لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
Printable View
لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
اشکهايت رابايد ديد
در آن هنگام که
پشت پنجره خيال
تو را ديدم
در آن روز که من گريستم
به چه فکر ميکردی
آن روز که آسمان
چهره اش را از گلهای بهاری گرفت
تو کجا بودی
وآن روز که
دلم شکست
به چه خنديدی
تو چه وقت ميگريی
آيا تو نيز
به پروانه و شمع خاموش ميگريی
آيا تو نيز
به آسمان ابری ميگريی
بارها چيدم يک گل سرخ
و بوییدم از عمق دلم
وبارها غنچه خشکيد
زفراق برگ و لاله
و اميدی آبی
در ميان ابرها
ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
اشکهايت رابايد ديد
در آن هنگام که
پشت پنجره خيال
تو را ديدم
در آن روز که من گريستم
به چه فکر ميکردی
آن روز که آسمان
چهره اش را از گلهای بهاری گرفت
تو کجا بودی
وآن روز که
دلم شکست
به چه خنديدی
تو چه وقت ميگريی
آيا تو نيز
به پروانه و شمع خاموش ميگريی
آيا تو نيز
به آسمان ابری ميگريی
بارها چيدم يک گل سرخ
و بوییدم از عمق دلم
وبارها غنچه خشکيد
زفراق برگ و لاله
و اميدی آبی
در ميان ابرها
اگر يك اسمان دل را به قصد عشق بردارم
ميان عشق و زيبايي
تو را من دوست ميدارم
چه زيبا ميشود روزي
به پايان ايد اين يلدا
دل تو اسمان گردد
و روح سبز من شيدا
به يادت تا سحرگاهان
نگاهم سرخ و بارانيست
تو تا از دور برگردي , به هجران تو زندانيست
(مريم حيدر زاده)
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک ديده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم
چرا پر از شعره
مشاعره فقط يه بيته
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوهگریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
شعر زيادي داريم ميخايم خاليش كنيم!!!نقل قول:
نوشته شده توسط saghar_sh
تو هم داري بيا بالا === فعلا ;)