یه دبیر زیست داشتیم به اسم آقای مردانی... معلم خوبی بود هر جا باشه موفق باشه...
یه روز سر کلاس عصبانی شد به یکی از دوستام گفت: رضویان فامیلت چیه؟؟
این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
___________
یه بار تو صف نونوایی بودم چند تا بچه داشتن بازی میکردن کنار ماماناشون.
یهو یکی از بچه ها کلاه اون یکیرو از رو سرش برداشت.
دیدم بچه هه یه جور عجیبی کچل بود مثل مردای 60 ساله. یعنی جلوش نداشت ولی پشت سرش مو داشت.
منو میگی از خنده داشتم میمردم ولی نمیشد بخندم. یهو از دستم در رفت زدم زیر خنده بقیه فکر کردن من قاطی دارم به من خندیدن.