-
تشت بزرگ آسمان از لاجورد صبحدم لبریز
اینجا و آنجا ابر چون کف های لغزنده
رها بر آب
آویخته بر شاخه های سرو
پیراهم مهتاب
---------------
سلام
ممد جان دادا کوجا گذشاتی
می جورم نمی بینمش
پایان جان شوخی کمی جدی بو.د دادا
به دل نگیری
.......
خوبی جلال جان
چه عجب....کوجایی داا
چرا نیستی
-
برنمیگردد به گلشن شبنم از آغوش مهر
هر که صائب محو آن شیرین شمایل ماند، ماند
محمد زده تو کار ویدئو. نگیرنت محمد:دی
ما هم همین دورو ورا.
-
دو دشمن در كمين ماست ، دايم
دو دشمن مي دهد ما را شكنجه
برون : سرما درون : اين آتش جوع
كه بر اركان ما افكنده پنجه
دو ... اينك ... سومين دشمن ... كه ناگاه
برون جست از كمين و حمله ور گشت
سلاح آتشين ... بي رحم ... بي رحم
نه پاي رفتن و ني جاي برگشت
بنوش اي برف ! گلگون شو ، برافروز
كه اين خون ، خون ما بي خانمانهاست
كه اين خون ، خون گرگان گرسنه ست
كه اين خون ، خون فرزندان صحراست
درين سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دويم آسيمه سر بر برف چون باد
وليكن عزت آزادگي را
نگهبانيم ، آزاديم ، آزاد
*-*
تو دانلود کلیپ و شو ایرانی
نترس جلال با کلانتری محل رفیق شدیم!!
-
در این کشاکش توفانیِ بهار و خزان
گلی که می شکند ، عشق بی گناه من است
چرا نمی دری این پرده را شب ! ای شب من ؟
که در مُحاق تو دیری است تا که ماه من است
خوبه. فکر کنم بشناسمش:دی
-
تک خشک تشنه بودم سر نهاده روی خک
جان گرفتم زیر باران نوازش های او
خوشه های بوسه اش در من شکفت
شاخه گستردم آفاق را
هر رگ من سیم سازی شد
با طنین خوشترین آوازها
از شراب عطر شیرین تنش
نبض من میگفت با من رازها
ذره ذره هستی من چون عبار
در زلال آسمان میگشت مست
سر خویش از بالاترین پروازها
معبد متروک جانم را
بار دیگر شبچراغ دیدگانی روشنایی داد
دست پر مهری در آنجا شمع روشن کرد
نوری از روزن فرو تابید
بوی عود آرزویی شکفته در فضا پیچید
ارغنون تمنا را نوا برخاست
معبد متروک جانم را شکوه کبریایی داد
این به محراب نیاز افتاده را از نو خدایی داد
از لب دیوار سبز کاج ها
آفتاب زرد بالاتر نشست
بوته سرخ غروب
بر کبودی های صحرا در نشست
بوسه گرمش به هنگام وداع
تیر شد در قلب من تا پر نشست
در هوای سبزه زار بوی اوست
برگ برگ این چمن جادوی اوست
---------------
مممممممددددددددددددددددد
نمی جو.رمش داد
خواهشا تو پی ام بهم بده
جلال جان
بهم اثر کرد
منم هی ت می دم
تا دیر گیر بیاد
-
تو را به جانِ مستان مده شرابم امشب
که یاد چشم مستش کند خرابم امشب
همین دو جرعه می زد به جان زارم آتش
مده ، کز آتش غم کنی کبابم امشب
امید دیدنت را بتا دگر ندارم
بیا به خوابم امشب ، بیا به خوابم امشب
شود که همچو زلفت رسم به روی ماهت
که همچو سنبل تو به پیچ و تابم امشب
هر حرفی دوس داری بده.
-
باغبان خسته چون هنگام حاصل شد غنود
میوهها بردند دزدان زین درخت میوهدار
ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
-
رقص او چون رقص گرم مارها بر شانه ضحک
سر بر آر از کوه با آن گاوپیکر گرز
ای نسیم دره البرز
----------
اینم ز .....
-
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
این هم "ن"
-
نيست عزراييل رادست و رهي بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و شودا مي كشد
مولانا
شب همگي خوش