یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا...
Printable View
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا...
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
ای در شکسته جام ما ای بر دریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه بر شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی بر عود ما نظاره کن بر دود ما
ای یار ما عیار ما! دام دل خمار ما!
پا وا مکش از کار ما! بستان گرو دستار ما! بستان گرو دستار ما!
آنانکه خـــــــــاک را ز نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟!(مریم جون)
دوباره آهنش را نرم کردم
سرش را رفته رفته گرم کردم
دگر اسم حجاب اصلأ نبردم
ولی آهسته بازویش فشردم
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
ما جنون واحد لی فی الشجون
بل جنون فی جنون فی جنون
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
منع جوان و سرزنش پیر می کنند
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید - خدا را - که صفایی بکنیم
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
دل به کفن غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
:41:
ما بدین در پی چشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
وارهانش ز حـــــــــــــرص حسود چمنش
شهریست پر ظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می کنید کاری
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
عم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
شب شد و من بيقرارم کانکت کن زود بيا در انتظارم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بيا من آمدم پايمسنجر شدم مسحور آواي مسنجر
بيا هارد دلت را ما ببينيم گلي از كنج هوم پيجت بچينيم
بيا آيكون نماي بينشانم كه من جز آدرس ميل ات ندانم
بياامشب كمي آنلاين باشيم وياتاصبح تا سان شاين باشيم
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
مریم جون قهری باهامنقل قول:
بابا غلط کردم پیام خصوصی رو فعال کن وگرنه به مامان جونت میگما:45:
تو رو خدا :42:
این دستمالمو واسم میشوری بیزحمت===> :37:
بیا دستتو ماچ کنم:36:
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم
ما را ســـری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر بـرود ما بر آن سریم
مریم برگرد
من آن هستم که از دستم گناهی بر نمیآيد؛
شراب آید اگر در خانهام، خود سرکه برگردد.
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمی توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم
چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه
پیاله گیرم و ار شوق جامه پاره کنم
من که از آتش دل چون خم می در می جوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در ین کار به جان می کوشم
من و مست و تو دیوانه
مارا که برد خانه
صدبار تورا گفتم
کم خور دو سه پیمانه
همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن
قطره قطره مي چکم از چشم خود پاکم مکن ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توجه کنید این تاپیک برای مشاعره سنتی ایجاد شده - نه اشعار فکاهی و نونقل قول:
دوشـم نوید داد عـنایت کـه حافـظا
بازآ که من به عفو گناهت ضـمان شدم
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان پرفتنه خواهد شد از آن چشـــم و از آن ابرو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هر چه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت
گفتمش ای دلربا، دلبر، ز دل بردن چه سود؟
از ته دل، بر من دیوانه دل، خندید و رفت!
( این شعر 10 تا "دل" توش داره!)
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
کلجاری
وصال کعبه میسر نمی شود سعدی
مگر که راه بیابان پر خطر گیرند
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند ... واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی .... آن شب قدر که این تازه براتم دادند
منظور از سنتی اینه که طبق سنن مشاعره با حرف اخر شعر بگیم دیگه نگفته که شعر سنتی یا عارفانه بگید.:11:نقل قول:
توجه کنید این تاپیک برای مشاعره سنتی ایجاد شده - نه اشعار فکاهی و نو
در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
ملک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود
هرکه برخاست میفکندش پست
وانکه افتاد میگرفتش دست
با نکو گوهران نکو میکرد
قهر بد گوهران هم او میکرد
نظامی
در همه عالم وفاداری کجاست
غم به خروارست غمخواری کجاست
درد دل چندان که گنجد در ضمیر
حاصلست از عشق دلداری کجاست
انوری
تا ولوله ی عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد...
ابو سعید ابوالخیر
در آن نفس که بمــــیرم در آرزوی تو باشم (مریم جون)
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
مرد و زن بر ناله ى من واقف اند
کودکان اين ماجرا را واصف اند