-
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما
روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد
آه آتشناک و سوز سينه شبگير ما
با دل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبي
رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما
رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما
...
-
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست بی باده ارغوان نمی بايد زيست
اين سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست
-
تا دهن بستهام از نوش لبان ميبرم آزار
من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار
وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار
تا بهار است دري از قفس من نگشايد
که حريفان همه زار از من و من از همه بيزار
هرگز اين دور گل و لاله نميخواستم از بخت
که گلي بودم و بازيچهي گلچين دل آزار
هر دم از سينهي اين خاک دلي زار بنالد
که به يک خندهي طفلانه چه بود آنهمه آزار
گل بجوشيد و گلابش همه خيس عرق شرم
چشم خونين شفق بيند و ابر مه آزار
چشم نرگس نگرانست ولي داغ شقايق
که خزان بيند و آشفتن گلهاي چمنزار
ابر از آن بر سر گلهاي چمنزار بگريد
بگذاريد بگريد بهواي گل خود زار
شهريارست و همين شيوهي شيدايي بلبل
-
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته ی سر بسته چه گویی؟ خموش
-
شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
ميکنم تنها، از جاده عبور
-
روزها فكر من اينست و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
-
مرگ پايان كبوترنيست
مرگ وارونه يك زنجره نيست
مرگ در ذهن اقاقي جاري است
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد
مرگ با خوشه انگور مي آيد به دهان
مرگ در حنجره سرخ - گلو مي خواند
مرگ مسوول قشنگي پر شاپرك است
مرگ گاهي ريحان مي چيند
مرگ گاهي ودكا مي نوشد
گاه در سايه نشسته است به ما مي نگرد
-
دل دیدن رویت از خدا میخواهد
وصلت به تضرع و دعا میخواهد
هستند شکر لبان در این ملک بسی
لیکن دل دیوانه تو را میخواهد
-----------------------------------------------------------------------------------------
ببخشید دوستان عزیز من نمی دونم شما چرا برای پاسخ به مشاعره تمامی یک شعر را ذکر میکنید .در مشاعره شما فقط یک بیت یا یک دو بیتی را ذکر کنید کافیه و دیگه نباید کل شعر را بگین .
-
در مسجد و ميخانه خيالت اگر آيد
محراب و كمانچه ز دو ابروي تو سازم
گر خلوت ما را شبي از رخ بفروزي
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
-
من آن نیم که دل دهم به هر شوخی
در این خانه به امید تو باز است هنوز