«نالهی مـن ز خست شرکاست»
تن چو نالام ز شر ایشان کاست
پیش از ایـن فاضلان شعر شعـار
کسب کـــــردی فضایل بسیــــار
مستـمـر بــــــر مکــــارم اخلـاق
مشتـهـــر در مجـــــامـع آفـــــاق
Printable View
«نالهی مـن ز خست شرکاست»
تن چو نالام ز شر ایشان کاست
پیش از ایـن فاضلان شعر شعـار
کسب کـــــردی فضایل بسیــــار
مستـمـر بــــــر مکــــارم اخلـاق
مشتـهـــر در مجـــــامـع آفـــــاق
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببیینن
اسب سفید نقره دل
یال و دمش رنگ عسل ,
مرکب صر صر تک من
گردن و ساقش بببینین
باد دماغش ببینین
نیست با آسودگی کاری من بی تاب را
می رمد از چشم اگر در خواب بینم خواب را
احـدی، لـیـک مرجع اعداد
واحدی، لیک مجمع اضداد
اولی و تــــو را بدایت نــی
آخری و تــو را نهایت نـــی
ذات تــو در سرادقات جلال
از ازل تا ابـد بـه یـک منـوال
لحظه دیدار نزدیک ست
باز من دیوانه ام ، مستم ;
باز می لرزد دلم ، دستم
بازگویی که در جهان دیگری هستم .
ببخشید میدونم ربطی به موضوع نداره ولی چرا صفحه ی 1887 باز نمیشه ؟
میخوام برم از این دیار
شکوه کنم به روزگار
که رقیب من رسیده به یار
چه کنم به کار کردگار آخ به دلم آخ به دلم
چراغ ایوونم رفت
جلوی چشام جونم رفت
مرغ غزل خونم رفت
یه کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم
مگر تمامی این راه های ِ پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی رسند ؟
به من چه داده اید ، ای وازه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهش ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود می زدم
از ای این تقلب ، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده تر نبود ؟
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
يك نفس با من نبودي مهربان، اي سنگدل
زان همه نامهرباني؛ گر پشيماني بيا
تاب رنجوري ندارم، در پي رنجم مباش
گر نمي خواهي كه جانم را برنجاني ، بيا
خود تو داني دردها بر جان من بگذاشتي
تا نفس دارم اگر در فكر درماني بيا
دشمن جانم تو بودي، درد پنهانم ز توست
با اين همه شكوه ها ، گر راحت جاني بيا