-
تو در من شعله میگیری، من آتش میشوم در تو
تویی کو تا سرا پا گر بگیراند من ما را
نسیم آشنایی دارد از صد باغ گل خوش تر
سر سنگی که می گیرد به حسرت دامن ما را
بدنبال "رهی" می گردی از خاموش سنگی که
به آتش می کشد دنباله های شیون ما را
من و تو سنگساران کدامین جرم معصومیم
که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن ما را؟
گره از روسری واکن بخندان باغ را بر من
که می خندد زمین شوق زسر وا کردن ما را
چراغانی بیار ای ازدحام کوچه خوشبخت
هوای بی فروغ خانه ی بی روزن ما را
-
اگر در این زمان دنیا غم انگیز است
اگر گلزار عشق و مهر هم در خواب پاییز است
به جان من آرزو دارم
که فردا در دل پاک و پر از مهرت
نسیمی خوش،معطر از بهار آید
دوباره لاله ی عشقی به بار آید
خداحافظ تو را زین پس درون سینه می جویم
بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم
-
می پرسم از اندوه نایابی که او را برد
از هاله ی نه توی مهتابی که او را برد
این بیت ، بند دوم یک آه-سایشگاه
او مثل ماهی های تنگابی که او را برد
می پرسمش از دور، ازدیروز، از دریا
از موج خیز سرد سیلابی که او را برد
اول نگاهم می کند-گفتم، روانی نیست
می گوید از شبهای شادابی که او را برد:
من را ...سوار یک سمند بی پلاک آمد
*-
سلام
-
در آغاز هيچ نبود
کلمه بود و آن کلمه "خدا " بود.
خداوند کلمات را آفريد
7 کلمه مقدس
تا پايه دنيا را بر آنها استوار سازد...
خداوند کلاغ را از همه بيشتر دوست ميداشت
پس کلاغ را فرا خواند و براي اولين بار کلمات خود را در گوش وي زمزمه کرد:
درد
تنهايي
سکوت
غربت
جدايي
دروغ
مرگ
و کلاغ خنديد و گفت :
قار قار
پرگشود و رفت و براي هميشه تنها ماند...
سلام مهندس خوبی ؟
می گم واسه سلام یک کم دیره ها نه
-
دست ديگر را بسان نامه اي
گويدم بنويس و راحت شو به رمز
تو عجب ديوانه و خودكامه اي
مكن سري بالا زنم ، چون ماكيان
ازپس نوشيدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گويد ، اين بيند جواب
گويد آخر ... پيرهاتان نيز ... هم
گويمش اما جوانان مانده اند
*-*
قربونت رییس
میخوای سلامم رو پس میگرم :31:
-
دلم گرفته آسمون
نمي تونم گريه كنم
شكنجه مي شم از خودم
نمي تونم شكوه كنم
انگاري كوه غصه ها
رو سينه من اومده
آخ داره باورم مي شه
خنده به ما نيومده
نه سلام سلامتی می یاره
اما فعلا بای بای
-
همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار شبیم ساقی کجایی
اگر سبو شکست عمر تو باقی
که اعتبار می تویی تو ساقی
اگر میکده امروز شده خونه ی تزویر
تو محراب دل ما تویی تو مرشد وپیر
همه به جرم مستی خریدا ملامت
میمره و میخونیم سر ساقی سلامت
بای بای
-
تو هم در آینه حیران حسن خویشی
زمانه ایست که هر کس بخود گرفتار است
-
تندخويی ، جنگ خواهی!
پخش فقر و بی نوايی !
لودگی ، مردم فريبی ، بی خيالی!
هسته ای اين طبل خالی!
-
تا که آن طایر قدسی پرو بالی دارد
کار آن ترک کماندار کمین خواهد بود
جان به جانان ده واز مرگ میند یش [حسین]
خود تورا عاقبت کار همین خواهد بود