-
آسمان خستگي ها
اشك ريخت جاي باران
و با چترهاي بسته,هنوز
انتظار مي كشيديم باراني شدن را
و در آخرين نقطه هستي
پا نهاده بر سنگي سست و لرزان
همچو آويزي بر پرتگاه زمان
مي خوانم براي يكرنگي ات
براي چشمان نجيب بارانيت
كه در لحظه سقوط ,تا هميشه
دستاويز نفس هاي كند ما بود..
-
به اوگفتم كه هرشب بي نگاه توشب يلداست
ولي گفت اوكمي كه بگذرديلدانمي ماند
به اوگفتم قبولم كن كه رسوايت شوم اوگفت
كسي كه عشق راشرطي كندرسوانمي ماند
وحق بااوست عاشق شوهمين وهرچه باداباد
چراكه درمسيرعاشقي امانمي ماند
خداياخط بكش بردفتراين زندگيه ما
به من مهلت بده تابشنوم انجانمي ماند
-
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
اسير دست شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملايك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل
-
لابه لای آن غزل ها می کشم
سرنوشت پوک خود را بی خیال
گاه در اشفته بازار دلم
میشوم تنهای تنها بی خیال
بی خبر از شهر پر تشویش عشق
میکنکم خود را تماشا بی خیال
گاه میسازمبرای روح خویش
نردبانی تا ثریا بی خیال
بی خیالم با خودم اما با تومن
حرف هایی دارم امابی خیال
-
لطيفه ايست نهاني كه عشق ازو خيزد
كه نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست
جمال شخص نه چشمست و زلف و عارض و خال
هزار نكته در اين كار و بار دلداريست
-
تو خانقاه خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هر جا که هست با اویم
-
ميدانم که ميداني
ديواري کوتاهتر از جدايي نيست
هر چند تمام اتوبوسها که با بي تفاوتي
تو را به دور دست ها مي برند
هر چند دل کاغذي شناسنامه ناشناس من
هرگز نام تو را نداند
هاي تکه بي شبا هت خدا
عاشقتر از ديوانه ترين شاعر جهان
بلند ترين اشعار شطرنج من
پس تعبير خوابهاي پياده ترين شطرنج تو چه شد؟
-
داد ميزنم هوار هوار بشنو صدامو روزگار
تنها از اون مونده برام عكس قشنگش يادگار
-
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
-
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نياورد ، به شكرانه بگرديد
ه.ا.س (هوشنگ ابتهاج)