می توانی باران باشی
مثل ِ اردیبهشت ها
غرق ِ بوسه ام کنی
یابعضی وقت ها طوری بیایی...
که فقط صورتم را...
تر کرده باشی
بیشتر ِ وقت هاهم
نیایی
حوصله ات سر رفت ؟
بازی راعوض می کنیم
می توانی بروی
تا
من باران شوم
Printable View
می توانی باران باشی
مثل ِ اردیبهشت ها
غرق ِ بوسه ام کنی
یابعضی وقت ها طوری بیایی...
که فقط صورتم را...
تر کرده باشی
بیشتر ِ وقت هاهم
نیایی
حوصله ات سر رفت ؟
بازی راعوض می کنیم
می توانی بروی
تا
من باران شوم
مــا بـدان قــامت و بــالا نگــرانیم هنوز
وز غمت خــون دل از دیده روانیم هنوز
جز تو یاری نگـرفتیم و نخـواهیم گرفت
در همان عــهد که بودیم بر آنیم هنوز
دیگـران وادی عشق تو به پایان بردند
ما به یاد تو در این دشت دوانیم هنوز
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟!
تقصیر تو نیست!
همیشه همین گونه بوده ،
برو اما من پشت سرت دست نه ،
دل تکان می دهم !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادت باشـه زیـر گنبـد کبـود
تـو بودی و مـن و کلـی آدمـای حسـود
تقصیـر همـون حسـود است کـه حـالا
هستـی مـا شـده یکی بود یکی نبود .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من امسال نيت کرده ام که تمام روزه ام را از طلوع چشمانت تا مغرب لبانت به سر کنم . . .
می خواهم که از تکبیر الاحرام مژگانت ، تا قد قامت اندامت ، همه را بوسه عشق ببارم . . .
من اين بار شهادتين عاشقيم را روی دو زانوی تو خواهم گفت و . . .
سلامی خواهم داد به همه لبخند هايت . . .
که مرا تا " بهشت آغوشت " ميهمان خواهند کرد . . .
يک نگاهت به من آموخت
که در حرف زدن ،
چشم ها
بيشتر از حنجره ها مي فهمند..
اون قدرانتظارکشیدم که دفترنقاشیم تموم شد...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دُز ِ بوسه هایت آنقدر بالاست
که تصورش هم مرا مست میکند!
قول میدم بد مستی نکنم ؛
بگذار زیاد از پیکِ لبانت بنوشم
به سلامتی هردومان !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مے خوانـے ام
مـے گویم: جــانم
و سکوت دنبالمان مـے دود!
سکوت دنبالمان مـے پرد!!!
منم مجنونِ آن لیلی
که صد لیلاست مجنونش .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سـر مـی انـــدازم کلاف ِ " خیــال بافــی " ام را
مـی بافـــم ُ مـی بافــم
بـه " کــوری چشم ِ گـره ها"
" نـقـش "
تـو را خواهــم بافــت !
نفس می کشم ...کوتاه و بی صدا
سکوت میکنم ....طولانی و بلند
نفسهایم پر از طعم نفسهای تو
و سکوتم پر از طنین موسیقی صدای توست.....
عجـــــــــایب هشت گانہ اَند...
آغــــــــوشِ "تـــــــــو"
هیچ بُعـــــــدی ندارد ..
واردش کــــــــــہ شوی ،
زمــــــان بی معنــــــــا میشـود...
بی آنکـہ نفـــــس بکشی روحـــــــــــَت تآزه می شود ..
به سوی مــ ــــــن بیا
تا تــ ـ ـ ـو را حس کنم
و دنــ ـ ـ ـیا خواهد دید
داستان عشقـ ـ ــ ی سوزان را
که شعله اش در قــــ ـ ـ لب مـ ـ ـ ن خواهى بود
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم
آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست
از سرود درد من در بزم او افتاد شور
نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست
گر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد
از زمین دیگر به عزم کعبهٔ مقصود خاست
هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.
میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمیگردد..
میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بـے تــو
عمرِ آرامــش
ڪوتاه مـے شود
مثــلِ خوابـــِ پروانـﮧ ها ..
از حــســاب و کــتــاب بــازار عـشــق
هـیــچ گــاه ســر در نــیــاوردم
و هــنــوز نــمـی دانـم چــگــونــه مــی شــود
هــربـار کــه تــو بــی دلــیــل تــرکــم مـی کـنــی
مــن بــدهـکــارت مــی شــوم ؟
فَـــرقی نمیــکنَـــــد
لنـــــز دوربیـــــن بَــــر روی چــــه تَنظیـــــم باشَــــــد
تنهــــــا تصـــــویــــر توســــــت
کـــــــه دَر چشـــــــم مَن
قــــاب میشَــــــوَد.
امشب می توانم غمگین ترین شعرها را بسرایم اورا دوست داشتم و گاه او نیز مرا دوست داشت
---------- Post added at 11:17 PM ---------- Previous post was at 11:17 PM ----------
نوشتم(دوستت دارم،پرانتز را نبستم،بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد
دو دریچه دو نگاه دو پنجره، دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی، دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم، قصۀ عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه، جز خدا هیچکی ما رو نمیبینه
دو غریبه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطهچین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین
عاقبت جدا شدن دستای ما، گم شدیم تو غربت غریبهها
آخرِ اون همه لبخند و سرود، چشم پُر حسادت زمانه بود
دو غربیه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطهچین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین
ترانه سرا: شایان جعفر نژاد
صفای باطنت را دوست دارم کلام و ظاهرت را دوست دارم تو گرچه دوری از من ای عزیزم وفای حاضرت را دوست دارم
ما را رها کنید در این رنج بیحساب
با قلب پاره پاره و با سینهای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش، و ماهی برون آب
حالی، نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت، پس از شباب
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
کی میتوان رسید به دریا از این سراب
هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز، فصل جوانی بهوش باش
در پیری، از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند
در خرقه شان به غیر منم تحفهای میاب
ما عیب و نقص خویش، و کمال و جمال غیر
پنهان نمودهایم، چو پیری پس خضاب
دم در نیآر و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب
من لوس ِ آغوشت مے شـــومـ
و تــو یواشکـــے لبــانم را مهمــان ِ لبــانت مے کنـــے ...!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شبی که میایی تو خیس خواهی بود
میدانم!
زیرا دگر کسی نیست که برایت چتر بگیرد
چشمانم دنبال نگاهت گشت وفقط چشمانت را پیداکرد
این بود درد...
-----------------
مرادیدونشناخت
این بود درد...
-----------------
دردراازهرطرف که نوشتم دردبود...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در کوی لیلی چه خطر ها باید کرد
گام اول آن است که مجنون باشی
رفتی
و من تنها شدم
بهش فکر میکنم
که تو گناه خطابش کردی
اما من پرواز :40: :40:
حالا سالهاست
که من با همان یکبار پرواز، نفس میکشم
ولی تو هر روز با تکرار گناه می میری
شاید مفهومِ پاکِ عشق، من باشم
و تو تعریفِ شومِ هوس
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو قِیــــ ــد جـــُـمـــ ــلــ ــه های عاشِـــ ــقانـــ ــه را بـــــ ــزَن
که اینـــ ــجا عاشـِــ ــقانـــ ــه ها هَمـــ به ما نمـــ ــیرسَنـــ ــد
واژه را ..
به تازیانه می گیرم !
اگر ..
در ذهنم ..
جز به یاد تــــــ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ــــــو جاری شود !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو عاشقانه ترين نام
و جاودانه ترين یادی
تو از تبار بهاری تو باز می گردی
تو آن یگانه ترين رازی ای یگانه ترين
تو جاودانه ترينی
برای آنکه نمی داند
برای آنکه نمی خواهد
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد
تو بی نشانه ترين باش
ای یگانه ترين
درد ِ دل.....کـه می کنــی ... !
ضعـف هـایـت، دردهـایــت را ...... می گـذاری تـوی ِ سیـنی و
تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد ...
تیــز کننــد ...
تیــغ کننــد ...
و بــزننـد بـه ....روحـت !!!
کاش میشد بوسه ها را قاب کرد مثل نامه سوی هم پرتاب کرد
کاش میشد عشق را تقسیم کرد مثل یک شاخه ی گل تقدیم کرد
نه خورشید!
نه ماه!
روزگار من
با گردش نگاه تو
می چرخد
...
پیش پایــــت ...داشتم فکر میــــــــکردم چقدر پیش پـا افتاده است ...برای "تو" که بگویم... بی "تو" از پــا می افتمــــــ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گفته بودی که چرا محوتماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تاکه زدستم نرود
نازچشم تو قدر مژه برهم زدنی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روی قمرت قبله نما شد چه بجا شد
تیر نظرت سینه کشا شد چه بجا شد
تا سرو قدت, ریشه به غمخانه جان کرد
سرسبز زخون دل ما شد ,چه بجا شد
گلزار پر ازبوی تو گلبرگ زرویت
گربانگ هزاران به هوا شد, چه بجا شد
بس جان که ببوی لبت همواره به لب گشت
بس دل که رخت دیده فدا شد ,چه بجا شد
برتر زجهانی مه من کوی خرامت
گر منظره ی عرش خدا شد, چه بجا شد
ازآتش روی تو ,شرر در دوجهان ریخت
راوی اگر افسانه سرا شد چه بجا شد
نمیدانم عشق کجاست؟ اصلا هست؟
آری انگار آنطرف تر سایه ای مبهم از عشق به چشم میخورد
چه کسی آنرا پشت پنجره پنهان کرده
تو؟
من!؟نه...!وای راست میگویی
در آن لحظه که پرده را کشیدم که آفتاب پوستم را نسوزاند
عشق را پشت پرده پنهان کردم
و مدتهاست به دنبال آن میگردم
و پرسش روزم این شده
عشق کجاست؟ اصلا هست؟
با تو می مانم عزيزم . . .
بی آنکه دغدغه های فردا را داشته باشم . . .
زيرا می دانم فردا بيشتر از ديروز و امروز دوستت خواهم داشت . . .
آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم
خود به خود هوس باران را می کنم.
آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود
هوس یک کوچه تنها را می کنم
آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم
قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان
آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،
دلم نمی خواهد باران قطع شود.
دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،
از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی
تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم
دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند
لحظه ای که آرام آرام می شوم
و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.
باران مرا آرام می کند ، مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
تنهایی در کوچه های سرد و خالی
…