ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
عليکم سلاممممممم
Printable View
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
عليکم سلاممممممم
تا به کِی آوندهایم
تهی ز حقیقت؟
تا به کِی سبزی برگهایم
وابسته به نور؟
نمی دانم کِی کلروفیل
به واژه نامه پیوست؟
که من فهمیدم
باور من به رشد
تنها یک اعتیاد است
به نور!
و من ناگهان
از زرد شدن ترسیدم!
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟
نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
خدایا هر کس به خانمانی دارد مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند
آن گل نشکنندش در بوستان من کو؟
سرو روان من کو؟
خدایا جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدم از ایشان پیداست آنِ من کو؟
نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند
آن گل که نشکنندش در بوستان من کو؟
سرو روان من کو؟
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدم از اینشان پیداست آنِ من کو؟
سرو روان من کو؟
ترس
تاسف
تنهایی...
تصور عشق و نفرت
مخلوط رنگها در پشت چشمانم
تنها صدای خنده مرگ آور باقی مانده
مانند انعکاس گریه بیصدا
از تن چو برفت جان پاك من و تو
خشتي دو نهند بر مغاك من و تو
وانگاه براي خشت گور دگران
در كالبي كشند خاك من و تو
نقل قول:
وای نگو نگو دِلا قدرتو می دونه
پیر اگه بشی دیگه با تو نمی مونه
باز ملامتش نکن چشمای گریونم
اون که از نگاه تو چیزی نمی خونه چیزی نمی خونه
حیف حیف که عمرم بپای تو هدر شد
حیف از جوونیم که با تو بی ثمر شد
*-*
مشاعره فراموش نشه:31::11:
دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی من با توام تنهای تنها
من با توام هرجا که هستی حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روزباهم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را.....
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
:di
ني لبك آخر كجا افغان كني
يا كدامين خانه را ويران كني
بي حريف افتاده ام در گوشه اي
ني لبك كي ياد مشتاقان كني
ني لبك دردي به دل دارم بيا
سينه اي از غم كسل دارم بيا
آتش ار خواهي به جانم بر زني
هيمه هايي مشتعل دارم بیا
اگه گذارت این طرفها افتاد
گذرت به کلبه ما افتاد
باز منو صدا بکن
یه سری به ما بزن
نگو از تب و تاب افتاده قلبش
میون عاشقا نیست دیگه حرفش
نگو طاقت آهو بی دوومه
نفسش بریده و کارش تمومه
هنوز این خسته از خود . رو پاهاشه
هنوز مهمون نوازیش سر جاشه
هنوز درد یه عاشق تو صداشه
هنوز برق محبت تو چشاشه . تو نگاشه