در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
Printable View
در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
درد و نفرین بر سفر،این گناه از دست او بود.
ای شکسته خاطر من، روزگارت شادمان باد.
ای درخت پر گل من، نو بهارت ارغوان باد.
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من، سنگ قبر آرزو بود.
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
نی را ز ناله من در جان شکر دمیده
در سایههای عشقت ای خوش همای عرشی
هر لحظه باز جانها تا عرش برپریده
هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم.
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
من فرجام را در هیچ کتابی نخواندم
و هیچ جادویی را
والاتر از دوست داشتن نیافتم
اما هیچ عشقی را عشق ندیدم؛
مرا چو مرغ پر بسته نبین
چرا که نیگردم دل غمین
از اینکه نکردندم اعتنا
مرغ دلم نگردد بند زمین
نخندید زان گریه ی زار زار
نیاویخت از گوش آن گوشوار
کرد مرا از روزگارم سیر
تنهایی ام مرا کرد پیر
تنهایی را نخواهم دگر
که کردست مرا خون جگر
رفتم ز پي ات درهمه دنيا تو نبودينقل قول:
از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودي
دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را
گل بود ولي در بر گل ها تو نبودي
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟