تندستان را نباشد درد خویش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
Printable View
تندستان را نباشد درد خویش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
در آغاز کلمه بود و کل زنان رها در زننقل قول:
در تکانه های صدا
در بلرزان سينه ها
در تناناناتنم
در تنم
در تن
در زن
در بزن
در بزن بگو اهل اهوازی
بگو طعم باروت تو صدات پيچيده
بگو دلهره داری
بگو چشمات ترسيدن
بگو دختره سرماشه
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از این بد تر نشه رسوایی ما
که تنها تر نشه تنهایی ما
که کاره ما گذشته از شکایت
هنوز هم بایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو
آخه هیچ کس نمیخواد قصه ها شو
سلام
ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست ......میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست
تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند آدمي
يا مريم مقدس! از اين تهمت بزرگ
امشب به چشم مشرقيات ميبرم پناه
اين بار نيم شب به سراغ دلم بيا
پنهان ز چشمهاي خطابين سر به راه!
هر کسی هم نفسم شد
دست آخر قفسم شد
اون که عاشقانه خندید
خنده های من و دزدید
پشت پلک مهربونی
خواب یک توطئه می دید
Oh Yea
طاقت من طاقت دل
طاقت سنگ است
دل ترانه تنگ است
Oh
غزل پریده رنگ است
رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار
روبرويم،
کف دستي است بي خط.
اين جاده ها که جمع مي شوند در يک گره
گره اي در خود.
دستانت در دست من بود اما
دلت در جايي ديگر
نگاهت مهربان اما سرد
آخرين لبخندت چيزي به من گفت
گفت كه ديگر جايي ندارم در قلبت