گر چه غمت به خون من چابک و تیز میرود
هست امید جان که تو در غم دل شکن رسی
معشوق
Printable View
گر چه غمت به خون من چابک و تیز میرود
هست امید جان که تو در غم دل شکن رسی
معشوق
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیاییدمعشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
نسیم
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد
سحر
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست
همنشین
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
رقیب
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
سراب
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
مترسک
باورم کن
من هنوز مترسک باغ جنونم
عمریه مسافری
و من هنوز غرق سكونم
ساغر
تو اي ساغر مستي به كامم ننشستي
ندانم كه چه بودي ندانم كه چه هستي
سوگند