-
پنجره،فکر ، هوا،ما ل تو نیست.
اسمان هم به خدا مال تو نیست.
***
سهم تو تنگی و دلتنگی و ناارامی است.
راحت و عشق و وفامال تو نیست
***
بد ترین فاجعه این است که باور نکنی
دست و دل یا سرو پا مال تو نیست
***
من نمی دانم و ای کاش کسی میدانست
با همه مالکی ات مال چرا مال تو نیست.؟
مریم شجاعی
-
یکشب
تنها یکشب
با تو دیدار کرده ام .
امشب
بعد از هزار شب
برای ساختن پل
تمام خاطره هایم را
بیدار کرده ام
اما، افسوس !
تا سپیده راه درازی نمانده است.
فریدون ایل بیگی
-
نقل قول:
اشعار شاعران ایران زمین
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمدتقی اقدام
گمشده
خويش را گم كردهام در خويشتن
ديگر سرانجامی نمیبینم.
گوشهايم پر ز اصوات سكوت و
چون سرابم
در سراب آبی نمییابم.
آرزوی آسمان كردم درون اين قفس
افسوس!
بالی نيست
حالی نيست.
عشق را جويا شدم از زخم شب
مجنون شدم از درد لیلی
همچنان بیلیلی و بیلیلم و تنهای تنهايم.
دربها بر روی بسته
زافتاب و درد بیتابم.
تشنه و گنگ است و بیجان
حالت رؤيا و خوابم
خويش را گم كردهام
در كورهراه خويش- بیفانوس
كورسوی زانچه بايد باشم و هستم
درون خويشتن ديگر نمیبينم.
-
عکسهای قدیمیام
رقبایم شدهاند
تصوير زنی كه
روزی دوستش داشتی
بهاره رهنما
-
تصاحب کردن
حس مالکیت یک انسان ، یک نگاه
اعتمادی نمی توان کرد
بی اعتنا باید گذشت
هر تخیلی در این باره عذاب آور است
فکر تصاحب هم کار احمقانه ای است
چه رسد به عمل کردن برای به دست آوردنش
به اطمینان نیاز دارید
اطمینان به آینده
تضمینی برای فردا ، تضمینی برای باز پس گرفتن ،
اعتماد نمی توان کرد
فکر هم نباید کرد
صمد صادق نژاد
-
می ترســـــم زیر پایـم به جای علـف
خیانــــــت سبز شود !
"کیـوان مهرگـان"
-
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای بهم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
وز باران کمی بیاموزیم
که بباریم وحرف کم بزنیم
کم بباریم اگر ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا کنیم وخیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای بهم بزنیم
قلم زندگی را به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم
جلال نقد علی پور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
در خیـابان نمیتوانم ببوسـمت
خانه ای هم که نـداریم
پـس
دقـایقی کوتـــــاه
نفس ــــهایمان را
در سینـه حبس کنیـم
"علی شفیعــی"
-
قـرار شد بیوگرافـی مـن باشـد
کتــــابی شد
در ستـــایشِ تـــــو
"بهار منصوری"
-
سیُ سه پل روی زمیـن
همین قدر در آب
چه فــــ ــایده
وقتی اینهمه پـل
کسی را به کسی نمیـرساند ..
"فرشـته پیر علـی"