هجده سال به بالا ممنوع!(2)
بچه كه بودم ، هر جا مي رفتم
مي گفتن :"هجده سال به پايين ممنوع"
حالا كه بزرگ شدم هر جا كه مي رم مي گن:
" هجده سال به بالا ممنوع"
اصلاً نمي دونم چرا هميشه بايد يه چيزي ممنوع باشه؟
تازه مگه هجده ساله ها چه گناهي كردن
كه همه چيزاي آزاد و ممنوع روي سر اونا خراب مي شه؟
ابيگل كوچولو و كره الاغ زيبا
روزي روزگاري، دختري به نام ابيگل
با پدر و ماردش به ماشين سواري رفته بود.
آنروز ابيگل يك كره الاغ ديد.
با چشماني زيبا، سفيد و خاكستري رنگ
در كنار كره الاغ تابلويي بود:
فروشي – ارزان
ابيگل گفت: «خداي من!»
« بابا مي شه اون كره الاغ رو برام بخري؟»
« مامان خواهش مي كنم.»
و پدر و مادرش گفتند: « نه خوب! نمي شه»
« اما مي تونيم برات گردو يا بستني بخريم.»
اما ابيگل گفت:
« من گردو بستني نمي خوام.
من اون كره الاغو مي خوام.»
و پدر و مادرش گفتند:
«ساكت! انقدر نق نزن!
به هيچوجه اون كره الاغو برات نمي خريم.»
ابيگل شروع به گريه كرد و گفت:
«اگر اون كره الاغو برام نخريد، مي ميرم!»
پدر و مادرش گفتند: «نمي ميري
هيچ بچه اي از نداشتن كره الاغ نمرده! »
ابيگل خيلي ناراحت شد.
وقتي به خانه رسيدند، يكراست به رختخواب رفت
و اصلاً نتوانست چيزي بخورد
و حتي نتوانست بخوابد.
« دل ابيگل شكسته بود»
و او واقعاً مرد!
فقط بخاطر يك كره الاغ
كه پدر و مادرش برايش نخريدند!
(اين قصه خوبيست كه براي بزرگترها،
وقتي چيزي كه مي خواهيد نمي خرند، بخوانيد.)
چگونه مجبور نباشيم ظرفها را خشك كنيم؟
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
( واي چه كار بي مزه و مزخرفي )
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
( عوض اينكه سري به كوچه بزني )
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني ...
و يك روز يكي از اونها رو بندازي و بشكني
ديگه كسي اجازه اينكار رو بهت نمي ده
و ديگه مجبور نيستي هر روز ظرفها رو خشك كني.