نفرت از کسی که دوستش داشته اید، راحت تر از این است که نسبت به او بی اعتنا باشید.
فیلها به خاطر می آورند -- آگاتا کریستی
Printable View
نفرت از کسی که دوستش داشته اید، راحت تر از این است که نسبت به او بی اعتنا باشید.
فیلها به خاطر می آورند -- آگاتا کریستی
اشتیاق به آزادی و استقلال تنها در آدمی به وجود می آید که هنوز با امید زندگی می کند. برای مرسو، آن روز هیچ چیز مهم نبود.
"خوشبخت مردن - آلبر کامو"
من نميدانم کجاي اين کثافت زيباست ! زندگي که هر چه ميگذرد غم هايش بيشتر، درد هايش آدم را ديوانه ميکند، تلخي هايش، نا اميدي هايش بيشتر و بيشتر مي شود، زخم هايش قلب را تراش داده است، تنهايي هاي آن ريشه عمر را پوسانده است و خشک ميکند، دليل اين همه بدبختي چيست؟ براستي علت اين نفس هاي بيهوده چيست؟ آيا مرگ آنقدر زيبا هست که جواب گوي اين همه بدبختي باشد؟ در قبر هم که تنهائيم! در آن دنيا هم که کسي را نمي شناسيم! جهنم هم که عذاب و آتش است! بهشت هم که بيهوده و وعده دروغين! ببين در چه کثافتي گير افتاده ايم! گناهمان چيست ؟
نمیدونم از کدوم کتاب صادق هدایت هست ....
چه قدر خوب است که براي تاسف خوردن به حال خودمان نيز زمان مشخص و محدودي در نظر بگيريم . چند دقيقه اشک بريزيم و بعد به استقبال روزي برويم که در پيش رو داريم .
سهشنبهها با موري - ميچ آلبوم
متن پشت جلد كتاب "آنا كارنينا" به مترجمی "محمد مجلسی" چاپ "نشر دنيای نو":
در آنا كارنينا دو داستان، و به تعبيری داستان دو ازدواج دركنار يكديگر قرار می گيرد، و هر كدام با ماجراهای جذاب خواننده را به دنبال می كنند. يكی از اين دو ازدواج ناموفق است. آنا از شوهرش جدا می شود، و حيثيت و شرافت خود را به پای ورونسكی می ريزد، و تولستوی در حواشی اين قضيه جامعه اشرافی زمان خود را محكوم می كند. و اما ازدواج لهوين و كيتی از هر نظر موفق است. و آن دو به روستا می روند، و تولستوی در اين رقابت شوق وعلاقه خود را به زندگی در روستا ابراز می كند.
با اين وصف تولستوی حتی در سياه ترين لحظات عشق و زندگی آنا، با چنان ظرافتی از او سخن می گويد، كه پنداری نمی خواهد كسی قضاوت بدی درباره او داشته باشد، و مثل اين كه خود شيفته آنا شده است.
در اين رمان تولستوی هنرمند بر تولستوی معتقد به سنت ها و اخلاق پيروز شده است، و بلوغ شاعرانه اين نويسنده بزرگ، از پيچا پيچ بحران ها گذشته و رمانی را آفريده است كه از شاهكارهای كم نظير ادبيات جهان شمرده می شود
به آینده یا گذشته٬ به زمانی که اندیشه آزاد است و آدم ها با یکدیگر تفاوت دارند و فقط زندگی نمی کنند٬ به زمانی که حقیقت وجود دارد و شده را ناشده نمی توان کرد
از دوران همگونی٬ از دوران انزوا٬ از دوران«ناظر کبیر»٬ از دوران دوگانه باوری
سلام!
۱۹۸۴--جورج اورول
"گهگاه روزهایی وجود دارد که آدم دلش می خواهد جایش را با آن عوض کند، اما گاهی هم زندگی کردن بیشتر از اینکه انسان به خودش شلیک کند شهامت، لازم دارد.
"خوشبخت مردن - آلبر کامو"
اگر قوانین کوچک را رعایت کنی، می توانی قوانین بزرگ را بشکنی.
1984-جورج اورول
در اقلیت بودن٬ حتی اقلیتی یک نفره٬ دلیل بر دیوانگی نیست.
۱۹۸۴-جورج اورول
... آدم، قوی، ضعیف یا مصمم متولد نشده است. بلکه قوی می شود و هشیار می گردد. سرنوشت در وجود انسان نیست در دور و برش است.
"خوشبخت مردن - آلبر کامو"