اينقدر ناراحتم كه اصلان شعر تو ذهنم نمياد!!!
Printable View
اينقدر ناراحتم كه اصلان شعر تو ذهنم نمياد!!!
ديگري را حديث پيش آرد
كه ندارم هر آنجه او دارد
ور از آن ديگران سؤال كنيد
كاين همه از چه جمع مال كنيد
همه از اين قياس چانه زنند
تير را بر همان نشانه زنند
------------------------------------
حرص منو در مياري!!!
اصلاٌ در و ديوار اين فروم رونيگاه كن چه قشنگه
در گذر گاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند
قرمزشا ندیدی چه حالی می ده
سلام
دل براتون تنگ شده بود
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب
قاصدک ! هان ، ولی ... آخر .... ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام ، آی ! کجا رفتی ؟ آی ...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
به به اقا محمد
سلام
رسیدن به خیر
یارب به خدایی خدایی
وانگه به جمال کبریایی
از عمر من آنچه هست بر جای
بردار و به عمر لیلی افزای
یک به یک..
سر به سر ....
تن به تن............
همه سودای رهائی بود اندیشهء تان!!!
زکه آموخته بودید اما که رهایی چیست؟
توانگرا دل درویش خود بدست آور
که مخزن زر و گنج و هنر نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
در خون نشست غنچه که شد همنشین خار
گردن فراخت سرو ز بر چیده دامنی
افتاده باش لیک نه چندان که همچو خاک
پامال هر نه بهره شوی از فروتنی
ی...ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز؟
==============
چون من اولین باری است که سر میزنم...
یاری اندر کس نمیبینی یاران را چه شدنقل قول:
دوستی کی اخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
دشت هايي چه فراخ
كوه هايي چه بلند
در گلستانه چه بوي علفي مي آمد؟
من دراين آبادي پي چيزي مي گشتم
پي خوابي شايد
پي نوري ‚ ريگي ‚ لبخندي
پشت تبريزي ها
غفلت پاكي بود كه صدايم مي زد
پاي ني زاري ماندم باد مي آمد گوش دادم
چه كسي با من حرف مي زد ؟
به شما خوش آمد میگویمنقل قول:
در هوایت بیقرارم روز وشبنقل قول:
بر ندارم سر ز کویت روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
بیش از این نمی توانم
در بیشه های گیسوانت پیشروی کنم
که از سالها پیش
در روزنامه ها اعلاام کرده اند که من مفقودالاثر شده ام
و تا اطلاع ثانوی
همچنان در آن بیشه های شگفت...
من مفقودالاثر هستم
مکن در این چمنم سر زنش به خود رویی
چنان که پرورشم میدهند می رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواست که هر جا که هست با اویم
منو قایم کن، منو تو چارقد گلدارت بگیر
می ترسم از حضور این آدم بزرگای حقیر
من که به جز تو مادرم هیچ کی رو باور ندارم
با تو دارم از همة خوبیا سر در می یارم
توی ترانه های من همیشه جا پای تواِ
این زمهریر زندگیم گرمِ نفس های تواِ
با تو دارم جون می گیرم، خاتونِ بارونی من!
ناجی نازنینِ این هق هق ِ پنهونی من!
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار دهد رختم از اینجا ببرد
کو حریفی کش و سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام نمنا ببرد
در لب لرزان من فرياد دل خاموش بود
آخر آن تنها اميد جان من تنها نبود
جز من و او ديگري هم بود اما اي دريغ
آگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود...
باز در اين شام شكسته دل شوم
حجمه سنگين غم است كو مرا ميخواند
اوست همآواز من و سر دلم ميداند
پيش ميكشدم گاه و گهي سخت مرا ميراند
==========
امضا : (( شخصي ))
Azh عزيز ؟؟ اين كشوري كه شما در اون زندگي ميكني اوني نيست كه سرباز زن انگليسي رو كه ميگيرن ؛ سرش چفيه ميكنن ؟؟ :41: يا اوني كه زهرا كاظمي رو ميكشن و خم به ابروي مبارك نميارن ؟؟
اين كشور هموني نيست كه سالي N تومن به فلان گروه تروريست و بهمان ميليون دلار به آدم كشان دسته بندي شده كمك ميكنه و بعد مردمش مجبورن سيب زميني كيلو 700 تومن و گوجه فرنگي كيلو 100 تومن و گوشت كيلو
8000 تومن بخرن ؟؟
فكر كنم شما و اون كشور قشنگت به زودي كلي دست پيدا ميكني كه روزي صد بار از خدا آروزي ........
=========
...دیده ام آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود
در دل بيدار خود جز بيم رسوايي نداشت
گر چه روزي همنشين جز با من رسوا نبود
در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
ای ول بابا کارت خیلی درسته
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میجویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبیست نازنین...
نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
مشعل شب هاي رهروان فداكار
شعله بر افروختن به قله كهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصيد!
هركس به هركس رسيد نام تو را پرسيد
هر كه دلي داشت، بوسه داد و ببوسيد!
در آستين جان تو صد نافه ي مدر جست
وان را فداي طره ي ياري نمي كني
ساغر لطيف و دلكش مي افكني بر خاك
و انديشه از بلاي خمار نمي كني
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسندست
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره سالهای نخستین به خواب رفتم
در دامانت که گهواره رویاهایم بود
و لبخند آن زمانی به لبهایم برگشت .
با تنت برای تنم لالا گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینان بخش بود
خوب اخر شعر هردوتن "ی " بود :46:
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافته خود نداری کفن من
امروز همی گویم با حسرت بسیار
دردا و دریغا وطن من وطن من
نمی دانم
نمی دانم
خدایا من نمی دانم
نمی دانم صدای چیست می آید؟
صدای کیست می آید؟
ولی شاید ز اندوهم صدای مرگ می آید
و شاید با همه دنیا وداع و ترک می باید
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند
به کوچه سار شب کسی در صلا نمیزند
در آغاز من فقط بره گمشده ای بودم
کز دنده های چپت آفريدی ام بانو
حالا هزاران هزار سال است تا نمی دانم در چشمهای کدام زيبا می خندی
که استخوانم را از تپه های سوخته می کشد( بيرون-خارجی روز)
پایین
پایین
پایین تر
[کلوز آپ از صورت باستان شناس پیر]
((خستمه/ تنم تیر میکشه از بس دنبالت گشتم واستخوون پیدا کردم/ دنبال عکسی که بوی تنت می داد /هرچی گشتم تو تیر مرداد شهری.../شهری سوخته که زیر پاهام له شده))
کات سکانس سه
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هنوز هستی
...........................................
شب (؟) بخیر
يك روز
ديوانه مي شوم !
شايد براي حادثه بايد
گاهي كمي عجيب تر از اين باشم
با اين همه تفاوت
احساس مي كنم كه كمي بي تفاوتي
بد نيست
حس مي كنم كه انگار
نامم كمي كج است
و نام خانوادگي ام ، نيز
از اين هواي سربي خسته است
شب ( ؟ ) به خیر
آسمان آبي شد و قلب خورشيد تپيد
نور آرام در زير پوست شب خزيد
بلبلي خواند و گفت : صبح ديگر دميد
=============
صبح بخير ;)
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
دور تا دور مقابل من
اول از احوال عده اي آشنا پرسيدند
بعد يكيشان كه از نور خالص ماه برهنه بود
به ماه برهنه اشاره كرد
گفت
آمده ايم تا تو را از شهري كه در آن دريا نيست
به سرچشمه هاي بي پايان زن و پروانه و بوي خوش ببريم
آن جا جوباره هاي نور و شبنم و ني زار مثنوي بسيار است
صبح و ستاره و درياهاي بي شمارش بسيار است
عجب مشاعره ای شد
هر کس به راه خود می رود که
فرانك خانوم شما اصلاٌ تو شبانه روز مي خوابي؟
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودنقل قول:
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
دومين سه شنبه اسفند
ساعتي بعد از اذان كامل آفتاب
قافله ها از راه بابونه
به بالادست سيبستان رسيده بودند
اما پدر
هنوز همان جا
در سايه سار كهن ترين كنار دامنه
تنها دوردست ناپيداي گريه را مي پاييد
پیش بیاد اره بدم نمی یادنقل قول:
فرانك خانوم شما اصلاٌ تو شبانه روز مي خوابي؟
سلام
چرا من هر وقت میام هیچکی نیست!!!!!
5-6 بار اخری که سر زدم عین دفعه های قبل بوده-میام جواب فرانک خانوم رو میدم میرم!!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
( دل بـردي از مـن به يغـما)?( اي ترك غارتگر من ) ?
( ديدي چه آوردي اي دوسـت )?(از دسـت دل بر سـر من )?
عشـق تو در دل نـهان شد ، ( دل زار و تن ناتوان شد) ? رفتي چو تير و كمان شد
( از بـارِ غــم پيكر من ) ?
بــارِ غــمِ عشــقِ اورا گردون نيارد تحملّ
بارِ غمِ عشقِ اورا گردون نيارد تحملّ چون مي تواند كشيدن، اين پيكر لاغر من
مي سوزم از اشتياقت،در آتشم از فراقتكانون من سينه من، سوداي من آذر من
اول دلم را صفا داد آيينه اش را جلا داد
(آخر به باد فنا داد)? عشق تو خاكستر من عشــــق تــــو خـــاكســــتر مــــــــــن
» اي كه به پيش قامتت«
اي كه به پيش قامتت، سرو چمن خجل شده ، آخ خدا، آخ جانم يار
سوسن و گل به پيش تو بنده منفعل شده ، آخ خدا، آخ جانم يار
تا به كي از عشقت گدازم، در عشقت سوزم و بسازم ، اي صنم سوزم و بسازم
در عشقت ، سوزم اي، نگارا ، خدا را، تو كم كن ، جفا را
***