ما در عصـر احتمال به سر می بریم
در عصـر شک و شاید
در عصـر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصـر قاطعیت تردید
عصـر جدید
عصـری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
Printable View
ما در عصـر احتمال به سر می بریم
در عصـر شک و شاید
در عصـر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصـر قاطعیت تردید
عصـر جدید
عصـری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
تنهاترین شمعم، آشفته وشیدا.
تنهاترین شعرم، ننوشته وزیبا.
تنهاترین حرفم، بر روی لبهایت.
تنهاترین رازم ،ناگفته وناخوانا .
تنهاترین نورم ،در صبح چشمانت.
تنهاترین فریادم ،کم حرف و پر معنا.
تنهاترین امید ،بر یک دل خسته.
تنهاترین آواز، تنهاترین نجوا.
تنهاترین شعرم ،در دفتر ایام .تنهاترین شاعر ، تنهای، تنها!!
دیگه تنها شدم؟
ماه روي خويش را در آب مي بيند
شهر در خواب است
گويي خواب مي بيند
رود
اما هيچ تابش نيست
رود همچون شهر خفته قصد خوابش نيست
رود پيچان است
رود مي پيچد بروي بستري از ريگ
شهر بي جان است
سايه اي لرزان
مست آن جامي كه نوشيده است
ياد آن لبها كه در روياي مستي بخش بوسيده است
در كنار رود
مي سپارد گام
مي رود آرام
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...
ناگاه
انگشتهای هیس
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشم های من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!
دل مرا با خود ببر
دل مرا آنجا که میخواهم ببر
مرا با خود ببر ایدل
به پی سی ورلد
میان تاپیکهایش
میان پست هایش
و دیگر چه ...
ولیک افسوس اینترنت ریستارت می کند آدم را !
به یک آن سرعت دانلود تو قطع میشود ای وای
تمام وقت من رفتست برباد...
ولی قربان این فرصتها
که در وب سایت دانلود جهانی منِ ایرانی دارم پی سی ورلد را
هیچش به هم نمیخوره
ولی بد نمیشه اگه یکی در این مورد شعری بگه!!!!!!!!
از نگاهت، به رويم، پنجرهاي را بگشا
تا در آن منظرهي روحگشا بنويسم
تيغ و تشباد، هم از ريشه نخواهد خشكاند
غزلي را كه در آن حال و هوا بنويسم
عشق، آن روز كه اين لوح و قلم دستم داد
گفت:هر شب غزل چشم شما بنويسم
ا پس شاعر هستید
کار جالبی بود به نظر م ممنون بازم بگید از این شعرها
مــیکنـی از بیاض شعـر اعـراض
روز و شب شعر میبری بـه بیاض
ضجه ام را بشنو و روحم را که از فرط خستگی از انتظار دیدارت سر به دیوار تن می کوبد،عروج، مژده ده ، مرا دریاب در منتهای فقر فضائل، مرا دریاب در انتهای کوچه های تنگ رذایل،چگونه در اقیانوس عشقت غوطه ور شوم در حالی که در قلب کویرم!؟حال قلبم در کلام نمی گنجد و در وصف نمی آید. سخن از بیان درونم عاجز است! تمام وجودم فریاد ندامت سر میدهند...اینبار هم صدای گنگ مرا هیچکس نمیفهمد!باید بنویسم! شاید راهی باشد برای شکستن این بغض که در گلویم خانه کرده اما می بینی که سودی ندارد وقتی میبینم این کلمه ها هیچگاه نتوانستند به کارم بیایند و یا از دردهایم کم کنند!اشکهایم را همراه می سازم تا شاید از بیتابی قلبم کاسته شود... .در نبض بی حس این شهر شعرها هم تمام شده اند!
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
دل شده یک کاسهء خون
به لبم داغ جنون
به کنارم تو بمون
مرو با دیگری ...
اومده دیونهء تو
به در خونهء تو
مرو با دیگری ...
*-*
مهدی جون مشکل از دشتتونه :31: برو صحرا دبی رو ببین خب همه میرن اونجا دیگه