یخ زده دستان بی رمق
سرخ گشته چشمان شفق
شمعدانی لب حوض هر شب
شعر سرما دارد بر لب
Printable View
یخ زده دستان بی رمق
سرخ گشته چشمان شفق
شمعدانی لب حوض هر شب
شعر سرما دارد بر لب
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
ز کردگار دارم طلب عفو و بخشش
که لحظاتم بیهوده گردند ریزش
کاش دگر نمانم لحظه ای برین جهان
تا گناهانم با جسمم شود نهان
***
نون و پنیروفندق رخت عزا تو صندق
نون بیات وحلوا سوخته حریر دریا
نون و پنیر و گردو قصه شهرجادو
نون و پنیروبادوم یه قصه نا تموم
نون وپنیروسبزی تو بیش از این می ارزی
پای همه گل دسته ها دوباره اعدام صدا
اشکم مرا ریختند نامردمان
به دارم بیاویختند نامردمان
ارزشم را به ارزانی فروختند نامردمان
شمعم را خاموش کردند به چه گمان ؟
نظرگاه گر روم با تو نگارا
بگیرم دامن شیر خدا را
بگیرم تاخدا رحمش بیاید
نهم برچشم خود قلفهای طلا را
بیا که بریم به مزار ملا محمد جان
سیر گل لاله زار ملا محمد جان
نای نامانده بر پاهایی که خسته است
به دستان نیز نتوانم که بسته است
قلم خود خواهد نویسد و خود برقصد
بنویس بر کاغذ دل که از نامش چه مست است
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
شب بخیر
همه عمرم گدشت بدون خال لبت
ندیدم یک روز سیاهی موی شبت
کاش بال و پری داشتم برای پروازت
چشمم نمیدید پرواز بدون بال و پرت
شب بخیر !
پرنده ، هم قفس ، همخونهء من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در حنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنهام
نمیدونم كه می مونم تا فردا
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی به این خونه نمیكرد
بهار كاغذین خونهء من
تو رو راضی نكرد آخر به موندن