نمی دانم!
سیگار می کشم یا حسرت نبودنت را!
ریه هایم را پر از دود می کنم یا پر از آهِ رفتنت
نمی دانم تو را دود می کنم یا خاطراتت را!
اصلا چه فرقی می کند ؟!
...... تو رفته ای و من
سیگار و حسرت و آه را با هم می کشم ...!
Printable View
نمی دانم!
سیگار می کشم یا حسرت نبودنت را!
ریه هایم را پر از دود می کنم یا پر از آهِ رفتنت
نمی دانم تو را دود می کنم یا خاطراتت را!
اصلا چه فرقی می کند ؟!
...... تو رفته ای و من
سیگار و حسرت و آه را با هم می کشم ...!
داستان زندگي من قصه اي است که
متن آن وجود توست
و پايانش
نبود توست.
صدای ضربان قلب من
هم گام شده است
با صدای گام های تو ..
حال بیا
آسمان می بارد
باز هم با هم
از روی گودال ها می پریم ..
گفتمش بی تو دلم میمیرد / گفت با خاطره ها خلوت کن / گفتمش خنده به لب میمیرد / گفت با خون جگر عادت کن / گفتمش با که دلم خوش باشد / گفت غم را به دلت دعوت کن / گفتمش راز دلم را چه کنم / گفت با سنگ دلم صحبت کن
آب شور را دیده ای
که هر چه بخوری ،
بیشتر تشنه می شوی !؟
بوسه های شیرین ات اینگونه اند ...
عاشقانه هایی که برایت مینویسممثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!یخ میکنند و باید دور ریخت!فنجانت را بده دوباره پر کنم.
خوش به حال باد...!
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند ...
همانقدر بخشنده و آزاد ...
و کاش قبل از انسان بودنت،
تو را برگ درختی خلق می کردند؛ ...
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند.
به خیالم نطفه ی سیب را به وقت عشق بازی برگ و باد بسته اند
در این
شکنجه گاه نفس
هر روز
صداست
این صداست که میگوید
تحمل کن!
هنوز کسی مانده
صدای زنگ پيامک همراهم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چـــﮧ بــــمانـــے / ،
چــــﮧ نــَـمــــــانــے
منی دگـــــر وجــود نـــَــدارد !
یا در تـــو حل می شــوم
یا بــے تــو گــــــُم / ..
بــآور کـ ِ نکـرده ایے اَفسـانـ ِ هــآ رآ ؟!
" حقیقت " رآ مے گویـَـمـ
بــ ِ بهــآے ِ آغوشت بــود
کــ ِ سیب رآ بهــانــ ِ کــردمـ
بــ ِ دستت
تآ هــر دو رآنــده شویمـ
اَز بهشت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فاجعه وقتیست که
که دیگر
چشمانت
ترانه های عاشقانه ی چشمانم را
نمیفهمد
قطره قطره پیکم را پر میکنم ...
نگاهی به پیک می اندازم و لحظه ای تامل می کنم
چه فرقی می کند باشد یا نباشی
همه را تا انتها مینوشم
دوباره نگاهش میکنم
به سلامتی هرکی که به عهدش وفادار ماند ، پیک را میشکنم ....
نان برکت خداست
و تو بهترين نعمت خدا برای ِ من
خدا را سپاس که تو را آفريد
که به برکت ِ نعمت ِ وجود ِ تو
من به فکر نان در آوردن باشم !
کلمه
کلمات
کلام نمی آید بر لبم
وقتی تو اینجایی
لب سکوت میکند
انگار چشمها تا به حال
ندیده اند
فرشته ای به این زیبایی
چشمهایت
لبهایت
موهایت
صدایت
عناصر چهار گانه ی هستی من!!
:40:
در تمام روزهای عاشقی که گذشت ،
حتی یک لحظه از آن روزها نیز از یادم نرفت
با اینکه قلبم بارها شکست
اما دلم باز هم به پای تو نشست
به هیچکسی دل نبست
با خودش عهد بست ، که این عشق اول و آخر است ،
همین و بس!
روزهای شیرین زندگی ام با تو
آرامش ، این تنها چیزیست که خواسته ام از تو
صداقت ، این تنها کلامیست که انتظار دارم از تو
حرف از وفاداری نمیزنم ، در عشق بی وفایی معنا ندارد
تو همیشه وفادار بمان
و ببین که قلبم جز به عشق تو نفس کشیدن دیگر کاری ندارد
نه عزیزم دیگر هیچ راهی ندارد
اینکه قلبم عاشق تو است و دیگر هیچ سرپناهی جز تو ندارد
اگر روزی بی تو باشم ، میخواهم که دنیا نباشد
اگر قرار باشد زنده باشم ، نمیخواهم هیچکسی جز تو در قلبم باشد
تو چه کردی با دل من
این نیست حال و هوای گذشته های دور من
اینک حس میکنم تویی زندگی من
گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من
یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من
خیلی دوستت دارم عشق من
نمیدونی وقتی که شوری اشکای روی گونه هات
با شیرینی لبهای لرزونت ترکیب میشه ،
علم شیمی رو از پا در میاره.
تو
بهترين اتفاق
زندگي من
خواهي بود
حتی اگر
هیچ وقت
نیفتی ...
نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیدهتر کردی معما را
مسآحتـ نگاهــــتـ را ڪـِـﮧحسابـ میـ ڪنـــم
ڪَــــمـ میـ آورم
نــگاهمـ نکــــטּ
ســـآیـــﮧ اــے بیش نــَـــمــــانـده . . .
سیگاری روشن میکنم
تا جای بی وفایی امروزت
داغی پشت دستم بگذارم
نگاهی به پشت دستم می اندازم
دیگر جای خالی ندارد
سیگار را خاموش میکنم
ضــربه ی آخــر را "خدایـم" زد !!
آن زمــان که بــرای رفتنت استخــاره کردی و "خــــوب" آمـــد !!!
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود.
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود.
عشق تو بسم بود، که این شعلهٔ بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود.
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود.
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود.
باﷲ، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود.
سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود.
لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود
میان ماندن و رفتن یکی را دوست دارم
لیک حیرانم نمی دانم کدامش را؟
فقط آنقدر می دانم میان ماندن و رفتن
یکی را برگزیدن سخت دشوار است
سخن را ساده تر گویم
اجل آنسو نوای شور می خواند
دل از هنگامه ی رفتن نمی ترسد
ولی هرگز نمی خواهد
میان ماندن و رفتن یکی را فرق بگذارد
زمان تنگ است و در افکار می رقصد
حیاط و باغچه٬ کوچه نوای بچگی
٬ بازی غبارِ زندگی٬
فرزند
اما من نمی دانم کدامش را؟
ماندن یا که رفتن دوست می دارم؟!
تو که نباشی ،
رابطه ی من و شب ، شکرآب می شود !
و آنگاه که هستی
شب می شود ، شبی که می شود دوستش داشت !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با تموم یكدلی، تو بمون برای من
دودلیهامو ببخش، بگذر از خطای من
اگه تردید به عشق، خیمه زد تو باورم
اگه فكر رفتن تو، گذشته از سرم
تو دلیل بودنی، تویی اون اوج نیاز
روی قلهی دلت، واسه من خونه بساز
لحظهی ندیدنت، آخر راه منه
پل برگشتنمو، هجرت تو می شكنه
تو عبور صخرهها، از خودم كه بگذرم
ولی دستای تو رو، عاشقونه می برم
تو ستارهای برام، بی تو شب تاریكیه
تو سكوت چشم تو، دیگه خوندنم چیه
چی میشد عاقبتم، بی تو این همه نگاه
روی تردید دلم، خط بكش خط سیاه
چی میشد عاقبتم، بی تو این همه نگاه
روی تردید دلم، خط بكش خط سیاه
حواسم به ثانيه های رفتنم نبود
خودم را در غبار زمان گم کرده بودم
ناگهان دستی بر شانه ام زد و گفت :
. . . بر نمی گردد . . .
صدایی از دور مرا می خواند : دوباره نگاه کن !
دوباره نگاه میکنم به آسمان و ریزش باران
دوباره نگاه میکنم به تو ، به من
و زمین را بوسه میزنم هزاران بار
آنگاه تمام درها گشوده می شوند
اتفاقی در دلم افتاده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دور مـی شوے از مـن
بــے آن کـِ بدانـی؛
از هَفـتــ آسمان هم بگذرے
بــاز هــَمـــ ..
در قـلـبــمـ جـآ دارے !
تااز نظر مستش, بردیده نظر باشد
حالِ دل مسکینم, زین حال بتر باشد
پا درِگِل و, خونِ دل, جان در تب و تن بسمل
ای وای گر آن مه را آهنگ سفر باشد
تایاد توبنشیند , زین شام سحرخیزد
تابوی تو برخیزد, این دیده به در باشد
بریاد رخت جانها, ببریده زتن بینم
ازلعل لبت دلها, درخون جگرباشد
بگسستن پیمانها, درکوی وفا ننگ است
بشکستن دل راوی, هرچند هنر باشد
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند / گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند.. / عاشق که شدی کوچ میکنند
---------------------------
گفتی خیالت تخت من وفادارم ومن ساده لوحانه خیالم راتختی کردم برای عشق بازی توبا دیگری
--------------------------
وقتی پاهایت یاری نکنند بن بست همان جایست که ایستاده ای
--------------------------
دیگر نمیگویم گشتم نبود نگرد نیست صادقانه میگویم گشتم بود اما… مال من نبود !
--------------------------
از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی…
--------------------------
در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است
وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی . . .
--------------------------
نسلي هستيم که مهمترين حرف هاي زندگي مان را نگفتيم و تايپ کرديم...
اي عشق !
من اگر تلخم گه اگر شيرين
من اگر زشتم گه اگر زيبا
اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم
من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه
من اگر گه خودم هستم و گه توامتو مرا بخش و به خود وامگذار!
تو مرا بخش و به خود وامگذار !
اي عشق جانسوزم !
اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم .
به جز تو باكسي كاري ندارم .
تابستان که میشود دلم شور میزند
.
.
.
.
.
.
.
نکند طعم گـــ ـ ـ ـیلاس های بازار مـــ ـ ـ ـ ـ ـرا از خاطـــــــرت ببرد!
گاهی پروانه ها هم
اشتباه عاشق ميشوند .
بجاي شمع ؛
گرد چراغهای بي احساس خيابان ميميرند !
فیزیک
بعدترها ثابت می*کند,
در روزهای بارانی
جای خالی آدم*ها
بزرگ*تر می*شود . . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی کارگردان قلبم گفت:نور,صدا,حرکت.
برای رسیدن به توچه نقش هاکه بازی نکردم...
می رسی
ناگهان
شبیه برف
تا بگویمت سَ…
رفته ای
بغض می کنند
در گلوی من
سه حرف . . .
بهانه ی رد شدن از خیابان را میگیرم
وقتی میبینم دستانت باز می شود
و دستانم را در خودش قایم میکند
برای رد شدن از یک طرف به طرف دیگر ..
و تو میشوی سپر بلایم ..
بیا برویم آن طرف خیابان ..
در مهربانی ِنگاهت
ذوب می شود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روزمرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است !
---------- Post added at 12:46 PM ---------- Previous post was at 12:46 PM ----------
ديشب ديدم که پشت شيشه داري گريه ميکني
يواشکي مثل هميشه داري گريه ميکني
خودم ديدم چشماتو ديدم که دوباره خون شده
داري گريه ميکني داري گريه ميکني
گل ياسم سرتو بزار رو شونم گريه کن
بزار از غصه تو با تو بمونم گريه کن
داري گريه ميکني داري گريه ميکني
واسه اون گريه نکن اون ديگه مال تو نيست
تو داري تموم ميشي توي اين چشماي خيس
چه روزايي که به پاش موندي چشم به راه اون
قلب تو شکست و رفت دلتون بي هم زبون
چه روزايي که دلت جلو چشماش ميشکست
گم شدي تو وعده هاش خيلي حرفا زد و رفت
دلمو ميسوزوني قلبمو اتيش ميزني بي وفاييشو ديدي
دل ازش نميکني بي قراري ميکني
گريه زاري ميکني ببين اشکاتو چطور داري جاري ميکني
اون ديگه رفتنيه قدر اشکاتو بدون
حالا فهميدي چرا دلت عاشق شد و مرد
غصه اونو نخور اون که غصتو نخورد
برو عاشق شو ولي بدون اين حق تو نيست