مثل هميشه دلتنگم
مثل تو
مثل پنجره اي که در
خاطره ات کز کرده است
مثل روزهايي که در
آلبومت نشسته اند
و واژه ,واژه ي تماشايت
که از دلتنگي هاي تو
خسته اند
Printable View
مثل هميشه دلتنگم
مثل تو
مثل پنجره اي که در
خاطره ات کز کرده است
مثل روزهايي که در
آلبومت نشسته اند
و واژه ,واژه ي تماشايت
که از دلتنگي هاي تو
خسته اند
نمي شود کمي نمک به زخم
کهنه زد؟
سوال مي کنم
جواب ميدهي
دوباره زخم کهنه باز مي شود
اعلام شده
نشده
باطله
من براي حرف هاي غمباد
شده
کوپن کم آورده ام...
باد بايد بيايد بر سرت!
نه اين باران
که هر چه خيس مي شوي
پايين تر از گذشته
نگاهم مي کني!
چند ساله مي شوي
در روزهايي که بيهوده رفتند؟!
فردا دير مي رسم
به امروز
و تو دوباره
ايستاده اي کنار همان نيمکت ها
که سايه ام را
ميان آدم ها
تشخيص نمي دهي!
پس مانده
لبهای ترک خورده ات
بر روی
ته سیگار
به جا مانده
آن را
قاب می گیرم
و
به دیوار می زنم
دیوار
تَرَک بر می دارد
شاید که
دیوار
لب باز کرده است
تمام روز
در فاصله ی خیال تو
سر می شود
جایی که هنوز ریایی کوچک
ترا به ساحلی سپید
فرا می خواند
کاش در حسرتی مدام
سه شنبه های تابستان را
با تو تمام می کردم
گاهی که تو نیستی
دلم به گوشه های آسمان
پرتاب می شود
ما
بر می گردیم
از هیاهوی سپیده دمی سرخ و
بر بال پرندگانی بی آواز
که آسمان های جهان را دوباره پشت سر دارند
من اینجا
عاشقانه ترین سروده ام را
به شب های شانه های تو
می سپارم
دوستی من با مردمان
چون دوستی مرد مسافری است
که نیمه شب
به کاروانی می رسد
و آنگاه که لحظه ای
در کنار آتش کاروانیان
چشمان خود را به هم گذاشت
کاروان به راه خود رفته است
و مرد مسافر
سفر بی پایان خود را
از سر می گیرد
یادم بماند که
باورهایم شاید
دروغ باشند
به هم رسیدن
به هم نرسیدن
یا هر چه که باشد
بیا بیاندازیم گردن
کهکشان و
سرنوشت و
خدا
تا کمتر گریه مان بگیرد