ïñ åãå úçáã æýçïçñí ßìçóê
ûã èå îñæçñóê ûãîæçñí ßìçóê
Printable View
ïñ åãå úçáã æýçïçñí ßìçóê
ûã èå îñæçñóê ûãîæçñí ßìçóê
نقل قول:
در قاب های پوسیده ی ایوان
لبخندی خشک،
بر ستون ها سایه افکنده است
از کران تا بی کران،دیوار کشیده اند؛
ابرهای سپید در آسمان آبی غوطه ورند
و از روشنی آسمان کسالت می بارد
دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور
بسی شدم بگدائی برکرام و نشد
دیدهی عالم به تو روشن شود
گلخن گیتی ز تو گلشن شود
دولتیان از تو علم بر کشند
ظلمتیان رو به عدم درکشند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
همون که فکر نمی کردیم نموندش
دیدی رفت و دل مارو سوزوندش
دیدی عشقی نبود در تارو پودش
دیدی گفت عاشقه ٬ عاشق نبودش
*-*
سلام
سلام
........
شکسته پیمان، تو پرده دار قلب من بودی
چگونه غافل از ناله های درد من بودی
در روزگار درد و تباهی یاورت بودم
تو خالی از عشق من عاشقانه سنگرت بودم
زخمی شد از عشق دل اسیرم
این انتقام و از کی بگیرم
خسته و تنها همدم غمها
در حصار خلوت دل پیچیده فریادم
...
مبتلائیست که امید خلاصش نبود
هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد
تا دم بازپسین غرقهی دریای غمش
مدعی باشد اگر چشم به ساحل دارد
هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل
حاصل آنست که اندیشهی باطل دارد
داره از درودیوارش غم عشق تو میباره
دیگه بارون نمیباره ٬ اگر چه ابر بسیاره
توکه نیستی تو خونه ٬ دیگه آشفته بازاره
تمومه گلها خشکیدن مثل خار بیابونها
دیکه از رنگ و رو رفته کوچه و خیابانها
امید و شوق و دلگرمی همه رفته از این خونه
بی تو زندگی سخته اما مردن چه اسونه ... اما مردن چه اسونه
توکه رفتی ٬ توکه رفتی هوای خونه تب داره
هنگام آن است که تمامت نفرتام را به نعرهيی بیپايان تفکنم.
من بامداد نخستين و آخرينام
هابيلام من
بر سکوی تحقير
شرف کيهانام من
تازيانهخوردهی خويش
که آتش سياه اندوهام
دوزخ را
از بضاعت ناچيزش شرمسار میکند
...