در آرزويت گشته دلم زار وناتوان
آوخ كهآرزوي من آسان نميرسد
Printable View
در آرزويت گشته دلم زار وناتوان
آوخ كهآرزوي من آسان نميرسد
کاش گفته بودم...
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز...
بخشایش عذرم
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم...
مسیح صبح به عطر نفس ز راه رسید
به مژده گفت که: مرگ شب سیاه رسید
صفیر مرغ برآمد، ملک ندا در داد
که: لحظه لحظه ی آمرزش گناه رسید
دریاي تپش آهنگ نور
سايه ميزد خنده تاريك او
خیلی دوست دارم پا به پا مشاعره کنم..حیف که یه کم سرم شلوغه
دیوونه خرابم می کنی چرا مثل قدیما خون نمیشی
سر به صحرا میزاری منو تنها میزاری
لاله ی باغ کدوم کوچه ای چرا بین گلها پنهون نمیشی
چرا بین گلها پنهون نمیشی ......
یلدا ترين شباي سالم آسمون
با يه اشاره ي نگات خواب مي شن
شب نتونست مثل تو روشن باشه
خشم و غضب كرد و يهو سيا شد
روزم پيش چشاي تو كم آورد
زن جام را به دست گرفت
ـ لب جام در برابر لبانش ـ
حركاتش سرشار از آرامش و یقین،
حتي قطره اي از جام بيرون نريخت.
دستان مرد لطیف و استوار بودند:
سوار بر اسبي جوان...
و با اشاره اي آرام
اسب را كه مي لرزيد، به ايستادن واداشت.
اما هنگامي كه مي خواست
جام سبك را از دست زن بگيرد،
براي هر دو بسيار سنگین شده بود:
هر دو مي لرزيدند،
به شدت
آن گونه که هيچ يك نمي توانست دست ديگري را بگيرد.
و سرانجام شراب تيره بر زمين جاري شد.
دیشب لب رود شيطان زمزمه داشت
شب بود و چراغك بود
شيطان تنها تك بود
باد آمده بود باران زدهبود شب تر گلهاي پرپر
بويي نه براه
همین چند سطر...
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به این که انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني