نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
Printable View
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
تازگي ها خواب مي بينم
رفته ايي !
در اين چند سال
در بيداري باور نکرده ام که ، رفته ايي !
حال مي فهمم که چرا سالهاست
چشمانم از خواب گریزان است ...
خواب هم باور کرد
که رفته ايي ! ...
اما ...
من ...
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی از آن کوچه گذر هم ..
بی تو ، اما ، به چه حالی از آن کوچه گذشتم .
__________Good Bye
من آن نيم كه حلال و حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام
مائــــدهای تازه بــــــرون آمـــدهست
چاشنــیای گیر! کـه چون آمدهست
ور نچشـــی، نکهت آن بس تــــــو را
بوی خوشش طعمهی جان بس تو را
آنچــه نگــارد ز پــــی ایـــــن رقـــــم
بــــــر ســـــر هـــــــر نامه دبیر قلم،
حمد خداییست کـــه از کلک «کن»
بــــــــــر ورق بــــاد نویســد سخــن
چـون رقــــم او بـــــود ایـن تازه حرف
جـــــز بـــــه ثنایش نتــوان کرد صرف
فقط تویی که می رسی به داد این شکسته پر
فقط منم که مانده ام از آن همه برای تو
بیا ببار بر دلم _زلال یک ترا نه ای –
ببین چقدر شاعرم زلطف ماجرای تو
سحر سحر شکفتنی غزل غزل ترا نه ام
چه کرده ای تو با دلم_ تمام من فدای تو _
قشنگ سر به زیر من ! تو هدیه ی دل منی
چه منتی نهاده بر سر دلم خدای تو
...
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دی گر می کنند
دایرهی چرخ مدار از تــو یافت
مرحلهی خاک قرار از تو بافت
تير عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
اين قدر دانم که از شعر ترش خون میچکيد
در کف ما مشعل توفیق نه!
ره به نهانخانهی تحقیق ده!
اهل دل از نظم چون محفل نهند
بادهی راز از قدح دل دهند