-
يك بعدازظهر شيرين زمستان، شيرين
براي اين كه نور تنها چيزي بود
كه تغيير نمييافت، نه سپيدهدم بود نه غروب، ناپديد شدند افكارم مثل پروانههاي
بسياري كه ناپديد شدند، پروانههاي كه
در باغهاي سرشار از گل سرخ
زندگي ميكنند آنجا، خارج از دنيا.
مثل پروانههاي بينوا هستند، مثل آن
بيشمار پروانههاي ساده بهار
كه بر روي كرتها پرواز ميكنند زرد و سفيد،
سبك و زيبا رفتند،
چشمان متفكرم را دنبال ميكردند،
هرچه بيشتر اوج ميگرفتند بدون خستگي.
تمام شكلها همزمان پروانه
ميشدند، در اطراف من
ديگر هيچ چيز متوقف نبود، نور مرتعش
دگر دنيايي لبريز كرده بود وادي را
كه من از آن ميگريختم، و فرشتهاي
با صداي جاودانياش آواز ميخواند
و مرا به درگاه تو ميبرد خدا
...
-
آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود
خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ي عشق
تيره آن دل كه در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
-
داد و بی داد کردی ای دل داد مکن
تا صدای کس شنیدی داد مکن
-
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
-
در راه عشق وسوسه ي اهرمن بسي است
پيش آي و گوش دل به پيام سروش كن
برگ نواتبه شد و ساز طرب نماند
اي چنگ ناله بر كش و اي دف خروش كن
-
ناودان چشم رنجوران عشق
گر فرو ریزند خون آید به جوی
گر بداغت میکند فرمان ببر
ور بدردت میکشد درمان مجوی.
-
يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو ميسوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو ميدوزد
-
در سفر شد سرنوشتم مثل یک موج
در شبی سرد گریه کردم تا شقایق
مونده تنها دست سرد مرد عاشق
-
قطره های ستاره ها در تاریکی درونم درخشید
میان ما , سر گردانی بیابان هاست .
بی چراغی شب ها , بستر خاکی غربت ها , فراموشی آتش ها
میان ما هزار و یک شب جستجو هاست ...
-
تو می باری چون گل باران
به جان نیلوفر مرداب
سیاه شب لاله افشان شد
کویر تشنه گلستان شد