مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن!
ز آه شرر بار، این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرا
و ز نفسی عرصه ی این خاک توده را
پر شرر کن!
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم، داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحر کن!
نو بهار است،گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه اِی تازه گل از این بیشتر کن!
مرغ بی دل، شرح هجران، مختصر کن!
عمر حقیقت به سر شد
عهد و وفا بی اثر شد
ناله ی عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بی ثمر شد!
راستی مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد!!
دیده تر کن!
جور مالک، ظلم ارباب
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر ز می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد!
ای دل تنگ، ناله سر کن
از مساوات، صرفِ نظر کن!=!
ساقی گلچهره بده آب آتشین
پرده ی دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینه ی من، پر شرر شد!
...!؟
مرغ سحر – شعر از ملک الشعرا بهار – با صدای قمر/شجر/هنگامه/فرهاد/... (فرقی نمیکنه، فقط) بشنوید!