دانه پنهان كن بكلي دام شو
غنچه پنهان كن گياه بام شو
مولانا
سلام ........
هميشه كه يك نفر نيست بالاخره افراد متفاوتي به تاپيك سر ميزنن و ميان و ميرن
دليلشم اينه كه يه مرجع خيلي خوبيه براي شعر وقتي شعري رو سرچ ميكنن به اين تاپيك ميرسن
Printable View
دانه پنهان كن بكلي دام شو
غنچه پنهان كن گياه بام شو
مولانا
سلام ........
هميشه كه يك نفر نيست بالاخره افراد متفاوتي به تاپيك سر ميزنن و ميان و ميرن
دليلشم اينه كه يه مرجع خيلي خوبيه براي شعر وقتي شعري رو سرچ ميكنن به اين تاپيك ميرسن
قلم گویی که با اکراه می لغزد
و از وحشت چه می لرزد
تو گویی این قلم از واژه ی بدرود می ترسد
بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم
دو چشمم خیره بر یک تقطه از دیوار
نگاهم مات و بی روح است
و دل سرشار اندوه است
که از این پس رخ زیبای تو
تصویر قاب چشم مشتاقم نخواهد بود
دوستان اين شعر را كه ميبينيد
فقط يك تست است كه ميبينيد
ويرايش سريع :
جيك ثانيه فرستاده شد
در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین !
ویرایش سریع:
اصلا هم سریع ارسال نشد !
نازنين رفت و دوباره باز من تنها شدم
بيكس و بيآشيانه ، باز من تنها شدم
گونهها خيس است و دنيا در بلور
اشكها را اين بهانه : "باز من تنها شدم."
تك درختي خشكم و در رهگذار صاعقه
ميكشد جانم زبانه، باز من تنها شدم
فکر نکن خیلی زیاد
شعر باید خودش بیاد
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
تا به کی باید رفت..از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم,نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما ان دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر
رواست در بر اگر میطپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
كه در خانه تزوير و ريا بگشايند