تقدیر من از عشق همین است که بود
قلب شکسته است و لبهای کبود
Printable View
تقدیر من از عشق همین است که بود
قلب شکسته است و لبهای کبود
در بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد ... این لبان من این جام بوسه ها
از دام بوسه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها !
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم
چه تاپیک رمانتیکی ادم غرق در گل و لای احساسات میشه ....
درکل این جور تاپیکا با مزاج من نمیسازه ...
اما جاداره از همه ی زحمتکشا بابتش تشکر کنم !
موفق باشین
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
سلامنقل قول:
مهدی جان اخرین حرف شعر قبل م بود
اما ادامه می دهیم
-------
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم
مرا بر ململ چشمت بیاویز
که من قندیل معبدهای دردم
از این راه پر از هجر و مصیبت
قسم خورم که دیگر بر نگردم
شرمنده مژگان جان
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته
-
خواهش می کنم عزیز
همیشه میون قاب ِ خالیه دستای بسته
طرح اندام ِ قشنگت پاکو رویایی نشسته
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشيد آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها