دل ز مردم بردن و خود را بخواب انداختن
شیوه مژگان عیار و شعار چشم تست
Printable View
دل ز مردم بردن و خود را بخواب انداختن
شیوه مژگان عیار و شعار چشم تست
تو سایه ای بیش نیستی در عمق افکار من
ولی من تو را احساس می کنم
در خیال خود،تو را لمس می کنم
هر ذرّه از وجود من
با تو ادغام می شود
آه
چه زیباست ساحل در خیال
چه زیباست جای پای تو
در کنار من
نه به شاخ گل نه به سرو چمن پيچيدهام
شاخ تاكم بگرد خويشتن پيچيدهام
گرچه خاموشم ولي آهم به گردون ميرود
دود شمع كشتهام در انجمن پيچيدهام
من از پاییز می فهمم
صدای آن جنینی را
درون بطن آن مادر
همان مادر
که می داند
در این دنیا
فرزند جدید آوردنش ننگ است
جنین محکوم به مرگ است
جنین فریاد خواهد کرد:
که ای مادر
به من فرصت بده آخر
ببینم رنگ دنیا را
و عشق و آرزوها را
حیات من به دست توست
و مادر گفت :
من از پاییز می فهمم
که دنیا خانه ای تنگ است
و عشق ، این روزها
تزویر و نیرنگ است
و عصر ارتباطات است
و باران های این ایام
پر از ذرات بیرنگ است
که مسموم است
تنها نه حسرتم غم هجران يار بود
از روزگار سفله دو چندان كشيده ام
زنی آرام گذشت
پسر کوچک او
سیب در دستش بود
گوشه چادر مادر را داشت
منتها بر می گشت
پشت سر را می دید
رهگذر را هم دید
مادرش با عجله
دست او را که کشید
مهربان بادی بود
که به رختی نمناک
روی یک بند وزید
رهگذر در یادش
روی دیوار هنوز
جمله ای را می دید
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری...
در سرش چیزی بود
بغضش آخر ترکید
درياب كه ايام گل و صبح جواني
چون برق كند جلوه و چون باد گريزد
شادي كن اگر طالب آسايش خويشي
كآسودگي از خاطر ناشاد گريزد
غم در دل روشن نزند خيمه اندوه
چون بوم كه از خانه آباد گريزد
فرياد كه دردام غمت سوختگان را
صبر از دل و تاثير ز فرياد گريزد
گر چرخ دهدت قوت پرواز رهي را
چون بوي گل از گلشن ايجاد گريزد
...
اشتباه شد
شرمنده
ای نگاهت نخی از مخمل و ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان زل زدن فاصله ی دور به هم
یعنی آن شیوه فهمیدن منظور به هم
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی افکار من است
آری ای بیرنگتر از آینه یک لحظه بایست
این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
ترسم مرا رسوا کند راز مرا افشا کند___خوارم در این دنیا کند با ما جفا ورزیدنت
ای دلبر دیر آشنا ترسم نگردی یار ما___عمرم شود آخر فنا در وعده های دیدنت