از جدا شدن نوشتی، رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم:نازنینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن، میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی:هم قفس خدا نگه دار
Printable View
از جدا شدن نوشتی، رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم:نازنینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن، میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی:هم قفس خدا نگه دار
به هر چه فکر می کنم
هم نیست هم بود
دیگر برایم خیلی مهم نیست
چیز هایی که خیلی مهم بود
هنوز حق با کسی ست که ندارد…
همیشه یادم بود
باد که می آید
آخرین شعرم را در آن زمزمه نکنم
همیشه یادم بود
که با درخت درد و دل نکنم
همیشه یادم بود
با تو از مرگ حرفی نزنم
اما نمی دانم حالا
بی آنکه بادی وزیده باشد
چرا آخرین شعرم
برگ
برگ
ورد زبان درختان شده
و پاییز چرا با خود
برایم بوی مرگ می آورد؟؟!
شب و تنهائي و گريه
حس سرد بي پناهي
يه سكوت تلخ ممتد
شعر ناب من كجائي ؟
يه كلام عاشقونه
تو كه عاشق صدائي
بنويس از دل پاكت
بايد از دل بسرائي
تا به كي حرف بريدن
تا كجا ظلم وسياهي
اين همه واژة كهنه
تو هنوز اول راهي ؟
پشت پا بزن به دنيا
اگه از شهر وفائي
بذار آدما بدونن
تو هنوز عاشق مائي
من از سکوت می ترسم
از تکرار لحظه های بی کلمه
از دوری واژه ها با ذهن
من از هر چه مرا منتظر می گذارد…
می ترسم…
به خانهام بیا
اندکی از قلبم مانده
ما که با هم این حرفها را نداریم
آتشش بزن
تو به گرمای قلب من عادت کردهای
گوش بسپار
با گوشهاي تيزكرده
آن گاه در خواهي يافت عاقبت
:اين تنها زندگياست كه ميشنوي
مرگ، هيچ براي گفتن ندارد
مرگ، قادر به سخنگويي نيست
.مجرم
،با توسل به جرم سخن ميگويد
جرم
، با توسل به عواقبِ خويش سخن ميگويد
:عواقبِ جرم
خويشتن رااز هر دليلي
تبرئه ميسازند
.زندگان از مُردن سخن ميگويند
تنها از آن رو كه ميزيند
:آنكه سخن نميگويد، مرگ است
،مرگ
،كه حرفي نميزند
اما به وعدهاش وفا ميكند
قصه کهنه دروغ بود…من و ما بچگی کردیم
که به جای قصه گفتن…قصه رو زندگی کردیم
در آرزو رو بستیم…دلمون به قصه خوش بود
رستم کتاب کهنه…ته قصه بچه کش بود
حالا تو قحطی رویا…اجاق ترانه سرده
کسی رو بخار شیشه…دل رو نقاشی نکرده
چرخ و فلک می خواستیم…فلک نصیبمون شد
ساده ساده بودیم…کلک نصیبمون شد
دنبال یه حقیقت…توی آینه ها می گشتیم
اما تو قاب گریه…ترک نصیبمون شد
از سر سطر ستاره…بنویس تا ره چاره
بنویس که دل برای …حرف تازه بیقراره…
بنویس که دل برای…حرف تازه بیقراره…
بوسیدن تو برای من
تلخ ترین بوسه جهان است
وقتی که
نیستی و قاب عکس یادگاری ات
با من حرف نمی زند
وآرام می روی
تاآنجا که چشم کار می کند
تا آنجا
که باراول گفتم
دوستت دارم...