افتاد و پاره شد
دانه هایش رو شمردم
یکی کم شده بود
اینجا هم نیرنگ......
Printable View
بین ساعتهای اضطرابم دست و پا میزدم
استخاره کردم که با من
خواهی ماند یا عابر گذرایی
جواب آمد می مانی تا آخرش
تسبیح از دستم افتاد و پاره شد
دانه هایش رو شمردم
یکی کم شده بود
اینجا هم نیرنگ......
از وقتی که عمل کرده ای بینی ات را
فقط به نوک آن است نگاهت
آنقدر که حتی دیگر
مرا که هستم در کنارت
هم نمیبینی
امروز سر قرارم که دیدمش
موهایش را رنگ روشن زده بود
عصبانی شدم و فریاد زدم
رنگ پر کلاغی بزن
شاید یک رنگ بشوی !....
آقا این شعرها رو خودت گفتی یا عاریتی است؟
شعر یک رنگ خیلی قشنگ است.
دوست مننقل قول:
همه نوشته ها کاره خودمه ، ممنون از حسن توجهت
چله تابستون بود و هوا بسیار گرم
به دیدارش رفتم با هزار شوق و شور
به کنارش رفتم و دستش را گرفتم
سر تا پا علامت سوال شدم
مثل یک تیکه سنگ ، سرد شده بود
فقط میشد با وی در آن گرما
هوا رو عوض کرد و بس .....
رابطه سرد
تمام نجواهای عاشقانه ام را
زمزمه کردم در گوشش
و وی تمام آنها را
هوس پنداشت
اگر بار اول بود که آنها را می شنید
فرق هوس و عشق را نمی دانست !....
تکرار
همیشه و همیشه بهم گوشزد میکرد
از خط خوردگی نامه متنفرم
هیچ وقت نوشته ای
خط خورده برایم نفرست
دفتر خاطراتش را پیشم جا گذاشت
نگاه کردم و خشکم زد
تمام قسمتهای مربوط به من
خط خورده و سیاه بود.......
اگر خواستی خنجر رفتنت را بزنی
در جلوی بدنم فرو کن
پشت من جای
زخم دیگری ندارد
حلقه درون دستانم را چرخی دادم
روز اول را یادم آمد که می گفتی
ما یک روحیم در دو بدن
این قلب من برای تو تا ابد
من عاشقم و دوستت دارم
زندگی برایم هیچ است بی تو
پوسخندی زدم و حلقه را در آوردم
روی میز کنار حلقه خاک خورده ات گذاشتم
کاش حرفهای عاشقانه
قولی برای ماندن بود .........