Ramin.badboy با اینکه سوتیهات اکثرا بی مزس!!! ولی از بس باحال تعریف میکنی کلی میخندم!!!! :دی
دهمت گرم
Printable View
Ramin.badboy با اینکه سوتیهات اکثرا بی مزس!!! ولی از بس باحال تعریف میکنی کلی میخندم!!!! :دی
دهمت گرم
:13::46::27::10:نقل قول:
:13::46::27::10:نقل قول:
دیگه اگه بیمزس شرمنده جدیداً زیاد سوتی نمیدم
دمت گرم باحال بیدنقل قول:
اي خدا مردم از خنده !!نقل قول:
عجب باحال بود اردلان جان !! ( خدا نصيب نكنه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
آخ آخ !!نقل قول:
اينو بايد يادم بمونه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه اتفاقا خیلی باحال تعریف میکنی!!! خوشم میات:31:نقل قول:
الله اکبرنقل قول:
فقط تو مونده بود تز بدی :27:
بنده خدا من از روی داش ووکی خجالت میکشم
وگرنه یک کاری میکردم تاپیک بره ترش :27:
يه معلم داشتيم كه چيزاي خيلي بي مزه مي گفت و بعد خودش شروع مي كرد خنديدن.
بچه هاي كلاس ما هم پايه بوديم اساسي.
وقتي اين معلم يه چيز مثلا بامزه مي گفت ما براي 10 ثانيه صبر مي كرديم و بعد به شكل بشيار وحشتناك مي خنديديم. در اين ميون هم فقط يكي از بچه نمي خنديد. بعد كه خندهي ما تموم ميشد هموني كه تا حالا نخنديده بود ميزد زير خنده.
یه سوتی بد دادم امروز!
داشتیم ناهار می خوردیم بعد غذا نمکش کم بود گفتم مامان این چرا کم نمکه؟ گفت ببخشید دیگه با نمکه خودتون بخوریدش!
بعد یه کم که گذشت دیدم آب نیست سر میز گفتم مامان خانوم آیم نیاوردی لابد باید با آبه خودمون بخوریمش!
وای اولش نفهمیدم چی گفتم! ولی وقتی فهمیدم که گند زده بودم رفته بود:دی
هنوزم مامانم می خنده بهم :دی
ممنوننقل قول:
صلوات رو هم که آخر کار فرستادم ...
یه سری زنگ آخر کلاس داشتیم . دبیر هم پایه بود ..ولی نه تا حدی که بیای دست بندازی 2ره گردنش ...
خلاصه هیچکی هم اونروز حال و حوصله مدرسه رو نداشت ...
معلم هم که درس نمیداد چون جلو بودیم ... به خاطر همین بچه ها یکی یکی بدون اینکه دبیر بفهمه میرفتن بیرون ( چون دبیر درسش تموم شده بود داشت چرت میزد ) ... بعد از 15 دقیقه نصف کلاس خالی شد و بعد هم من موندمو 2 نفر دیگه ...همینکه خواستیم بریم بیرون دبیر دید که کلاس زیادی ساکت شده . بعد که بلند شد ..دید یه نفر داره از در میره بیرون و فقط من و یکی دیگه و خود معلم فقط موندیم ... تازه داشت حواسش سر جاش میومد بلند شد از صندلی اومد گفت : - وایسا ببینم ... بچه ها کو ؟ منم آقا دیگه وای نسادم دبرو که بریم ... رفتم :31: