ما دیگه حوصلۀ حرف های پوچو نداریم
ما دیگه خسته شدیم
طاقت کوچو نداریم
سر به سرم بذار
ولی سر به سر دلم نذار
یه باری از دوشم بگیر
مشکل رو مشکلم نذار
نکنه اشک ما را تو هم بخواهی در بیاری
نکنه حوصلمون تو بخواهی سر بیاری
قربونت رفیق
Printable View
ما دیگه حوصلۀ حرف های پوچو نداریم
ما دیگه خسته شدیم
طاقت کوچو نداریم
سر به سرم بذار
ولی سر به سر دلم نذار
یه باری از دوشم بگیر
مشکل رو مشکلم نذار
نکنه اشک ما را تو هم بخواهی در بیاری
نکنه حوصلمون تو بخواهی سر بیاری
قربونت رفیق
يا بده جامي و از ساغر بنوشانم دمي
يا فدايم كن به چشمت تا دم صبح ازل
لول لولم
ز دست دلبر نامهربونم
در اين دنيا ميخوام تنها بمونم
محبت پيشه کردم ، ناز کردی
برام نامهربونی ساز کردی
شکستی قلبمو رفتی ز پيشم
زدی آتش تو براین قلب ريشم
من خیره به اینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير مي اومد
از عقب از توي برج شبگير مي اومد...
g
� - پريا! گشنه تونه؟
پريا! تشنه تونه؟
پريا! خسته شدين؟
مرغ پر بسه شدين؟
چيه اين هاي هاي تون
گريه تون واي واي تون؟ �
*-*
رفیق اون شعر قطار خیلی خیلی جالب بود.مر30+90
نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد
در میکده غافل ،در مدرسه عاقل ،در صومعه عابد
هم سوخته ی خاکی ،هم بیدل افلاکی ،هم ساکن مسجد
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
...
ديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهي
اي عشق تو را دارم و داراي جهانم
همواره تويي هر چه تو گويي و تو خواهي
يك كوچه دركنار من و كودكي بكش
تصوير مرد پير خيابان براي بعد
جا مانده است دفتر فرياد در حياط
فرصت دهید، بارش باران براي بعد