-
ترن آهسته مي لغزيد و مي برد
نگاه حسرت آلودي به همراه
سرشکي موج زد در نرگسي مست
برآمد بر لبي از سينه اي آه
خداحافظ! لبي جنبيد و گفتي
که جاني با تني بدرود مي کرد
در آنسوي افق، با کوه، خورشيد
وداعي تلخ و خون آلود مي کرد
چراغ آفتاب آهسته مي مرد
جهان در چشم من تاريک مي شد
قطار آهسته مي ناليد و مي رفت
بآغوش افق نزديک مي شد
به گوشم ناله اش زان دور مي گفت
که ديگر روزگار عاشقي مُرد
بهار آرزو «او» بود تا رفت
شکفته گلبن اميد، پژمرد ...
-
*-*درد من بی انتها شد زندگی چه بی بها شد
اونی که واسم خدا بود عاقبت از من جدا شد
زمونه دل منو می لرزونه یاد فردا هی منو میترسونه
هیچ کسی درد منو نمیدونه دیگه هیچکی خطمو نمیخونه
غم ستاره شب تار منه غصه دیگه همدم و یار منه
-
هرگزم این گمان نبود به خویش
کیــــدم اینچنین بلـایــــی پیش
ریخت بــر ســر بلای دهر، مـرا
داد نــاآزمــوده زهــــــر، مـــــرا
-
افتاد و ، هر چه توي دلش تكه تكه شد
از خواهشي كه ساده فقط خواست ، دل نبست
*
تنها ، انار سرخ ترك خورده اي ، هنوز
در انتهاي شاخه ي خشكي ، نشسته است
-
تمام عمر بکوشم اگر شتابان,من
نمی رسم به تو هرگز از این خیابان,من
-
نمي گنجم در اين ديوارهاي سرد و سيماني
خلاصم كن از اين غمها خلاص اي زخم پنهاني
نمي دانستم از اول كه شرط عشق بي باكيست
و گرنه بيمه ميكردم دلم را با سرافشاني
اگر چه مبتلاي پيچ و تاب دست گردابم
نمي مانم در اين محدوده همواره طوفاني
به ساحلهاي دور از خاك مي راند مرا موجي
كه سر شار از اشارات است لبريز از غزل خواني
-
یا نه، یاری درین شب تاریک
از برون دور و از درون نزدیک
-
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذشت
-
تا به کی باید رفت..از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم,نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما ان دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر
-
رحم از دلت بردی دراین سرمای پاییز
برخیز این جا دلم به نظاره نشسته است