-مکان داستان در جهنم است!-
پیشخدمت:خواهی دید که در یک سالن دوره امپراتوری دوم,انقدرها هم بد نمیگذرد.
گارسن:ها؟خوب,خوب,خوب.(اطرافش را نگاه میکند)با اینحال انتظار چنین چیزهایی را نداشتم..شما از حرفهایی که آنجا تعریف میکنند چیزی میدانید؟
پیشخدمت:درباره چی؟
گارسن:خوب دیگر...(با یک حرکت مبهم و لاابالی)درباره همین چیزها!
پیشخدمت:شما چطور میتوانید این مزخرفات را باور کنید؟آن هم از کسانی که هرگز پا به اینجا نگذاشته اند.چون بالاخره اگر اینجا بودند....
گارسن:آره.(دوتایی با هم میخندند.گارسن ناگهان قیافه جدی به خود میگیرد.)گرزها کو؟
پیشخدمت:چی؟
گارسن:گرز اتشین,سیخ داغ,شلاق های سیمین
پیشخدمت :شوخیتان گرفته؟
-کمی بعد-
پیشخدمت: ببخشید.اخر من چکار کنم:همه ی مشتری ها این چیزها را از آدم میپرسند.هر که میاید میپرسد"شلاق کو,گرز کجاست؟".در این لحظه اصلا به فکر آرایش خودشان نیستند.قسم میخورم اما بعد همین که خاطر جمع شدند گرز و شلاقی در کار نیست.به فکر مسواکشان میافتند.ولی تو را به خدا هیچ فکر میکنید؟جون بالاخره از شما میپرسم:برای چه دندانتان را مسواک میکنید؟...
دوزخ(خلوتگاه)-سارتر
P.S:نمایش نامه داستان 3ادمی هستش که تو دوزخ کنار هم تو یه اتاق میوفتن و در حقیقت هر2تاشون که با هم کنار میان.نفر سوم کار رو خراب میکنه و به همین ترتیب بدون هیچ گرز و شلاقی خود ادمها باعث عذاب خودشون میشن.