-
من كه به درياش زدم تا چه كني با دل من
من كه به درياش زدم تا چه كني با دل من
تخته و ورطه همه تو ساحل و طوفان همه تو
همتي اي دوست كه اين دانه ز خود سر بكشد
همتي اي دوست كه اين دانه ز خود سر بكشد
اي همه خورشيد تو و خاك تو باران همه تو
اي همه خورشيد تو و خاك تو باران همه تو
-
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا
فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست
-
تنم به مضایقه کوشد که از تو کناره بگیرم دلم به مجادله خواهد که با تو همیشه بمانم اخر چه کنم
-
من آن آتشم که وا مانده ام به جا از کاروانها
غم دل را با که گویم چه آتش ها من به جان دارم
نشانی از او نجویم که من یاری بی نشان دارم
کجا رفتی ای کبوتر زیبا ، که دل ز فراقت اسیر جنون شد
خبر نداری که از غم عشقت ، فسانه شدم من وفای تو چون شد ...
-
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
-
از واقعهای تو را خبر خواهم کرد
وآن را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
-
در كلامش ، لبخند
از نقش هايش گُل مي بارد
با قدم هايش گُل مي كارد
مهربان ، زيبا ، دوست
روح هستي با اوست !
قصه ساده ست ، معما مشمار ،
چشم در راه بهارم آري ،
چشم در راهِ بهار....!
-
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
-
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
-
دل چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقهی شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
اگه الف بدین شعر کامل میشه!